سینماسینما، محدثه واعظیپور
در غیاب فیلمهایی که نوآورانه و غافلگیرکننده باشند، در غیبت ترکیب بازیگران کمتر دیده شده و آزمودن بازیگرها در نقشهای تازه، در فقدان روایتهای عمیق انسانی، «علت مرگ نامعلوم» موهبت است. فیلمی قصهگو و پرتعلیق، که هیجان و تعلیقش را از ذات زندگی و روابطِ جامعهای میگیرد که در آن فاصله رستگاری تا شوربختی، به اندازه چند قدم است. چند قدم که همسر جوان، چشمانتظار و باردار مرد بلوچ و فرزند خردسالش با مردانی دارند که ثانیهای پیشتر، باور داشتند به خوشبختی رسیدهاند و از برزخ بیابان و عذاب وجدان رهیده و به آرامش پناه بردهاند.
«علت مرگ نامعلوم» از یک موقعیت آشنا شروع میکند: همسفر شدن اجباری چند نفر، در زمانی محدود. پس از آن، از مرحله آشنا عبور کرده و با شخصیتپردازی و روایتگری استوار بر موقعیتهای خاص و فکر شده، پیش میرود و اجازه نمیدهد تماشاگر دست فیلمساز را بخواند. شخصیتهای فیلم به جز زوج عاشق نامی ندارند، اصلا دانستن نام و گذشتهشان چه اهمیتی دارد، اگر چه در طول فیلم، دیالوگهای کوتاه و موجز و اشارههای اندک، مکثها و تردیدها هویت شخصیتها را میسازند. مردی که خانهاش پاکدشت است (علیرضا ثانیفر)، سابقهداری که به خاطر رفیقش به این در و آن در میزند (بانیپال شومون) و راننده و زن جوان که دلخوریها و ناکامیها مانع رسیدنشان به همدیگر شده است. در سکانسی راننده پشت سر زن جوان ایستاده و با او درددل میکند، (اشاره به ماخوذ به حیا بودن مرد و سر بسته بودن راز عشق او)، فصل خاک کردن مرد بلوچ و بغض مردانی که چشم به میراث او دارند، با مکث روی چهره زندانی آزاد شده و مردی (علیرضا ثانی فر) که همسرش بیمار است، استیصال و درماندگی شخصیتها را آشکار میکند، آنها عاجزانه کنار گور مرد، بغض کردهاند، اما نمیتوانند به سادگی از دلارها بگذرند.
دو زن در این سفرِ مردانه که از شبی تاریک و خوفناک (افکتهای صوتی و موسیقی پیشبینیکننده سرنوشت شوم مسافران است) حضور دارند که هر دو معصومیت و عشق را به نمایش میگذارند، بهار از سوی پیمان طرد میشود و به نظر نمیرسد آینده مشترکی با عشقش داشته باشد و دختر ناشنوا ترجیح میدهد همچنان سخت زندگی کند اما پول را برندارد. زن بلوچ، منتظر و تنها، ضلع سوم این مثلث را میسازد، فیلمساز روی او در نمایی ثابت، مکث میکند تا تراژدی سرنوشت مرد بلوچ، مسافران و زن باردار کامل شود. گویی در این اقلیم نمیشود پا را از دایره تقدیرِ تلخ و شکستهای پی در پی فراتر گذاشت.
فیلم علی زرنگار، تلاشی برای تولید شایسته در بخش خصوصی و مستقل است، قطعا با بودجه اندک ساخته شده اما از این موضوع لطمه نخورده است، ترکیب بازیگران و بازیها درخشان است، جنس بازی بانیپال شومون در این فیلم با کارنامه او متفاوت است، اجرایی دقیق از یک شخصیت درونگرا و پیچیده، بدون تظاهر آشکار بیرونی. علیرضا ثانیفر همیشه استاندارد است و برای نقشآفرینیهای خوبش کم قدر دیده. بازیگران کمتر شناخته شده با لهجه و حتی زوج عاشق فیلم، قابل باورند و در فضای فیلم حل شدهاند. استفاده از کویر، بدون آنکه کارت پستالی و زیبا به نظر برسد، متناسب با روح فیلم است.
درباره فیلم خوب علی زرنگار، بسیار نوشته شده، بسیاری از نگاهها و دیالوگهایی فیلم در ذهن میمانند و تماشاگر را درگیر میکنند. شاید سکانس وداع عاشقانه بهار و پیمان یکی از مهمترین فصلهای فیلم باشد، گویی همزمانی اندوه و شادی، بخشی از سرنوشت شخصیتهاست. در حالی که به نظر میرسد بهار و پیمان به دنیایی تازه پا میگذارند، پیمان به بهار که شیفتهوار نگاهش میکند، از جدایی میگوید. ندا جبرائیلی، تنهایی یک زن در چنین لحظهای را با نگاه نشان میدهد، با صورتی که شادی و آواز و شور از آن میگریزد و به دام تنهایی و نگرانی میافتد. این گونه یکی از بهترین بخشهای فیلم شکل میگیرد، در پشت یک وانت، بهشت از آغوش بهار دور میشود و اشک، بین او و پیمان فاصله میاندازد.
در «علت مرگ نامعلوم» روند رویدادها، غافلگیرکننده است و این امتیاز تا پایان حفظ شده و به برگ برنده اصلی فیلم علی زرنگار تبدیل میشود.