سینماسینما، مهگان فرهنگ
چگونه یک جامعه به شرایطی که در آن قرار دارد رسیده و یا مىرسد؟ هیچ رفتاری خود به خود شکل نمیگیرد حتی اگر درست یا اشتباه باشد. بهتر است کمی به سمت قانونمندی پیش برویم، قوانینی که در آن قرار و مقرراتش مبتنی بر ارزش ها و هنجارهای اجتماعی است. یعنی ابتدا جامعه نیاز به آن را احساس می کند، سپس به مجلس یا هر نهاد تایید کننده می رود و تصویب می شود. همه مقررات ها از جمله ترافیکی، بهداشتی، خوب و بد یا زشت و زیبا بودن هر چیز در جامعه، همه دارای تعریف میشوند. اما آیا حواسمان هست که با رشد سریع علوم، مطالعات انسانی، تکنولوژی آموزشی و خود تکنولوژی این قوانین هم دستخوش بازنگری و تغییرات هستند؟
در هیچ زمینه ای موارد چند سال قبل با امروز نمیتواند همسو باشد چرا که همه چیز نسبی است. آنچه مناسب و نامناسب است را چه کسی معین میکند؟ بحث هنجارها، رفتارها و ارزش های مثبت و منفی و تایید و رد کردن آنها نیست. اما آیا حاضر به بازنگری در همه مواردی که سالها از آن گذشته، هستیم؟
اینکه فلان کار انجام شود یا نشود. نوع لباس پوشیدن در جامعه این طور باشد و آن طور نباشد. رفتار سیاسی این گونه باشد و آن گونه نباشد. ازدواج به این صورت باشد و طلاق به آن صورت باشد. کودکان این را بخوانند یا نخوانند، آموزش برای آنها و مردم اینگونه باشد یا نباشد. چه فیلمی نشان داده شود و کدام نشود. کدام موسیقی باید پخش شود و …و کلا تولید کار فرهنگی باشد یا نباشد.
اینها ممکن است هزاران بار گفته شود اما آیا دستگاه های اجرایی که فقط به سرعت تصمیم های عجیب میگیرند حاضرند یک اتاق فکر با حضور نمایندگانی متفاوت، از همه اقشار داشته باشند؟
نه جامعه ای خوب است که همه در آن به موسیقی سنتی گوش دهند، فیلم های روشنفکری ببینند، فقط فلسفه بدانند و نه جامعه ای که مردم آن از اینها دور باشند. مطالعات وسیعتر نشان میدهد طیف زیادی از افراد در هر جامعه وجود دارد و هر کس با هر سلیقه ای میتواند به سراغ محصولات مورد علاقه اش برود. اما جوامعی که سواد اجتماعی، انسانی و رسانه ای در آن توسعه یافته است به راحتی میتواند به تشخیص برسد. در جامعه ای که عده ای فقط نخبه هستند و درس میخوانند و از هوش اجتماعی بر خوردار نیستند (که در میان نسل نخبه های ایران بسیار دیده میشود) میتوان افرادی را یافت که سواد ارتباط اجتماعی یا فهم فرهنگی ندارند و بر عکس افرادی عادی که از منطق دورند و علم را به سخره میگیرند. در این میان چقدر سواد علوم اجتماعی و رسانه ای بین مردمان جاری است؟!
در جامعه ای که بسیاری از آموزش های اساسی برای کودکان و نوجوانانش وجود ندارد و نوع شادی ها و ساخت تولیدات فرهنگی اش متناسب با استانداردهای همسو با جهان نیست و شرایط به روز نیست. در جامعه ای که خانواده هایش، دست اندر کارانش، مدیرانش و … تصور میکنند که علمش را دارند (اشاره میکنم به مدرک گرایی) و این در حالی است که به فهم نبض جامعه نرسیده اند. و در جامعه ای که خیلی زود یک محتوا تبدیل به یک جریان میشود و از کنار آن علاوه بر جوک سازی و کاریکاتور و غیره کار به تصویب قوانین میکشد و عده ای خود را در خطر میبینند.
چرا نباید تولید و ورود اندیشه و کارهای متناسب با روحیه نسل پیش برنده و کودکان و نوجوانان، با دیدگاهی اساسی کار شود؟
هر کودک زود به نوجوان و نوجوان تبدیل به جریان اصلی اجتماع میشود.
اگر سواد رسانه و تفکر وجود داشته باشد، سواد تشخیص و انتخاب وجود خواهد داشت.
نگاه سطحی به این جریان مناسب نیست. به عنوان مثال تالیف عجولانه کتاب هایی در حوزه رسانه که از توضیح کلی و جامعیت آن هم عاجز مانده، چه رسد به آموزش. چرا که گاه مولفان نبض کودکان و نوجوانان جامعه را در دست ندارند. مولفان ما گاهی با کودکان هزاران فرسنگ فاصله دارند.
دست اندر کاران حتی نمیتوانند شرایط مطلوب برای گسترش سواد رسانه ای ایجاد کنند. با منع و تکفیر و تحریم کردن بیشتر حساسیت ایجاد کرده و اتفاقا مسیر را به آن طرف هدایت میکنند.
