سینماسینما، ایلیا محمدینیا
«زیبا صدایم کن»؛ محصول شرایط اقتصادی سینماست
فیلم «زیبا صدایم کن» به کارگردانی رسول صدرعاملی، اقتباسی از رمان نوجوانانهای به همین نام نوشته فرهاد حسنزاده است.
فیلم روایت چالش های پدر و دختری را در طی یک روز، در خیابان ولیعصر تهران نشان می دهد.
فیلم صدر عاملی مصداق کامل تغییر شرایط اقتصادی حاکم بر سینما خاصه تولید فیلم و بقا در آن است. چیزی که پیشتر در فیلم «ویلای ساحلی» به کارگردانی کیانوش عیاری شاهدش بودیم.
فیلم «زیبا صدایم کن» صدرعاملی اگر ۱۰ تا ۱۵ سال پیش ساخته میشد از منظر ساختار چیزی شبیه فیلم «من ترانه ۱۵ سال دارم» و یا «دختری با کفش های کتانی» می شد. کما اینکه همین آثار گذشته صدرعاملی اگر امروز تولید می شد چیزی شبیه فیلم «مرا زیبا صدا کن» می شد.
مساله شرایط اقتصادی حاکم بر سینماست که باعث شده فیلم تازه این کارگردان تبدیل به یک ملودرام اشکانگیز شود.
کافیاست به یک چهارم پایانی فیلم نگاه کنید تا این چنبره شرایط اقتصادی بر شرایط تولید را بهتر درک کنید.
از این منظر فیلم صدر عاملی در جذب مخاطب خوب عمل کرده است و احتمالا در گیشه موفق خواهد شد اما به قیمت کم رنگ شدن سینمایی که از او انتظار داشتیم.
«دست تنها»؛ داستان تنهایی آدم های حاشیه است
«دست تنها» داستان آدمهای تنهایی است که جهان آنها در تضاد با آدم های پیرامونی شان دچار چالش شده و به نحوی از جامعه انسانی طرد شده به ناچار به حاشیه جامعه کوچ کرده اند.
آنها برای بدیهی ترین نیازهای خود تن به هر کاری می دهند آنها اگر چه ظاهری زمخت و نابههنجار دارند اما در نهایت آدم هاییاند که در یک شرایط انسانی ذات واقعی خویش را نشان می دهند.
التفات و حافظ دو نفر از همین آدم های حاشیه با خاستگاه متفاوت هستند که امر مشترکی آنها را به هم و ذات انسانی شان نزدیک می سازد.
امیر ثقفی همیشه مساله آدم های حاشیه ای جامعه را داشته و در فیلم اخیرش «دست تنها» باز به سراغ همان آدم ها و همان دغدغه های همیشگی اش رفته است.
«خاتی»؛ آتشی که همیشه هست
فیلم «خاتی» به کارگردانی فریدون نجفی دو داستان ساده اما تلخ خود را به موازات هم (پارالل) پیش می برد که در این دو داستان تقریبا تمام آدم های فیلم به شکلی سهیم هستند.
یکی خرسی که توسط خاتی زن شوهر مرده از مرگ نجات یافته به دامن طبیعت برگشته بود و دیگر خود خاتی شوهر مرده که حال با بازگشت قباد از زندان که برادر شوهر اوست به خاطر سنت ایل ناچار است با او (قباد) که در عین حال زنی با بچه ای در شکم دارد ازدواج کند. فصل مشترک خرس و خاتی آتشی است که می بینیم آتش خرس را از بالای کوه به پایین می کشاند و به ناچار در جست و جوی غذا به انبار آدم های ایل دست برد می زند و آتش سنت ایل که دامن خاتی را گرفته است .
خاتی در این میان تلاش می کند تا بر سنت های تحمیلی ایل طغیان کند و در این میان ناچار به پرداخت هزینه است.