«سوپرمن»؛ سقوط بزرگ ابرقهرمان/ ماجرای یک اسطوره‌ی خسته از سی.جی.آی

سینماسینما، عدنان شاه طلایی

سه قرن پیش، موجودات فرانسانی وارد زمین شدند. سه دهه پیش کودکی از سیاره‌ای دور بر این سیاره فرود آمد. و سه سال بعد،  او ‌خود را با نام سوپرمن به جهان معرفی کرد. سوپرمن باید بین میراث بیگانه‌ی کریپتون خود و تربیت انسانی‌اش به عنوان خبرنگار خسته، اما مصمم، کلارک کنت آشتی برقرار کند. او که تجسمی از حقیقت، عدالت، و پرسش انسانی «چرا» است، به‌زودی خود را میان دو دنیا گرفتار می‌بینید؛ یکی دنیایی که او را به وجود آورده و دیگری، دنیایی که شخصیت او را شکل داده است. در مسیر درک این دوگانگی، او نه تنها با انتظارات هر دو ‌دنیا روبه‌رو می‌شود، بلکه با دوراهی‌های اخلاقی رو به رو است که معنای واقعی قهرمان بودن را مشخص می‌کنند.

افتتاحیه فیلم با ساختاری مبتنی بر شمارش زمان سعی دارد نقطه آغاز یک اسطوره‌ی مدرن باشد با این حال نوید، چیزی نیست جز سرابی در دل بیابانی از تکنولوژی‌های پرزرق‌وبرق و داستانی متزلزل. فیلم جدید سوپرمن به کارگردانی جیمز گان، که انتظار می‌رفت جان تازه‌ای به پیکر نیمه‌جان دنیای سینمایی دی.سی. بدمد، متأسفانه نه‌تنها موفق به خلق تجربه تازه نشده، بلکه گرفتار تکرار همان فرمول‌های کهنه و شکست‌خورده فیلم‌های مارول شده است.

فیلم با سقوط سوپرمن از اعماق فضا آغاز می‌شود، در حالی که آسیب دیده، با صورتی خون‌آلوده و تنها، در میان دشتی پوشیده از برف فرود می‌آید و با یک سوت، سگ وفادارش کریپتو را برای نجات فرا می‌خواند. اینجا می‌توانست نقطه‌ی آغاز پیوندی عاطفی میان مخاطب و قهرمان باشد، اما در هجوم بی‌وقفه جلوه‌های ویژه، سرعت تدوین و بی‌منطقی روایی، کاملا خنثی و مکانیکی جلوه می‌کند. حتی نجات سوپرمن توسط کریپتو هم بیشتر ترفندی برای پیشبرد داستان شبیه است تا روایتی از رفاقت یا حس انسانی.

با این حال، فیلم در دقایق نخست نشانه‌هایی از توانایی ارائه‌ی فضای واقعی و ملموس را نشان می‌دهد. گفت‌وگوهای کلارک کنت با همکارش لویس لین (رایچل بروسناهان) در روزنامه دیلی پلنت، از معدود صحنه‌هایی است که ساختار، دیالوگ‌ها و بازی‌ها در خدمت واقع‌گرایی هستند. تنش آرام و جدل‌های طبیعی در خانه و اظهارات لویس در خصوص لزوم جلوگیری از جاه‌طلبی‌های نیروهای خودکامه و ظالم و مقابله با آنان، جملگی جملات سنگینِ دراماتیک و سیاسی‌اند که مناسب یک اثر جدی در فیلمی مستحکم با روایتی واقعی‌اند تا در یک اثر فانتزی.  این دیالوگ‌ها و بحث‌ها در فیلم نشان می‌دهد سوپرمن تازه، فقط تخیلی نیست، بلکه تلاشی است تا به مخاطب یادآوری کند که قدرت بدون اخلاق و تفکر می‌تواند خطرناک باشد. یادآور می‌شوم که جدای از طمطراق اثری چون سوپرمن این دو شخصیت اصلی و مهم کلارک (سوپرمن) و لویز لین به عنوان خبرنگار حرفه‌ای دیلی پلنت که ذاتا باهوش و زیرک است، توانایی بالایی در تحلیل شرایط و حقایق پشت پرده اطرافش دارد.

و اما کلارک می‌داند چگونه با قواعد اجتماعی و شغلی کنار بیایید.  او‌ نماد انسانی معمولی است که دغدغه‌ها و نگرانی‌های خود را وقتی سوپرمن می‌شود قدرت و بی‌پروایی و امید را فراتر از محدودیت‌های انسانی عمل کند. لویز می‌داند او دو روی یک سکه است و این فهم به لویز کمک می‌کند تا هم دوگانگی را بپذیرد و هم به‌عنوان نقطه قوتی که کلارک را خاص می‌کند، نگاه کند. برخلاف نسخه‌های پیشین در این فیلم از ابتدا هویت کلارک برای لویز روشن است. رابطه آنان نه تنها عاشقانه است که به رشد شخصی هر دو‌ کمک می‌کند که امید و اعتماد نقطه قوت است، و آسیب‌پذیری نشانه ضعف نیست. رویکرد شخصیتی این دو کاراکتر با تعاریف تازه جیمز گان به فیلم «سوپرمن» ابعاد انسانی احساسی تازه‌ای بخشیده است.

کارگردان خواسته این فیلم را طوری بسازد که به‌صورت غیرمستقیم به مشکلات جهان واقعی هم اشاره کند؛ مانند بحث قدرت، عدالت، آزادی و حکومت‌های سرکوبگر که در عالم واقعی روز نیز مطرح‌اند. این باعث می‌شود فیلم «سوپرمن»، صرفا سرگرم‌کننده نباشد، بلکه پیام اجتماعی و سیاسی هم داشته باشد…

بازیگران «سوپرمن» با وجود پتانسیل‌ها و توانایی‌های فردی، در قالب‌هایی قرار گرفته‌اند که اجازه درخشش ندارند. دیوید کورنس وت در نقش‌های سوپرمن و کلارک‌ کنت، با وجود ظاهر و فیزیک عالی، فاقد لایه‌های درونی است تا بتواند مخاطب را به شخصیت نزدیک کند، گاه نگاهش به افق دوخته می‌شود اما از دغدغه انسانی تهی است.

لکس لوتر نیز در غیاب شخصیت‌پردازی، بیشتر ضدقهرمانی کارتونی است. او ‌نه تنها یک نابغه شرور مارولی است، بلکه فردی با انگیزه‌های عمیق و گاهی قابل درک است. این رویکرد به شخصیت لکس و حتی دیگر شخصیت‌های ‌منفی فراوان که برای نیروی مخاصم کار می‌کنند، به‌ویژه در تقابل با سوپرمن،  ابعاد جدیدی از داستان را به نمایش می‌گذارند. یکی از انتقادهای بزرگی که به آخرین فیلم سوپرمن وارد است همان استفاده بی‌چون و چرای جلوه‌های ویژه کلافه‌کننده است که بر جنبه‌های انسانی و دراماتیک فیلمنامه،  سایه می‌افکند حتی اگر به معنای نشان دادن ضعف در برابر دشمن باشد.

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 210658 و در روز پنجشنبه ۶ شهریور ۱۴۰۴ ساعت 15:49:56
2025 copyright.