سینماسینما، مهگان فرهنگ
چرا نمی توان به صلح، میراثی برای آینده بیشتر پرداخت؟
آیندهی هر جامعه، بر شانههای نسلی بنا میشود که باید در فضایی امن، معنا، امید و همزیستی را تجربه کند. صلح، بیش از آنکه غیبت جنگ باشد، بستری است برای شکوفایی انسان، آموزش مدارا، و انتقال ارزشهای انسانی به نسل بعد. در جهانی که خاطرات تلخ خشونت هنوز در حافظهی جمعی زندهاند، هر تلاش برای روایت صلح، گامی در ساختن آیندهای انسانیتر است.
سینما، همواره راهی برای بازنمایی رنج و امید بوده، هست و خواهد بود و هر آنچه که بتوان از بر ان به بیان و تاثیر گذاری رسید.
در میان انبوه فیلمهایی که جنگ را به تصویر کشیدهاند، آثاری نیز هستند که از دل میدانهای نبرد، به صلح بیشتر اشاره دارند.
«اسب جنگی» ساختهی استیون اسپیلبرگ ۲۰۱۱ یکی از همین نمونههاست. فیلمی که بهظاهر دربارهی جنگ است، اما در جوهر خود، تمایلی عمیق به صلح، همدلی و بازسازی پیوندهای انسانی دارد. فیلم جدید نیست اما شاید این روزها و توجه به صلح بهانه ای باشد برای بررسی کوتاه ، این فیلم از دریچهی جامعهشناسی کارکردگرایانه تا ببینیم چگونه حتی در دل خشونت، صلح میتواند زنده بماند، رشد کند، و آیندهای متفاوت رقم بزند.
فیلم اقتباسی از رمان مایکل مورپورو است و روایتگر سرنوشت اسبی به نام «جوی» است که از یک مزرعه آرام در انگلستان، بهدست جنگ جهانی اول سپرده میشود. جوی، برخلاف تصور، به نمادی انسانی بدل میشود؛ نمادی از پیوند و درد مشترک.
در دل میدانهای خونین، جوی بهدست سربازان انگلیسی، آلمانی و غیرنظامیان فرانسوی میافتد؛ همه آنها به شکلی با او پیوند عاطفی پیدا میکنند. در یکی از بهیادماندنیترین سکانسها، یک سرباز انگلیسی و یک سرباز آلمانی برای نجات او از سیم خاردار با هم همکاری میکنند لحظهای کوتاه، اما قدرتمند، که حضور صلح را در دل خشونت فریاد میزند.
نگاهی جامعهشناسانه: رویکرد کارکردگرایی اجتماعی و چیستی کارکردگرایی؟
رویکرد کارکردگرایی (Functionalism) در جامعهشناسی، نهادها و رفتارهای اجتماعی را از منظر نقش آنها در حفظ نظم، انسجام و تداوم جامعه بررسی میکند. امیل دورکیم، از پیشگامان این مکتب، بر اهمیت همبستگی اجتماعی (مکانیکی و ارگانیک) تأکید داشت. تالکوت پارسونز نیز با نظریه AGIL، چهار کارکرد اساسی برای تداوم نظام اجتماعی مطرح کرد: تطبیق (Adaptation)، هدفگذاری (Goal attainment)، یکپارچگی (Integration)، و حفظ الگوها (Latency).
کارکردگرایان معتقدند حتی پدیدههای بحرانی مانند جنگ، میتوانند باعث بازسازی پیوندها و انسجام اجتماعی در سطح جدیدتری شوند.
۱. جوی بهمثابه نماد همبستگی اجتماعی
جوی صرفاً یک حیوان نیست؛ او حامل یک «عاطفه مشترک» در دل جنگ است. سربازان دشمن، کودک فرانسوی و پسر مزرعهدار انگلیسی، همگی با او پیوند برقرار میکنند. این پیوند، شکلی از همبستگی مکانیکی دورکیمی است. اشتراک در احساس و تجربه، که حتی در شرایط جنگی، انسانها را به هم نزدیک میکند.
۲. جنگ، اختلالی موقت؛ صلح، بازگشت به نظم
جنگ در نگاه کارکردگرایانه، نوعی بحران اجتماعی است. اما بازگشت شخصیت اصلی و جوی به خانه و مزرعه، بازگشت به «نظم» و «الگوهای اولیه» جامعه است. این بازگشت، همزمان نشانهای از بازسازی خانواده، مالکیت، و زیست مدنی است. پارسونز از این مرحله با عنوان «حفظ الگوها» یاد میکند.
۳. همبستگی ارگانیک: همکاری دشمنان برای نجات
سکانس همکاری سربازان انگلیسی و آلمانی برای نجات اسب، نمایش نمادینی از همبستگی ارگانیک است؛ وحدتی که در آن، افراد با نقشها و پیشزمینههای متفاوت، برای هدفی مشترک کنار یکدیگر قرار میگیرند. این پیام، در زمانی که جنگ بهعنوان «ضرورت سیاسی» تلقی میشود، تلنگری است انسانی.
۴. صلح بهعنوان پیششرط تربیت نسل آینده
اگر جنگ، نسلها را با بیخانمانی، ترس و مرگ آشنا میکند، صلح همان زمینی است که روی آن میتوان امید کاشت. صحنهی نهایی فیلم بازگشت به مزرعه، به کودکی، و به خانه بیش از آنکه پایان داستان باشد، دعوتی است برای بازسازی آینده. جامعهای که صلح را پاس دارد، بستری است برای تربیت نسلی که نه با نفرت، بلکه با تفاهم بزرگ میشود.
نتیجهگیری: صلح، نه یک رؤیا، بلکه کارکردی انسانی
«اسب جنگی» فیلمی درباره جنگ است، اما در لایههای عمیقتر، دعوتی است برای صلح؛ صلحی که از زبان گلوله نمیآید، بلکه از طریق همدلی، اشتراک در رنج، و تلاش برای بازسازی پیوندهای گسسته ظهور میکند.
از منظر جامعهشناسی کارکردگرا، اسب جوی، نه یک فانتزی داستانی، بلکه یک ابزار انسجام اجتماعی است. او همان صلح است؛ بیزبان، بیطرف، اما زنده، و انسانیتر از هر فرماندهای. سینما با چنین آثاری، نهتنها روایتگر جنگ، بلکه سازنده آگاهی صلح برای نسل آینده میشود؛ نسلی که شاید، اگر خوب بیاموزد، دیگر به اسب جنگی نیاز نداشته باشد.