سینماسینما، فریبا اشوئی
جلال نویسنده است و با خواهرش ماری درخانه ای به ارث رسیده از پدر، زندگی می کنند. ماری بی خبر از جلال باشاهرخ ازدواج می کند و دوست دارد تا برادرش مدتی را نزد بهمن دوستش، که روزگاری هم به ماری علاقه داشته، برود و با او زندگی کند…
سبک وگونه بی حسی موضعی ،*گروتسک (از جمله سبک های ساختاری غیر مرسوم و غیر رایج در سینمای ایران) است. طنز محض، صرفا برای خنداندن مخاطبش ساخته میشود اما برعکس آن، طنز سیاه معمولاً موجب خنده، دستکم در وجه معمول و شادی آفرین آن نمیشود. طنز سیاه اغلب وحشت، و تلخکامی و اندوه را در مخاطبینش برمیانگیزاند. اما سبک گروتسک گونه ای از طنز است که میانه این دو ساختار (سپیدوسیاه) قرار می گیرد. گروتسک درواقع نوعی تردید میان خنده و غم بشمار می رود…
ساختار گروتسک، درواقع ساختاری بلاتکلیف در محتوا دارد. دقیقا مطابق آن چیزی که پیشتر هم در فیلم «هیچ» به قلم حسین مهکام و کارگردانی عبدالرضا کاهانی تجربه شده بود. در نگاهی دیگر شاید بتوان «بیحسی موضعی» را یک فیلم تاریک و خیابانی هم توصیف نمود. عمده لوکیشن های فیلم، در خیابان و در شب فیلمبرداری شده اند. انتخابی که در اصل کارکرد مهم و خاصی هم در پرداخت درام داشته است. شخصیتهای اصلی فیلم (جلال، ناصر، بهمن، ماری و شاهرخ) هیچکدام به طور مطلق سیاه نیستند. آن ها تنها، فضایی که در آن گرفتار شدهاند خاکستری می نمایاند، شاید این زنگ تلنگری باشد برای اندیشمندان مخاطب.
گروتسک دقیقا می تواند تجلی دنیای پریشان و از خود بیگانه آدم هانیزباشد. با گروتسک دنیایی آشنا در یک قاب تازه و نو به تصویر کشیده می شود به نحوی که آن را عجیب جلوه دهد. همین عجیب بودن است که آن را خنده دار یا غمانگیز می کند. فضای نامتعارف «بیحسی موضعی» از همان پرده آغازین فیلم (جروبحث جلال و راننده تاکسی بر سر کرایه، در کنار پیام طنز منشی همراه اول درباره پاسخگو نبودن مشترک مورد نظر)، آغاز می شود. پیام طنز منشی همراه اول، موضوعی مربوط به فضای خارج از قاب فیلم است. اما نویسنده (حسین مهکام) به خوبی از آن استفاده نموده و با بازی کردن با آن تا پایان، قصهپردازی میکند و درام را پیش میبرد.
