در گذر زمان

سینماسینما، یاسمن خلیلی فرد                                 

«لحظه گرگ و میش» سریالی است که در سال ۱۳۹۷ از شبکه سوم سیما پخش شد و این شب ها مجدداً روی آنتن شبکه آی فیلم رفته است.
این سریال در طبقه بندی مرسوم مجموعه های تلویزیونی در زمره سریال‌های باکیفیتی قرار می گیرد که پروداکشن عظیمی هم داشته و در چند مقطع زمانی متفاوت داستانش را روایت می کند.
آن چه در نگاهی کلی می توان درباره این سریال نوشت، اهمیت نقش زمان در پیشبرد داستان آن است. تحولاتی که در سریال رخ می‌دهند کاملاً وابسته به عنصر زمان هستند و گذر زمان موتور محرک و جهت دهنده به آنهاست. رخدادهایی که متناسب با زمان در سریال رخ می دهند و خود می توانند نقشی موثر در زنجیره علت و معلولی اثر داشته باشند در متن فیلمنامه به درستی ترسیم می شوند. در واقع فیلمنامه با ظرافت همه تلاشش را به کار بسته  تا به مقاطع زمانی مورد اشاره در سریال با ظرافتی متقاعدکننده بپردازد و دچار گاف نشود. اجرا نیز با اندکی اغماض قابل قبول از آب درآمده و کم تر گافی به لحاظ جزئیات مرتبط با تاریخ و زمان در آن دیده می شود اما در نهایت اجرا تا حدودی از متن عقب می ماند و متن از آن پیشی می گیرد و دلیل این مسئله باز هم به همان خرده اشکالات مرتبط با زمان و زمانه باز می گردد. به عنوان مثال ظاهر و پوشش شخصیت ها خصوصاً در دهه ی شصت سنخیت چندانی با پوشش مرسوم در آن دوران ندارد. نگارنده در دهه شصت به دنیا نیامده بود و تجربه زیستی از آن زمانه ندارد اما با اندک تأملی بر عکس ها، فیلم ها و روایات باقی مانده از آن دوران می توان دریافت که شخصیت ها در  «لحظه گرگ و میش» امروزی تر از حد انتظار ما نسبت به دهه شصت از آب درآمده اند و این اتفاق در مورد زنان پررنگ تر از مردان است. مثلاً گمان می کنم پوشش یاسمن و حنانه در دانشگاه بیش تر به پوشش خانم های دانشجو در دهه های هشتاد و نود نزدیک است و این مسئله آراستگی چهره ی آن ها را نیز در بر می گیرد. همچنین پوشش اسرا به هنگام بازگشت به وطن مطابقتی با عکس ها و فیلم های مستند از آن دوران ندارد. چهره پردازی کار به منظور نمایش گذر زمان و تغییرات چهره شخصیت ها در گذر نزدیک به دو دهه قابل قبول است اما بی شک می توانست بهتر از این باشد. خوش بختانه برخلاف برخی دیگر از آثار مشابه که گریم های دم دستی و غیرحرفه ای بزرگ ترین ضربه را به کار زده بودند در  «لحظه گرگ و میش» خبری از اغراق نیست. از ابزارهایی دم دستی و غیرحرفه ای چون عینک یا ایجاد خطوط عمیق اغراق آمیز کاریکاتورگونه برای نمایش چین و چروک بر چهره بازیگران استفاده نشده بلکه چهره پردازیِ تعدیل شده ی کار کمک می کند تا مخاطب با اندکی اغماض این گذر زمان را در قصه لمس کند. و دیگر امتیاز مثبت این که همایون اسعدیان بیش از آن که گذر زمان را منوط به چهره پردازی و … بکند این تغییرات را در نوع بازی بازیگرانش ایجاد کرده و تغییراتی نامحسوس و بسیار به اندازه کمک می کنند تا گذر زمان به واسطه عناصری درست و به جا در اجرا شکل گیرد.
