سینماسینما، جمال رهنمایی*
فیلم «ما با هم تمامش میکنیم» که توسط جاستین بالدونی در سال ۲۰۲۴ ساخته شده، روایت تاثیرات بلند مدت خشونت خانگی است که میتواند تا نسلهای بعدی ادامه یابد. خشونتی که شاید هیچ وقت دست از سر کودکان برندارد.
لیلی دختر خانوادهای است که در آن مادر مرتب از پدر کتک میخورد و او بدون آنکه آگاه باشد، در حال تکرار الگوی زندگی مادر خود و انتخاب مردانی که همین رفتار را تکرار میکنند.
فیلم از روی رمانی به همین نام ساخته شده است و خواندن این مطلب فیلم را برای شما اسپویل خواهد کرد .
هنگامی که قرار است لیلی در مراسم تدفین پدرش که یکی از مقامات شهر است سخنرانی کند، نمیتواند هیچ ویژگی مثبتی از او به یاد بیاورد. گویی تصمیم گرفته است همه خاطرات پدرش را از یاد ببرد یکی از ویژگیهای اصلی افرادی که شاهد خشونتهای خانوادگی هستند همین است آنها معمولا سعی میکنند همه این خاطرات آزاردهنده را فراموش کنند .گاهی هم داستانهای خیالی از زندگی خود میسازند که اصلاً واقعیت نداشته است.
آنها فرد آزاردهنده را خوب و مهربان توصیف میکنند که بتوانند این ترومای شدید دوران کودکی را از خود دور نگه دارند و در پناه دروغهای خود توان ادامه زندگی را پیدا کنند.
رابطه عاطفی والدین و فرزندان اصلیترین راهنمای عاطفی کودکان در بزرگسالی هستند. فرزندان در این رابطه اولویتهای آن، اهمیت رابطه عاطفی، چگونگی برقراری رابطه و نحوه حفاظت از آن را فرا میگیرند.
در رابطه پدر و مادر لیلی رابطهای مبتنی بر اعمال زور و قدرت به جای رابطهای مبتنی بر احترام و عشق جریان دارد .در این نوع رابطه برتری به هر قیمتی اولویت دارد و نیازهای عاطفی طرفین به همین منوال تامین میشود و کودک فرا میگیرد که رابطه عاطفی را از طریق اعمال خشونت فیزیکی اعمال و نگهداری کند و احترام و عشقورزی و محبت جایی در این الگوی نخستین ندارند .
کودک فرا گرفته که احترام نگذارد، محبت نورزد و از سوی دیگر در جستجوی احترام و محبت هم نیست و به تعبیری آن را حق خود و اولویت رابطه نمیداند.
لیلی این امکان را پیدا میکند که با این واقعیت درونی خود روبرو شود. اتفاقی که شاید بیشتر آرزوی نویسنده کتاب کالین هوور باشد. (او در جایی گفته است که این داستانها را از روی خاطرات مادر خود ساخته است )زیرا در حالتهای واقعی خارج شدن از این الگوی معیوب بسیار سخت و اغلب ناممکن است .
در جایی از فیلم که مادر لیلی در حال آماده کردن وسایل نوزاد اوست، از قدرت تردیدی که مانع تصمیمگیری درست افراد در این موقعیتها میشود صحبت میکند.
واقعیت این است که ماندن در این شرایط سخت برای قربانیان خشونت خانگی راحتتر از خارج شدن از این موقعیت است که چرا که باقی ماندن در این موقعیت به خاطر ظاهر فداکارانه و آشنا برای قربانیان دلپذیرتر است و خارج شدن از آن هم هزینههایی مانند تنهایی فقر و ناکامی به همراه دارد. ظاهراً لیلی تصمیم دارد این هزینهها را بپردازد تا دخترش مجبور به تکرار این الگوی ناکارآمد نباشد جایی که به دختر نوزادش در بیمارستان میگوید «ما با هم تمامش میکنیم». رایلی نیز به نوبه خود قربانی یک اشتباه کودکانه است که در ۶ سالگی او را با یک سانحه وحشتناک روبرو کرده است. او در هنگام بازی با اسلحه پدرش، برادر بزرگتر خود را به قتل رسانده و این آقای جراح و مغز و اعصاب موفق شهر در هنگام روبرو شدن با موقعیتهای دشوار قادر به کنترل خشونت خود نیست .
جدای از پایان نسبتا خوب داستان که حداقل میتوان برای دختر لیلی تصور کرد، بقیه روایت شباهتهای جدی با زندگی واقعی دارد.
بروز تروماها در دوران کودکی و آسیبهایی حاصل از آن تقریباً اجتناب ناپذیر است و این آسیبها، زندگی پررنجی را برای ما آدمیان به همراه میآورند که آشنایی با آنها شاید بتوانند رنجهای حاصل از آن را تا حدودی کاهش دهد.
راه حل نهایی که روایت در اختیار بیننده میگذارد راه حلی صحیح و چاره قطعی خروج از این چرخه معیوب است .کشف فرایند رسیدن به این راه حل به عهده مخاطب گذاشته شده است تا بر اساس تجربیات فردی خود، راه حل فردی خود را بیابد. اما آنچه روشن است رسیدن به مرحله آخر این فرایند کاری بس دشوار است کاری که انتظار انجام آن از سوی قربانیان خشونت تا حد زیادی مقدور نیست و همین ناتوانی باعث تداوم این ترومای بین نسلی میشود.
*روانشناس تحلیلی