سینماسینما، جمال رهنمایی*
هیرایاما در شهر مدرن توکیو در پایینترین رده شغلی ممکن کار میکند. او در محلهای دور افتاده زندگی می کند و به اندازه ای حقوق میگیرد که این پول مایحتاج اولیه یک روز او را تامین میکند. اما ویم وندرس نویسنده و کارگردان این فیلم برای روایت داستان این زندگی نام روزهای عالی را انتخاب کرده است.
زندگی این نظافتچی سرویسهای بهداشت عمومی در نهایت سادگی میگذرد. هنوز نوار کاست گوش میدهد، در رستورانهای بسیار ساده غذا میخورد و با یک دوربین قدیمی که هنوز باید نگاتیوهای آن را ظاهر و سپس چاپ کرد، عکاسی میکند. این سبک زندگی کاملاً در مقابل زندگی رایج در شهر مدرنی مانند توکیوست که حتی توالتهای عمومی هم به سیستمهای دیجیتالی و هوشمند مجهز شدهاند. گویی کارگردان میخواهد به ما بگوید که هیرایاما در نهایت رضایت و شادمانی روزگار میگذراند در حالی که از کمترین مواهب این شهر مدرن برخوردار است.
در طول روایت پرتکرار و بسیار آهسته فیلم از دیدارهیرا یاما و خواهرش و خوابهای سیاه و سفیدی که میبیند ما کم کم متوجه میشویم که او گذشتهای دردناک و پدری بسیار سختگیر داشته و در طول زندگی خود اجبار را تجربه کرده است و احتمالاً آگاهانه از یک زندگی برخوردارتر و راحتتر فرار کرده تا در گوشهای از این شهر شلوغ به زندگی مورد علاقه خودش که گوش دادن موزیکهای دهه هفتادی و خواندن کتابهای قدیمی است بپردازد و از درختان عکاسی کند.
ما در دو سکانس فیلم غصه و ناراحتی هیرویاما را میبینیم. یکی زمانی است که پس از در آغوش گرفتن خواهرش و خداحافظی با او بیاختیار بغضش میترکد و تمام آن شب را بیدار میماند و دوم در صحنه پایانی فیلم که او در حال گوش دادن به موسیقی ترکیبی از غم و شادی را در هنگام رانندگی تجربه میکند به طوری که نمیتوانیم بگوییم او در حال خندیدن است یا در حال گریه کردن.
فیلم روزهای عالی یک بیانیه تند علیه مدرنیته و کاپیتالیسم هم هست. نکته جالب این فیلم همصدایی فرهنگ سنتی ژاپنی و سوسیالیسم آلمانی در اعتراض به نظام سرمایهداری است. همکار او در شرکت خدمات نظافتی به عنوان نماینده فرهنگ رایج شهر در مقابل هیرایاما قرار میگیرد. او بیمسئولیت، سهل انگار، بیهویت و همچنین دزد است و درک درستی از روابط انسانی و هویت شهروندی و توانایی لذت بردن از زیبایی را ندارد و دوستش با بوسه ای که تقدیم هیرایاما میکند، در این اعتراض با او همراه میشود.
رضایتمندی گمشده بزرگ انسان مدرن است و فیلم میخواهد به ما بگوید که نظام سرمایهداری در یکی از کهنترین سرزمینهای شرقی با وجود امکانات رفاهی فراوانی که فراهم کرده، نمیتواند رضایتمندی از زندگی را به او تقدیم کند و انسان مدرن همانند خواهرزاده هیرایاما در زندانی گیر کرده که خانه نام دارد ولی در آرزوی زندگی ساده دایی خود به سر میبرد و قدرت تصمیمگیری برای انتخاب سبک زندگی از او گرفته شده است. شاید بررسی مفهوم میل در روانکاوی معاصر بتواند تا حدودی دلایل این ناخرسندی انسان مدرن را توضیح دهد. آن هم در زمانی که او در قله رفاه و برخورداری و بهداشت و سلامت قرار دارد اما از همیشه ناراضی تر و افسرده تر است.
دروغی که نظام سرمایهداری با تواناییهای تکنولوژیک و رسانهای به انسان مدرن میگوید این است که رفاه ضامن رضایتمندی است. در حالیکه برانگیختن انسان برای تلاش فراتر از طاقت انسانی خود، در جهت به دست آوردن این رضایت نیست بلکه در خدمت تداوم بخشیدن به چرخه نظام سرمایهداری است و از این جهت بر خلاف منفعت انسان و رضایتمندی او عمل میکند.
روانکاوی مدعی داشتن راه حلی برای این تعارض است و از این جهت در نقطه مقابل کاپیتالیسم قرار میگیرد. میل انسان به برخورداری و مالکیت و رفاه یک امر خیالی است و تحقق کامل آن ناممکن است. خیالی که با امکانات تکنولوژی رسانه در رویایی ترین شکل خود همواره باز تولید میشود. در حالی که در عالم واقعیت این برخورداری برای بخش بسیار بزرگی از جامعه انسانی امکان تحقق ندارد و تلاشی که گفته میشود فارغ از طبقه اقتصادی و اجتماعی انسان میتواند او را به این آمال و آرزوهای خیالی برساند همان دروغ بزرگ است و هر چه بیشتر این مسیر پیموده شود، تنها موجب ناکامی و سرخوردگی بیشتر او خواهد شد.
هیرایاما در این داستان نماد فردیست که متوجه این دروغ بزرگ شده است. او هر روز صبح که از خانه بیرون میآید و طلوع خورشید را میبیند، خوشحال میشود. ناهارش را در کنار درختانی که آنها را دوست خود نامیده صرف میکند و با لبخند درختها را نظاره میکند و از آنها عکس میگیرد. با وجود آنکه میداند لحظاتی بعد حاصل کار او در توالت های عمومی از بین خواهد رفت و دوباره سرویسها آلوده خواهند شد او با جدیت کارش را درست انجام میدهد و در واقع از انجام کار درست صرفنظر از نتیجه لذت می برد. در جای دیگری از فیلم او از بازی سادهای که نمیداند با چه کسی روی کاغذ مخفی شده روی زیر آینه دستشویی عمومی انجام میدهد لذت میبرد یا در مسیر این تکرار ملال آور آهنگ مورد علاقهاش را گوش میدهد و شبها با خواندن چند صفحه کتاب برای خودش رویایی فراهم میآورد تا در خواب با آنها کامیاب شود.
گویی او با گشودن این راز بزرگ مفهوم واقعی و ممکن رضایتمندی را دریافته و متوجه خیالی بودن آرزوها و امیال انسانی شده است و به جای آنکه روزها در پی آن باشد، شبها در خواب به راحتی به آن دسترسی پیدا میکند.
*روانشناس تحلیلی