مطالعات انجام شده در منابع داخلی و خارجی مشخص می کند که با توجه به سیر تحولات در دنیا و گذر از جامعه اطلاعاتی و ورود به عصر جامعه دانایی، افزایش سواد رسانه ای در تحقق جامعه دانایی نقش محوری دارد سواد رسانه ای مهارتی لازم و ضروری است که می تواند به مخاطبان این امکان را دهد تا با آگاهی کامل پیام های رسانه ای را انتخاب و تحلیل کنند. ارتقای سواد اجتماعی و رسانه ای در جامعه دانایی نیازمند این است که همه شهروندان در معرض این آموزش باشند و آموزش فقط ویژه مدارس و مراکز آموزشی نیست.
ضمن اینکه تصمیم های عجولانه همیشه نتوانسته به بهبود کار کمک کند. به عنوان مثال همین الگوها را با اندیشه هایی که همه نوع طیفی را در نظر نمیگیرد خیلی سریع وارد مدرسه، مکان های فرهنگی، شکل دهی سمینار و اینروزها وبینار، تالیف کتاب و هزاران هزینه خواهد شد. دریغ از آنکه کمی فکر شود که چگونه میشود یک سرود، شعر، فیلم، انیمیشن، نمایش مناسب از زبان این نسل برای خودشان داشت. پرفسور کلیفورد ناس از اساتید دانشگاه استنفورد و متخصص رسانه ها و ارتباطات و نویسنده کتاب «معادله رسانه: نحوه برخورد مردم با رایانه ، تلویزیون و رسانه های جدید مانند افراد واقعی و مکانها» در یک گفتگو میگوید: مردم برای رسانه های قرن بیستم متحول نشده اند، در مغز ما هیچ کلیدی برای واقعی بودن و غیر واقعی بودن رسانه وجود ندارد. نسل های قبل متعلق به فضاهای خودشان و تجسم بودند و با شکل گیری این دوران (و ظهور رسانه های متعدد)، هزاران رسانه وجود دارد و دنیای امروز دنیایی است که با مجازی ها بیشتر مرتبط است. وقتی ذهن انسان تحول می یابد همه چیز تحول می یابد.( ۱)
با استناد به این صحبت از کلیفورد ناس، نباید با نگاه های سطحی از نیازهای نسل گذر کرد. چگونه وقتی منبع تغذیه و دانش آن وجود ندارد، توقع قدرت انتخاب مناسب در جامعه میتواند وجود باشد داشته باشد. نوع نگاه و بازنگری هم نباید تفسیر به رای باشد. چراکه باعث می شود در جامعه، همه هنجارها و قوانین، چه در حوزه سیاست، و چه اداری و… به تمسخر گرفته شود و هر کس سوءاستفاده خود را از این موضوع کند.
در نتیجه به دلیل اینکه خروجی خوب و ارائه خوب وجود ندارد، هیچ بازخورد و واکنش منطقی نه از توده مردم و نه از سوی بزرگان و والیان جامعه اجرایی دیده نمی شود، مردم نیز آن را اجرا نمی کنند و نتیجه این می شود که هر روز با این رفتارها و عملکردها سرگردان خواهیم بود.
اینکه آیا همه باید این گونه باشند یا آنگونه.
هیچ تعارفی نیست با وجود اینهمه مدرک علمی، انتشار مقالات علمی و …. پدران، مادران، مدیران ( اندیشه ورز و اجرایی)، آموزش دهندگان در سطوح مختلف همه و همه از اصلی ترین نوع سوادهای متحول شده در دوران جدید بی بهره اند یا کم میدانند و آن هایی که میدانند در جریان امور نیستند. به همین دلیل است که فیلم خوب دیده نمیشود، کتاب خریده نمیشود و …
وقتی ذهن ها را نسبت به اطلاعات و برقراری ارتباطات به درستی (نه تفسیر به رای) تربیت کنیم، رسانه ها دوستانه با مردم زندگی خواهند کرد. مطالعه کتاب خوب، دیدن فیلم خوب، شبکه تلویزیونی خوب و برنامه خوب بدون هیچ سمت و سویی میتواند به خوبی خودش را وارد فضای زندگی کند.
اینکه سمت و سو دادن و جهت دادن در بطن آثار وجود داشته باشد، نتیجه اش رفتن به مسیر دیگر است. باید به میزان بسیار آگاهی داده شود. آگاهی بالا سطح درک مخاطب را بالا میبرد. نتیجه فیلترینگ میشود فیلتر شکن خریدن و بر حسب اتفاق وارد فضاهای دیگر شدن.
با ظهور پاندمی و سر به فضای مجازی شدن همه حتی کودکان، بیش از پیش ورود این گروه را به دنیای جدید و ارتباطات شاهد بودیم. پدیده ای که یک شبه نازل شد بدون هیچ سوادی از قبل. پس طبعا باید منتظر اتفاقات عجیب از هر طرف بود.
نیاز به شادی و هیجان برای نسلی که طالب آن است او را به هر محتوای شاد سوق میدهد، فقط تعدد محتوای خوب و تربیت صحیح میتواند مخاطب سرگردان در این فضا را کمی تمرکز دهد. با چشم بسته نمیتوان به هدف زد. آنچه در نابسامانی فرهنگ دیده میشود، حاصل عدم تمرکز و تفکر بر بسیاری از گونه های تفکر و اندیشه ورزی است. از کنار سواد رسانه نباید سطحی و به راحتی گذشت.
منبع: ۱-نظریهی توازن رسانهها، بایرون ریوز و کلیفورد ناس، ترجمه و تدریس: دکتر غلامرضا آذری.
https://m.youtube.com/watch?v=-R6g85grRAk