سینماسینما، حمید عبدالحسینی؛
اینکه تایم فیلم طولانی ست و تحمل آن برای مخاطب، بهخصوص تماشاگر ایرانی ممکن است با دشواری همراه باشد گزارهی درستیست. یا پرحرفی و دیالوگهای بعضا متراکم که میتواند از بار تصویری و سینمایی اثر بکاهد و یا حتی مقدمهی طولانی که تا نقطهی عطف اول، فیلم را سنگین و کند جلو ببرد. اما با همهی اینها که میتواند از منظر برخی جزو نواقص یک فیلم قلمداد شود و آن را در قیاس با ساختههای پیشین روستایی عقبتر نشان دهد، بازهم «برادران لیلا» فیلم مهمی ست حتی مهمتر از «ابد و یک روز» و «متری شیش ونیم»؛ هم از حیث مضمونی که قرابتی چفت و بست دار با شرایط و حال و هوای جامعهی ما در مبحث اقتصاد و معیشت دارد و سایهی سیاست را بر زندگی اجتماعی ترسیم میکند، هم از بعد ساختاری و فنی که در پسِ ظاهر ابتدایی و سادهی قابها و تقطیعهایش با مکانیزم و استراتژی هوشمندانه، راه و روشی موثر را برای روایت فیلمی شخص محور به کار میبندد. روستایی برای ارائهی حجم بالای کلام و دیالوگها در فیلمی این چنین پرگو که ابعاد مختلف شخصیتی و حتی اجتماعی دوران زیست کاراکترها و علل و عوامل تغییر و تحولات جایگاه خانواده را از منظر کلامی منعکس میکند به شیوه و سبک متفاوتی از گفتوگو نویسی دست یافته که حالا به امضای او در فیلمنامههایش بدل شده. او موفق میشود تا حد زیادی فضای شنیداری فیلم را با ارجاعات فرامتنی و شوخی سازی و یا کنایه، تلطیف کند. برادران لیلا با اینکه فیلم صریح و تندیست و برخلاف دو فیلم قبلی دستخوش ممیزی در پایان بندی نشده اما حتی تلخی پایان بندیاش را تحمیل نمیکند بلکه ذات سرنوشت این آدمها و چنین خانوادهای را بدون رتوش به نمایش میگذارد. فیلم به جنبههای استعاری و نماد پرداز نیز کم راه نمیدهد و از مناظر مختلف تاویل پذیر است که باز دایرهی این تفسیرها نه از بیرون که از درون اثر میجوشد، همچنان در بطن فیلم باقی میماند و راه خودش را در رهیافتهای مخاطب به ویژه ببیندهی نمادگرا باز میکند.
در اهمیت و انسجام گروه بازیگران این فیلم از حیث یکدستی و ترکیب بندی همین بس که برادران لیلا جز با پورصمیمی، محمدزاده، علیدوستی، اصلانی، معادی و… غیرقابل تصور است. بازیهایی رئالیستی و بدون ذرهای اغراق و نمایش که نیاز اساسی چنین فیلمیست و هدایتشان قطعا سختترین قسمت انجام آن بوده است. نگاه پورصمیمی و پسراناش بعداز خلع جایگاه بزرگ فامیل در مراسم عروسی، یکی از هماهنگترین بازیهای جمعی دستکم یک دههی اخیر سینمای ایران است. دوربین کارکردی هومن بهمنش آنقدر در خدمت کار است که در خیلی اوقات دیده نمیشود و به چشم نمیآید؛ انگار صرفا شاهد یک گزارش بودهایم؛ گزارش یک فروپاشی، فروپاشی رویاها و آرزوها. پایان فیلم اگرچه تلخ است اما خالی از امید هم نیست؛ امیدی نه واهی که شاید نزدیک نیست اما فیلمساز آن را در ورود و حضور نسلهای پسین میجوید و نوید میدهد.