یک نمونه از منطقهای گروتسک هنری، دقیقا همین نامتعارف بودن ها است. این که با دریافت نشانهها، خارج از قاب و حد و مرز مدیوم سینما ظاهر شود و بتواند با این ترفند، به فضای ذهنی مخاطب بُعد بیشتری ببخشد. این اتفاق بااتصال شخصیت های غایب خارج از درام، به شخصیت های اصلی، نیز برای پیشبرد پروسه تکمیل سازی کاراکترهای اصلی تر ادامه می یابد. شخصیت هایی چون سَما، دریدا (فیلسوف فرانسوی)، دختر و همسر شاهرخ و بالاخره مهناز که از پس پنهان کاری های شاهرخ به یک باره آشکار می شود، نمونه هایی از این کاراکترهای غایبِ خارج ازمحدوده درام هستند. شاهرخ به دلایلی از همسر سابقش جدا شده، اما همچنان احوالات او، برایش مهم است. همین طور هم سرمایی بودن دخترش. یا سَما دختر ناصر و عشق جلال به او هم، ماجرایی مشابه دارد. همه این موارد که اشاره شد شخصیت های پنهان خارج از قاب درام هستند و مخاطب خارج از قاب، آن ها را تعقیب می کند. «بیحسی موضعی» همچنین از باب نگاه فانتزی و طنزش به موضوعات جدی، می تواند بعنوان یک فیلم فلسفی، نیز مورد ارزیابی قرار گیرد. چرا که در معنا، تئوری فلسفی دریداد را دنبال می کند. دریدا متعلق به جنبش متفاوتی به نام واسازی شناخت شده است. هدف اصلی دریدا در این جنبش در واقع خنثی کردن چیزی است که خود آن را عقلمداری (logocentrism) (یا حاکمیت عقل) می خواند. دریدا این باور ساختارگرایان «که معنا در ذات متن است»، را رد میکند. او نمیپذیرد که واژگان حامل و بارور معنا هستند. این نگاه دریدا در فیلم، با بی تفاوتی وطنازی شخصیت های درام به موضوعات به ظاهر جدی و مهم، مورد تایید و تعقیب فیلمسازاست. شخصیت های درام درواقع با شوخ طبعی و غافلگیری مخاطب، موضوعات جدی را به او یادآوری نموده، یا بعضا برایش به نقد می کشند. این اتفاق بی شباهت به حکایت بارلسکها در نمایش نامه های وریته اوایل قرن بیستم تئاتر امریکا هم نیست.
مواجهه شخصیت های «بیحسی موضعی» (جلال، بهمن، ناصر، ماری و شاهرخ) نیز همانند*بارلسک ها با اتفاقات جدی زندگی (رویارویی جلال با ازدواج خواهرش، ماری با کینه ای که از مردها یا زن های زندگی گذشته اش دارد، شاهرخ با دروغ هایش، قمارها و پنهان کاری هایش، ناصر با تعقیب جوان عاشق سَما دخترش و بالاخره بهمن با دغدغه های هنری و موسیقیایی و رد یک عشق قدیمی در دلش) به شیوه طنز و سهل است. پی رنگ اصلی درام، در واقع همین دیدگاه فلسفی دریدا و شیوه اجرایی بارلسک ها است که در حکایتی کاملا ایرانیزه شدهِ «بیحسی موضعی» پی ریزی شده است. سرانجام این کش مَکِش ها و عبور از بحران ها، همدلی، رقص و خنده بر غم ها و نا بسامانی ها است (سکانس پایانی). در پرداخت نهایی این معنا، عناصر متعددی ازفُرم و محتوا دخیل بوده اند. از چتری موهای ماری تا کتابخانه و دستگاه تایپ جلال و اتومبیل اتومات شاهرخ و امپراطوری گربه در منزل بهمن و…..
ساختار متفاوت «بیحسی موضعی» ضمن معرفی و تثبیت یک سبک هنری جدید در سینمای ایران می تواند ارمغان شایسته ای نیز برای سینمای اجتماعی باشد. به نحوی که فیلمسازان اجتماعی می تواند با تسلط جامع بر این سبک به دور از شعار زدگی و شلختگی، با آرامش و لبخند مخاطبین و مُصلحان اجتماعی را دعوت به تامل و اندیشیدن بیشتر نمایند. موقعیت های دفعتی فیلم (کباب خوری و فرار جلال از پرداخت هزینه، تعقیب جلال توسط پیرمرد به خاطر فیلتر سیگارش، آب میوه خوری، کُمُدی که استودیوی ضبط بهمن است و یا شیر تاریخ مصرف گشته و….) همه از همین فرمول گروتسک تبعیت می کنند. سبک مورد نظر کاملا بر لحن و ریتم ملایم فیلم هم موثر بوده است. فیلم بعنوان دومین تجربه کارگردانی سینمایی حسین مهکام (جدای از نویسندگی) بدلیل تفاوت های مهم و موثر در متن و فُرم و شیوه اجرایی و لحن و اتمسفر خاص آن، کارقابل تاملی .است
* گروتسک: هر چیز که حاوی سه خصلت عجیب، نفرتانگیز و در عین حال خنده آور باشد.
*بازیگران در صحنه یک موضوع جدی را به روشی مضحک نمایش می دهند.