همین دقت در به کارگیری درست از شخصیت ها و طرح و پی ریزی درست آن ها باعث شده است اشکالات کوچکی چون همین گاف های جزئی در طراحی لباس و چهره پردازی کارگردانی اثر را تحت تأثیر قرار ندهند. بی شک کارگردان توانسته است اجرایی شسته رفته داشته باشد که طبعاً بعد از سال ها فیلمسازی اسعدیان انتظاری جز این از او نمی رفت. میزانسن ها دقیق‌اند و طراحی دکوپاژها حرفه ای. کارگردان در هدایت بازیگران خصوصاً بازیگران جوان موفق عمل کرده و ضمناً کار او به وضوح حاصل مجموعه ی درستی از انتخاب هاست که هر یک در جایگاه درست خود قرار گرفته اند.
فیلمنامه شاید شاخ و برگ های اضافه ای نداشته باشد و اما قصه اش را سرراست روایت می کند و در ترسیم خطوط رمانتیک قصه دست به زیاده روی نمی زند و همین باعث می شود درام اغراق آمیز نباشد و از شعارزدگی فاصله گیرد.
 «لحظه گرگ و میش» با توجه به مضمون، موضوع و داستانش قابلیت این را داشت که به سریالی کلیشه ای با موقعیتهایی اغراق آمیز و قابل پیش بینی چون  «ستایش» تبدیل شود و هر فاز آن از فاز قبل ضعیف تر از آب درآید اما همایون اسعدیان با تدبیر هوشمندانه ای پتانسیل درونی قصه را در جهت درستی به کار گرفته و اجازه ی لوث شدن رویدادها را به داستان نمی دهد. شاید همین توجه به ریزترین و جزئی ترین وقایع زندگی روزمره در متن سریال باعث شده است که کار درگیر سلسله اتفاقات بیش از اندازه نشود و انواع و اقسام موقعیت های ملتهب آن را زیاده گو نکنند. همین پرهیز از شکل گیری  «تصادف»ها و  «اتفاقات» گل‌درشت سبک و روایتِ رئالیستی اثر را حفظ کرده و به آن انسجامی مطبوع بخشیده است. می دانیم که بهره گیری مسلسل‌وار از عناصری چون اتفاق می تواند به خطایی فاحش در آثار نمایشی مبدل شود و به پس زدگی آن از سوی تماشاگر منجر شود. مونا انوری زاده و همایون اسعدیان در مقام نویسندگان فیلمنامه کوشیده اند تا داستان را در بستری از واقعیات روزمره پیش ببرند و همین بزرگ ترین برگ برنده سریال است.
از نکاتی که نمی توان در  «لحظه گرگ و میش» آن را نادیده گرفت حضور پررنگ زنان است. زنان در این مجموعه از ابژه ای منفعل به سوژه هایی مهم و تأثیرگذار تبدیل می شوند. آن ها در روایتی جسورانه میان احساس و منطق در راه نجات خود و خانواده شان دست به مبارزه می زنند و در بسیاری از بخش های داستان به موتور محرک آن بدل می شوند. توران، یاسمن، حنانه، طناز، طاهره و … هر یک در مقطعی از داستان نقش هایی فعال و پیش برنده دارند و این نقش تا انتهای حضورشان در داستان به همان قدرتمندی اولیه باقی می ماند.
بازی بازیگران سریال هم جنس و هم بافت است. بازیگران جوان و تازه کار بده بستان خوشایندی را با بازیگران قدیمی تر دارند. المیرا دهقانی با ظرافتی مثال زدنی تحولات و دگردیسی های شخصیتی «یاسمن» را در گذر زمان به منصه ظهور می رساند و در مقابل فاطمه گودرزی حضوری استوار، پخته و ستودنی دارد .و کنار هم قرار گرفتن آن ها تعادلی مطبوع را به اثر می بخشد. از دیگر بازیگران خوب سریال پانیذ برزعلی ست که یکدست و روان بازی می کند. و البته هیچ یک از بازیگران  «لحظه گرگ و میش» حتی فرعی ترینشان بازی های بدی ندارند.
 

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 158343 و در روز شنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۰ ساعت 19:05:28
2024 copyright.