سینماسینما، امیرابراهیم جلالیان؛
– هشدار: این یادداشت ممکن است داستان فیلم را لو دهد-
فیلم «زیبا صدایم کن»، اقتباسی از رمانی به همین نام نوشته فرهاد حسنزاده است و اصولا آثار اقتباسی بنا بر تفکر و اندیشه و تحقیقی طولانی همیشه خروجی خوب و شگفت انگیزی را بههمراه دارند و آخرین اثر رسول صدر عاملی از آن مستثنی نیست.
سینمای ایران، بعد از مدتها، یک درام نوجوانانهی متفاوت روی پرده آورد. حقیقتا یک دراماتیکِ متصل به سینمای کودک و نوجوان دوباره احیا شد.
«زیبا صدایم کن» اساسا روی رابطه انسانی تمرکز دارد. رابطه و رویارویی نسلها! نسلی که ظاهرا از هم دور هستند اما هرچه که پیش میروند احساس گمشده لا به لای دو نسل پر رنگ و شکوفا میشود. به شکلی رابطه پدر و دختری عمیق و عاشقانهتر حس میشود و خود را در یک بطن و وجودیت نزدیک بههم میبینند.
فیلم، یک عاشقانه ملایم میانِ غریبِ آشنا، میان نوجوانی بد سرپرست (با بازی ژولیت رضایی چهره جدید و با استعداد) و پدری عاشق و خسته روزگار (با بازی درخشان و تاثیر گذار امین حیایی) که دیر زمانی است نبوده و اکنون هم که بازگشته، مُهر جنون و دیوانگی بر پیشانی دارد. مادری که هم دور است و هم نزدیک مثل سایه، تنها یک نماد و ردپا از او باقی مانده.
جنون پدر در حقیقت ارمغان جامعهای مجنون است که او را قربانی اعتماد و صداقتش کرده و جنون مادر بواسطه ناامنی همان جامعه است، جامعهای که زیست و امنیت زنان، زیر پوست شهر محو شده و به شکلی نامتعارف برای شهروندان تعریف شده.
رسول صدرعاملی پیشتر دغدغه بی قراریها و عشق و زمزمهها و جهان بینی نوجوانان را به خوبی درفیلم «دختری با کفشهای کتانی» نشان داده بود و این بار هویت شناسی و سرگشتکی را در زیبا به تصویر کشید. زیبا، دختری نوپا که عزم سفر به جامعهای پرچالش و شلوغ و درهم را دارد و بدون پشتوانه همه چیز برایش نامعلوم و گُنگ است اما به یکباره پدری ناتوان و بیمار با فرار از آسایشگاه روانی وارد زندگی او میشود و دست و پا میزند تا وجودیت خود را ثابت کند و آینده دخترش نه آنچه که خود میخواهد بلکه باب میل او هست، بسازد!
حضوری دراماتیک و تاثیر گذار پدر از یک صبح الطلوع تا شب تا حدودی روند قصه را جذاب و مورد توجه قرار میدهد در حالیکه او بیماراست و با مشکلات روحی دست و پنجه نرم میکند مترصد آنست تا خلع سالها غیبتش را جبران کند. گرچه از ظواهر و حالات غیر ارادی خود رنج میبرد اما سعی میکرد با نرمی و روی خوش و کلامی مهربانانه دلِ دخترش «زیبا» را بدست بیاورد. در نهایت زیبا بود که پدر را باور کرد و به زندگی بازگرداند.
در نتیجه صدر عاملی با قصهای نو و تراژیک با کارگردانی قابل قبول، توانست فیلمی مخاطب پسند در میان انبوهی از آثارِ ضعیف و سخیف، به نمایش بگذارد. اثری که نه در دام زیاده گویی و اضافه گوییها افتاد، نه داستانی کش دار و کسل کننده داشت و حتی شخصیتهای بیربطِ و پُر کننده هم در فیلم به چشم نمیخورد. حتی تک سکانس شخصیت منفی قصه، عمو خلیل با بازی مهران غفوریان هم بسیار مورد توجه قرار گرفت.
اما پایانبندی فیلم تا حدودی انتقاد برانگیز بود و قاعدتا میتوانست کمی باور پذیرتر و یا مبتنی بر قصه اصلی رمان باشد.