سینماسینما٬ مهناز عظیمی:
حالا یازدهمین سال است که در ماه رمضان، یک ساعت قبل از افطار برنامه ی احسان علیخانی را از تلویزیون تماشا می کنیم و هیجان دیدن برنامه اش گذشت زمان را فراموشمان می کند و چه دوستش داشته باشیم چه نه ، معترفیم به اینکه این روزها حتی از سریال های تلویزیونی هم بیشتر مخاطب دارد و کار سیما به جایی رسیده که پلان به پلان برنامه های گذشته اش را تبدیل به سریال داستانی می کند و برای مخاطب مشتاق خود پخش می کند.
هیچ وقت هم نخواستیم علت موفقیت برنامه های او را تحلیل کنیم. شاید هنوز باورمان نشده که در رسانه ی ملی هم می شود برنامه های موفق تلویزیونی ساخت، برنامه هایی که از نمونه های بسیار موفق خارجی الهام گرفته و پس از تلاش ها و ممارست های بسیارِ سازندگانش نمونه ای کاملا ایرانی و بومی و بعضا خلاقانه تر را به مخاطب عرضه کرده است و قطعا تا جایی توانسته موثر و مفید باشد که حتی در عرصه ی کمک ها و حرکت های نیکوکارانه جریان سازی کند. و با وجود انتقادهای بسیاری که به فضای تلخ و غم انگیز برنامه اش می شود، در قیاس با برنامه های شاد و موفق دیگر همچون خندوانه و دورهمی ، آنقدر حرفه ای هست که همچنان در زمان پخش برنامه بتواند چند میلیون بیننده را پای خود بنشاند و به مضامینی عمیق و فراتر از صرفا یک برنامه ی سرگرم کننده بپردازد.
مهمانان برنامه ی ماه عسل از ابتدا تا کنون، آدم هایی از دل جامعه اند که داستان زندگی جذابی دارند ، همانطور که در اطراف ما هم کم نیستند از این دست آدم ها که با وجود دانستن اینکه چه زندگی پر فراز و نشیبی دارند هیچ وقت برای ما تبدیل به قهرمان نمی شوند. اما در برنامه ی «ماه عسل» قضیه فرق می کند ، احسان علیخانی فراتر از مجریگری ، با کارگردانی خوب و هدایت درست مهمانانش در مقابل دوربین زنده که اکثرا تجربه ی اولین حضورشان در یک برنامه ی تلویزیونی است ، این توانایی را دارد که از قصه ی آنها یک درام اجتماعی خلق کند. همواره در قانون نویسندگی این اصل مهم وجود دارد که نه صرفا داشتن یک ایده ی خوب که چگونگی شیوه ی روایت آن می تواند باعث درخشش و ماندگار شدنش در ذهن مخاطب شود . او با تمرکز بر روی این اصل طوری روایت قصه را توسط مهمانانش هدایت می کند که همه ی خصوصیات یک درام پر کشش و جذاب را داشته باشد ، روایت هایی که همگی از یک شروع خوب، نقطه عطف مناسب ، گره افکنی و گره گشایی برخوردارند ، نقطه گذاری ها توسط او به جا و به موقع صورت می گیرد و حتی با بده بستان های کلامی با مهمانانش از آنها دیالوگ هایی صریح، بی پرده، و درخشان می گیرد و اکثر این روایت ها با پایان بندی هایی تاثیر گذار به آخر می رسند.
او همچنین به مفهوم کاتارسیس و همذات پنداری اشراف دارد، آنقدر که در بسیاری موارد با قرار دادن خود در موضع منفی و طرح پرسش هایی تعمدا گزنده مهمانانش را وادار به عکس العمل و بازگشایی حقیقی احساسات درونی شان می کند و از این قهرمانان بالقوه ، قهرمان هایی ماندگار در ذهن مخاطب می سازد.
و حالا هر چه می گذرد شهامت و جسارت او در این جنس پرسش و پاسخ ها به مهمانانش هم سرایت کرده است، حالا با مهمانانی مواجه ایم که در حد او و حتی بیشتر از او روانکاوای بلدند. کسانی همچون «علی» مهمان برنامه دوشنبه شب برنامه ی ماه عسل که از یک زندگی به ظاهر مرفه بی درد اما در باطن تلخ و گزنده پرده بر می دارد. از آفت طلاق می گوید . رویدادی که امروز دیگر در جامعه ی ما به یک امر عادی بدل شده. از خودکشی و یاس و ناامیدی و تحقیر خانوادگی می گوید، در لحظه به لحظه ی مکالماتش دلیل تلخی و گزندگی کلام علیخانی را در میابد و واکنشی صریح و شفاف و بی پرده از خود بروز می دهد. در مقابل دوربین برنامه ی او از همه ی سرخوردگی هایش حرف می زند و از آدم ها و قضاوت ها و دخالت های بی جایشان بی مهابا شکایت می کند.
اما در یک لحظه ی کلیدی گویی جای خود را با احسان علیخانی عوض می کند. این بار او با لحن طعنه آمیز مجری محبوب برنامه را مخاطب قرار می دهد او را که همیشه چنان موشکافانه ماسک صورت مهمان برنامه اش را می خراشید تا نشان دهد آن خود واقعی جذاب و خموش اش را .
حالا احسان علیخانی تحت تاثیر قضاوت به ظاهر نا به جای مهمان برنامه اش تیر خلاص را می زند و به بخشی از زندگی اش اشاره می کند. زندگی ای که هیچ وقت به ما مربوط نبوده و نیست و فقط قرار است با همین چند جمله ی او بفهمیم که لبخند آدم ها، زیبایی، غرور و نگاه شادشان را ساده انگارانه قضاوت نکنیم. و دست از سبک سرانه حرف زدن ها و اظهارنظرها و داوری های بی جایمان برداریم و قدری سرمان را به خود و زندگی خودمان مشغول کنیم.