سینماسینما، محدثه واعظیپور
خطر لو رفتن داستان
تصویر پایانی «رها» (حسام فرهمند)، خلوتی پدرانه را نمایش میدهد که دیگر هرگز کامل، واقعی و عینی نخواهد شد. توحید (شهاب حسینی) موهای باقی مانده از رها را نوازش میکند. موهایی زیبا، سالم و جوان، که پیشتر تاراج شده است و مگر نه این که زندگی و رویاهای رها، سهیل، توحید و ثریا، قبل از مرگ رها نیز، به یغما رفته و چیزی از آن باقی نمانده است. این فیلم، قصه جانهای به یغما رفته است.
آخرین میخها به تابوت این خانواده را، از دست رفتن یک لپ تاپ و مجموعهای از رخدادهای سلسله وار محکم میکند. ویرانی مدتهاست آغاز شده، مثل نمی که کاغذ دیواری کهنه و زوار در رفته پشت سر توحید را در نمای آغازین فیلم، زشت و فرسوده کرده. مثل یخچالی که از میوهها و خوراکیهای نذری قبرستان پر شده و حیاطی که به جای سبزی و خرمی، قبرستان جنسهای دست دوم بیفایده است. همه چیز آن خانه، و آدمهایش رو به نابودی است، یک دیزالو به سیاهی که گم شدن لپ تاپ آن را سرعت میدهد.
آنهایی که معتقدند «رها» زیادی تلخ است یا در نمایش ویرانی و فقر، اغراق کرده احتمالا یا گرفتار مصائب ریز و درشت این روزها نبوده و نیستند، یا نشنیده و نخواندهاند که بسیاری از ایرانیان با از دست دادن یکی از وسایل برقی زندگیشان توان خرید جایگزین را ندارند. «رها» تلخ است، مثل سرنوشت بسیاری از ما، فیلم یقه تماشاگرش را میگیرد و خواب را از چشمانش میرباید. به این دلیل که آینهای است از احوال ما و جامعه. جهانی را که خلق میکند، باورپذیر و پر از جزییات است، توامانی شادیهای گذرا با غم و نگرانی، پیش از مرگ تلخ و تراژیک دختر، کورسوی امید را در دل خانواده و تماشاگر زنده نگه میدارد. جایی که توحید، بیخبر از توفانِ در راه، از شادی به دست آوردن لپ تاپ میرقصد، یا لحظات مشترک او و سهیل که مهربانانه و صمیمی است، بر سیاهی زندگی توحید و ثریا نوری اندک میتاباند. اما مرگ دلخراش رها، گویی همه چیز را تباه میکند، بدون امید به اصلاح.
فاجعه در راه است، «خانواده» رو به اضمحلال میرود و کرامت انسانی که فقر آن را کمرنگ و بیقدر کرده، نادیده گرفته میشود. توحید، که آشفته از مرگ دختری غریبه، وارد تونلی از بدبختی و فلاکت شده، در پایان فیلم، داشتههای اندکش را هم از دست داده است. «رها»، غیرقابل پیشبینی است، نویسنده فیلمنامه، با درک درست از زندگی دشوار طبقه متوسط، نگاهی انسانی به شخصیتهایش دارد. رابطه پدر – پسری و پدر- دختری نشان میدهد که توحید شریف و آبرومند است. اگرچه اشتباهاتی هم دارد، همان طور که رهای صادق و مستقل، با یک اشتباه جانش را از دست میدهد. حتی سهیل، هم از این آتش جان سالم به در نمیبرد و میسوزد. توجه به جزئیات، فاصله «رها» را با انبوه فیلمهای اجتماعی این سالها، افزایش میدهد. جزئیاتی که نه آنقدر نمادگرایانه و تمثیلی است که درکش دشوار باشد و نه آنقدر شعاری که بتوان غیرقابل باور دانست. اختلاف ثریا و توحید، درگیری پسر متمول با توحید، واکنشهای تند توحید و … تصویر این خانواده، این شهر، نسل جوان و زندگیهای امروز را عینیت میبخشد، انسانها، را فقر طعمه میکند.
«رها» بسیار به حضور مقتدرانه شهاب حسینی مدیون است. حسینی بازیگر شش دانگی است و قادر است، هر نقش متوسطی را به تصویری دیدنی از خود تبدیل کند. توحید که نقشی خوب نوشته شده است، با حضور او، با حرکات عصبی دستها، صورت و چشمهایش، با مهربانی پدرانهای که هدر میرود، جان گرفته است. نمیشود او را تماشا کرد و برای از بین رفتن جایگاه مرد- پدر ایرانی، دل نسوزاند. غزل شاکری، با فاصله از دیگر نقشآفرینیهایش، در «رها» پا به پای حسینی پیش آمده، حسینیِ در اوج و درخشان. برابری با او در این فیلم، ساده نبوده است و اینها را باید علاوه بر هوش و ممارست این دو بازیگر، به پای کارگردان و شناختش از آنها و درک درستش از بازیگری در فضایی واقعگرا دانست. میشود حدس زد چرا داوران جشنواره فیلم فجر به «رها» توجه نکردند، اما دریافت سیمرغ بلورین بازیگری زن و مرد و فیلم برگزیده تماشاگران، برای این فیلم، دستیافتنی به نظر میرسید، هر چند از آن محروم شد.
«رها» میتوانست نامی دیگر داشته باشد، اما انتخاب نام دختری که فقر، سرزندگی، شور و استعدادش را میبلعد، ادای احترام به همه جوانانی است که شایسته زندگی آرام، عشق و موفقیت اند، اما یا در گور خفتهاند یا سرنوشتی تلخ در انتظارشان است.
این روزها، بهانهگیران کم نیستند و بهانهگیری فراوان است، فیلم حسام فرهمند میتوانست قربانی بهانهجویی شود، اما نمایش آن در جشنواره فیلم فجر و اکران نوروزی، یک اتفاق فرخنده است. در رقابت انبوه کمدیهای سبک و فیلمهای خنثی و بدون تماشاگر، پای «رها» ایستادن یک نقطه مثبت است.