سینماسینما، محمدعلی علومی
تقدیم به استاد آلبرت کوچویی و جوامع مسیحی ایران
«روشنایی زمستان» (۱۹۶۳) اثر اینگمار برگمان
خلاصه داستان: در دهکده دور افتادهای در «سوئد»، کلیسای کم رونقی است که پدر «توماس» گرداننده آن است. زمستان است و توماس دچار آنفلولانزا شده است. او همچنین پس از درگذشت همسرش در چهار سال قبل به همه چیز بیرغبت و بیتوجه شده است. در همان روستا، خانم معلمی به نام «مارتا» تدریس میکند که پس از تردید میان علاقه و نفرت به توماس، سرانجام شیفتهاش میشود و علاقهاش را با نامهای به آگاهی توماس میرساند.
در همان اولین صحنهها، خانم و آقای «پرسون» به دیدار کشیش میآیند. در دیداری خصوصی با مرد خانواده، یوهانس «یحیی» به او میگوید که از گسترش شرارت دولتها و ملتها که اخبارشان را در روزنامهها خوانده، دچار هراسی وسیع و عمیق شده است.
توماس سرانجام میگوید که خود او نیز از وقتی که همسرش را از دست داده و از زاویه واقعیت به جهان مینگرد، (تنها هیولایی هولناک میبیند.)
باری، ساعتی بعد خبر خودکشی یوهانس در کنار رودخانه را پیرزنی به آگاهی کشیش یعنی توماس میرساند.
جهت مطلع ساختن خانواده پرسون، توماس به منزل و به مدرسه مارتا میرود. در آن جاست که توماس با رفتار و گفتاری خشن و توهینآمیز، به دور از شئونات یک روحانی یا پدر کلیسایی با بیرحمی پذیرایی، پرستاری و علاقه مارتا را رد و طرد میکند. مارتا زمانی اگزما گرفته بوده و آن بیماری هر دو دست او را زخم کرده و سپس به سر و صورتش سرایت کرده بود. این همه باعث انزجار توماس شده بود و البته از یاد نبریم که مطابق با عقاید مسیحیان، سر و پیشانی، هر دو دست و پاهای عیسای مسیح زخمی شده بود اما حالا وقتی که توماس کشیش، بیواسطه ی کتاب با واقعیت مواجه میشود، از آن چه میبیند منزجر میشود.
مارتا به گریه میافتد. در رفتاری همچون کودکان میگوید وقتی عینکم را برمیدارم چهرهات را روشن میبینم. این را البته با نیکدلی و خنده میگوید، رفتاری همچون رفتار کودکان «و کمال معرفت، عقیدت کودکان است.»
باری، در چهارنما و با رانندگی توماس، آنها به دیدن بیوه و بازماندگان یوهانس میروند. در صحنهای از پشت پنجره، تصویر همسر یوهانس با سه کودک را داریم و عدد چهار از اعداد اصلی در مسیحیت است.
بخش دوم اثر، وقتی است که توماس کشیش و مارتا به کلیسا میروند، ابتدا مردی با اسبی از رو به روی اتومبیل میگذرد و توماس رانندگی را به مارتا میسپارد «این همه به کنایه و تلویح و زبان تصویر تغییری در زندگی توماس است.»
در همین بخش دوم، کلیسا به سبب حضور مارتا رنگ و شکوه و جلال گرفته است. مارتا زانو میزند و دعا میکند که: رهنمونم کن به سرزمین خدایی، جایی که اندوهانم به پایان رسد… همچنین از خدا میخواهد که: ای کاش شهامت ابراز محبت داشته باشم. کاش شهامت ایمان داشته باشم. کاش میتوانستم (توماس) را از پوچی بیرونش بیاورم. کاش میتوانستم خودم هم ایمان بیاورم.
… باری آن چه آمد، یک از هزار و ناظر به این منظور است که در آثار بزرگ، در هم تافتن جزئیات است که کلیت و ساخت اثر را میسازد. هر جزئی در ارتباط زنده و پویا، در تقابل یا در تخالف با جزئیات دیگر به طور زنده و درهم تنیده قرار دارد.
در آثار بزرگ عموماً اسامی اشخاص ناظر به مقصودی است:
«توماس»: در فلسفهی«توماس آکویناس» ماده مقام ارجمندی یافت به این ترتیب که «واحد از راه صورت پذیرفتن و محدود شدن کثرت مییابد و دریای روح، متشکل از حوضچههایی است که همان نفوس جاودان هستند.»-منبع کتاب لذات فلسفه از ویل دورانت. ترجمه دکتر عباس زریاب خویی. نشر علمی، فرهنگی
از قرن ۱۹ تا امروز در هر مدرسه کاتولیک فلسفه او در مقام تنها فلسفه حقیقی تدریس میشود. توماس آکویناس خدا را علت فاعلی همه چیزها میدانست. معنای علت فاعلی نزد ارسطو و توماس آکویناس یکی نیست. موضوع سرچشمه اصلی اشیاء بود که یونانیها از آن تصوری نداشتند. به گفته لایب نیتس چرا چیزی هست به جای آن که نباشد. توماس آکویناس باور داشت که حقیقت ساده است، نهایت این که مردم در پذیرش حقیقت تردید میکنند. (درس گفتارهای محمود هومن، گزارش عبدالعلی دستغیب)
«مارتا»: مریم مجدلیه، فعال خلاق، دوست و سخاوتمند معنا میدهد. او شاهد برانگیختن برادرش بعد از موت و از میان مردگان بود.
«یحیی»: یوهانس، او در نهر اردن توبه کاران را تعمید داده و بشارت میداد که عیسای مسیح به زودی ظهور خواهد کرد و جهان را با آتش و روحالقدس از شرارت خواهد زدود تا به این ترتیب سلطنت آسمانی برپا شود.
باری همین جا، بجاست ارجاعی به گفته بازنشسته راهآهن داشته باشیم که در اوقات فراغت در خدمت کلیساست. با یادآوری این گفته مشهور که به طرزی بدیهی نقل کفر، کفر نیست. او به توماس میگوید: «زبانم لال! کلمات انجیل آرامشبخش هستند. اما در مصایب مسیح ما فقط به رنجهای زمینی او فکر میکنیم. من هم از لحاظ جسمی خیلی عذاب کشیدهام. اما شنیدهام که سرورمان فقط ۴ ساعت رنج کشید. وقتی ماموران آمدند همه گریختند. در تمام آن سالها یارانش گفتههای او را نفهمیدند. باید موضوع وحشتناکی باشد که هیچ کس آدم را نفهمد. وقتی بر صلیب رها شد با صدای بلند گریه کرد. خیال کرد که پدر آسمانی او را رها کرد. دچار تردید عمیقی شد. سکوت خدا»
تصویر آخر در تضاد با اولین تصویر، کلیسایی غرق در رنگ و جاه و جلال و نور و سرور است. توماس نه همچون همیشه خموده و در خود فرو رفته بلکه با سربلندی و شکوه میآید و گفتهاش را چنین آغاز میکند: مقدس است. مقدس است. مقدس است خداوند. تمام زمین آکنده از جلال اوست.