حسین ارومیه چی ها
اینکه تنها ارگان ناظر بر فعالیت مطبوعات در برابر خطا و تخلف یک نشریه، اختیاری از خود نداشته باشد، چیز جدیدی نیست. به هر حال قرار است متولی هر امری محدود به یک نهاد نباشد و حوزه فرهنگ برای همه مُشاع باشد! برای صدور مجوز کنسرت، حکم وزارت ارشاد علی السویه است و حتی ابلاغیه هم تاثیری در روند گذشته ندارد. چنین بدعت هایی وقتی دردسرساز می شوند که در تریبون ها و سخنرانی ها برای مردم حرف از قانون و تقدس آن بزنیم اما در جای دیگر خلاف آن را اجرا کنیم. اینکه چرا باید یک نشریه وابسته به یک نهاد خودجوش به خودش اجازه توهین و افترا به قشری از جامعه را بدهد جای سوال ندارد.
اینکه در پوشش دین و روایت سعی در عادی جلوه دادن عمل خود می کند هم چیز عجیبی نیست. عجیب آنست که بالاترین دستگاه قانونی و قضاوت باید حکم نهاد متولی امر را نادیده بگیرد و در صورت تکرار تخلف هم واکنشی نشان ندهد. بی قانونی واقعا شاخ و دم ندارد. نشریات مخالف را زنجیره ای کرایه ای خواندن و خود در مسیر دیگری رفتار غلط نشان دادن مصداق عدم اعتقاد به اصول اولیه چنین حرفه ای است. فیلمی را ندیده به باد نقد گرفتن و توهین به سازندگانش با هیچ کدام از موازین شرعی و اخلاقی همخوانی ندارد. داعیه ارزشی داشتن و دلواپس بودن به حرف و سرمقاله نیست.
هر کس را با عملش می سنجند و با رفتاری که دارد قضاوت می کنند. من اصلا کاری به گذشته نشریات و اتفاقات و رخدادهایی که به آنها نسبت می دهند ندارم. اینکه چه افرادی از دفتر آن نشریه بیرون آمدند و با همان تفکر وارد چه وادی های دیگری شدند هم محلی از اعراب ندارد. صحبت سر امروز آدم هاست. رفتاری که امروز از خودشان نشان می دهند و حرفی که روی کاغذ می آورند. مگر رسالت روزنامه نگار جز این است که بازتاب اجتماع را منعکس کند؟ از درد و مشکل بنویسد و پیشنهاد حلش را بدهد؟ مگر قداست قلم به همین نیست که نگاهی را تغییر دهد و رفتاری را تعدیل کند؟ پیشرو باشد و باعث ایجاد حرکت شود. آیا این زیر پا گذاشتن همه اصول و ارزشها نیست که به یکی از محبوب ترین و نازک طبع ترین اقشار جامعه در لفافه حدیث و دین توهینی آشکار کنیم؟ آیا تعریف آن کلمه را جدای از معنای ضمنی اش در روایت، در فرهنگ لغت هم جستجو کردیم ؟ به معنایش در باور عموم جامعه و تاثیرش در آحاد آن فکر کرده ایم؟ آیا نیتمان اصلاح است یا صرفا حاشیه سازی ژورنالیستی. قبول کنیم دوره این نوع عوام فریبی ها و دروغ پردازی ها سر آمده.
هنرمند را نمی شود آلت دست کرد و در قالب و محدوده ای گنجاند. نمی شود از مردم جدایش کرد و در جزیره ای دیگر ادعای مردم داری کردن داشت. این رفتارها فقط مردم را دلزده و دین زده می کند و باعث می شود تا همه را با یک چوب برانند. از همه چیز به تنگ بیایند و از سر لجبازی هم که شده چیزی باشند که شاید خودشان هم نخواهند. قبول کنیم مسیر هر چیزی موانعی دارد. اقتضائاتی دارد و با دیکته کردن و دستورالعمل و سفارش تغییرپذیر نیست. از این لاک سنگی پرحجم بیرون بیایید و قدری در جامعه نفس بکشید. بر روی خطاهایتان خط بکشید و با اصرار بیجا مشکلات تازه ای را ایجاد نکنید. دستگاهی که ناظر است، مسئولی که متولی است بدون پا پس کشیدن از مسئولیت محوله عمل کند و حرفش مدام تغییر نکند. با صحبت کردن با فلان عالم دینی از حکم خودش پشیمان نشود و تناقض های عجیب به وجود نیاورد. هنرمند ذهن پویایی دارد حواسش به جزییات است و اگر ببیند برایش ارزشی قائل نیستید فضا را تنگ می بیند. اگر ضابطه داریم و قانونی که مدون است چرا باید با سلیقه و نظر و سفارش رایتان برگردد؟ چرا جماعتی را معطل یک تصمیم کنید.
تکلیف آن دسته که دلشان برای گوش دادن به یک موسیقی خوب لک زده و از تراکم پایتخت به دورند چیست؟ چه پاسخی برای او داریم؟ آیا نشسته اید آسیب شناسی کنید چرا باید این هجمه علیه هنر ایجاد شود. کجای کار را غلط رفته اید و کجا کوتاهی کرده اید. مملکتی که این همه مفاخر موسیقی و تئاتر و سینما دارد چرا باید این همه محدودیت ایجاد کند. خسته نشدید از این بازی گرو کشی سیاسی نخ نما شده؟ دیوار کوتاه تری از هنر پیدا نکردید و می خواهید همه چیز شش دانگ در تملک خودتان باشد. خودتان برایش نقشه بکشید خودتان بهش مجوز بدهید و خودتان از هستی ساقطش کنید. داستان آشنایی نیست این چرخه؟ خدا نکند با این کارتان بر پیکره تفکر و یا نسلی تیشه بزنید. خدا نکند به خاطر بازی سیاسی حرفی بزنید که فردا عکسش را عمل کنید. آقایان مسئول و متولی فرهنگ، دلواپسانِ صاحب نشریه و ظاهرا دغدغه مند، دوره دستورالعمل و فرمایش و تعیین تکلیف خیلی وقت است به سر آمده. هنر این عصر این است که با زبان مردم حرف بزنید. طوری که درکتان کنند و پَسِتان نزنند . طوری که بهتان اَنگ تکراری بودن نزنند و در خلوت و گفتگوهای گروهیشان پشت سرتان حرف نزنند. یاد بگیرید لنز چشم هایتان را به اندازه نگاه مردم باز کنید!