سینماسینما، صمد چینیفروشان
«قصری با دیوارهای قرمز»، مستندی تکان دهنده، دربارهی زندگی، آثار و سرنوشت تراژیکِ فیلم سازی به نام داود روستایی (۱۳۱۹- ۱۳۹۸)، یگانه مستندساز آلترناتیو یکصدهی اخیر کشورمان و از نخستین آغازگران تجربهی سینمای مستند در ایران است؛ فیلمسازی با گنجینهی پرشماری از آثار سینمایی، مشتمل بر بیش از ۱۸۰ فیلم مستند و داستانی از قبیل مستند «قصری با دیوارهای قرمز» (دربارهی شهرنو) و فیلم داستانی «آپارتمان نشینها» با بازی زنده یاد عزت الله انتظامی، رضا کرم رضایی، فخری خوروش و… که هیچکدامشان هرگز و در هیچ دورانی – چه پیش و چه پس از انقلاب ۵۷- اجازهی اکران عمومی نیافتند.
برای افرادی در سن و سال من، بهویژه آنانی که با محدودیتهای تحمیل شده به سینما و هنرهای نمایشی مستقل دوران گذشته آشنایی دارند، فقط عنوان خاطره انگیز و تلخ این مستند کافی است تا از همان دقایق اول تماشا، دستخوش کورانی از خاطرات و تصاویر نوستالژیک، گاهی شفاف و گاهی مبهم از یادمانهای تلخ و شیرین گذشته شود و سرخورده از یادآوری سکونها و سستیها و بیعملیهای خود، لحظه لحظهی تصاویر، پلانها و سکانسها، اصوات و گفت و گوهای فیلم درحال پخش را، در کنار و پا به پای شخصیت محوری آن، زندگی کند و متاثر از وجدان بیدار و جسارت سازندهی فیلم، از بود و باش گذشتهی خود به عنوان روشنفکر، احساس شرم کند.
اولین پلان فیلم که با حضور بشاش و فعال داود روستایی مزین شده است، خبر از مسرت و شعف هنرمند به عزلت کشانده شدهای می دهد که گویا در لحظات پایانی عمر خود، راه تازهای را برای تلنگر زدن به وجدانهای خواب آلودهی مردمان جامعهی فراموشکار خویش، بهویژه هنرمندان آن، یافته است. خندهها، رفتار و هیجانات مشهود داود روستایی در جریان تولید این فیلم مستندِ تعاملی-آرشیوی، که براساس اصل مشارکتی-تعاملی سینمای مستند و از طریق همکاری مستقیم میان او و مستندساز (عباس رزیجی جوان) ساخته شده است، بیش از هر چیز، گویای انتظار چندین سالهی این هنرمند فقید، برای آشکار شدن حقیقتِ شعوری خود و آثارش و لذت و شعف آشکارش بهخاطر تحقق باور همیشگیاش (چنانچه از گفتارهای شوخطبعانهاش درفیلم برمیآید) به شکست ناپذیری وجدان هنری، حتی درجهانِ حقیقت باختهی امروز است.
داود روستایی، مستندساز فراموش شده و خالق فیلم سینمایی اکران نشدهی غبارنشین ها، مستند سینمایی «قصری با دیوارهای قرمز» – هر دو ساختهی دههی ۵۰ – و بیش از یکصد و هشتاد فیلم مستند اکران نشده و گزراشی –البته با ارزش هنری- دیگر طی سال های ۱۳۳۸ تا ۱۳۸۲ است که بیش از ۵۰ سال از حیات هنری مسئولانهی خود را، بی تن دادن به خواری و خفت سرسپردگی (چنانچه در مستند عباس رزیجی قابل دریافت و مشاهده است)، با سری افراشته در برابر سیستمِ –به قول میشل فوکو- بردهداریِ پنهانِ زمانهی خود ایستاد و هرگز هم به ریا و دروغ و تزویر تن نداد.
عباس رزیجی که عنوان فیلم مستند خود را نیز، به یاد مستند تاریخی و فراموش نشدنی داود روستایی، «قصری با دیوارهای قرمز» نهاده است، از یک سو، با فراهم کردن امکان دفاع پیش از مرگ برای سوژهی پژوهشی خود ( داود روستایی دو ماه پیش از اکران این فیلم، رخت از جهان برمی بندد)، و از سوی دیگر، با خلق اثری تاریخی و ماندگار دربارهی اهداف و اندیشههای انسانی و جامعه شناختی فیلمساز فقید، درنقش تطهیرکنندهی صدیقی ظاهر میشود که با زدودن غبار از چهرهی یکی از نادر قهرمانان سینمای ایران، مخاطبان خود، بهویژه نسل جوان سینمای ایران را با اصالت و حقیقتِ هنری آشنا میسازد که سالیان سال است، شاهد مرگ تدریجی آن بوده و هستیم؛ اصالت فراموش شدهای که در پس سَد سدید سیاست و سنت و بی خبری و دنائت نسلهای بعد، از تاثیرگذاری اجتماعی خود بازمانده است.
«قصری با دیوارهای قرمز» ساختهی عباس رزیجی، که حاصل سه سال و یک ماه تعامل و همزیستی او با فیلمساز فقید است، اثری غیرقابل انکار در تکریم و بزرگداشت هنرمندی است که درتمامی طول حیاتش، بی هیچ چشمداشتی، حامی و مدافع فرودستان و محرومان جامعهی خود بوده و به تبعیت از بانیان و خالقان هنر سینما، جز به نقش عدالت گستر، شعورساز و تعالیبخش هنر در جامعه نمیاندیشیده است.
«قصری با دیوارهای قرمز» ساختهی عباس رزیجی همچنین ادای دینی است به سینمای حقیقت و انتقادی آشکار است به خیل عظیم فراموشکاران بیهویت جامعهی هنری امروز ما که با روی گرداندن از حقیقت هنر، بیهیچ پارادایمی برای آینده و ایدهآلی برای انسان و جامعه، به حیات به اصطلاح هنری خود ادامه میدهند و با تسلیم در برابر پوپولیسم و سرمایهی مالی، درحال تهی ساختن هنر به طورکلی و هنر سینما به طور اخص از اصالت اجتماعی و فرهنگساز آن بوده و هستند.
عباس رزیجی در تولید این فیلم که به یقین با دشواریهای بسیاری در مراحل ساخت و تدوین روبرو بوده است، پس از سالها، امکان تماشای هرچند گذرا و آگاهی از چند و چون تلاشهای غیرمغرضانهی و جامعه شناسانهی هنرمندی را برای ما فراهم کرده است که دیدن و شنیدن و توجه به آنها در آن روزگاران میتوانست، و هنوز هم می تواند، از بسیاری از رنجها و آلام مردمان این جامعه را بکاهد و از بروز بسیاری فجایع سیاسی و اجتماعی بزرگ و جبران ناپذیر در این سرزمین پیشگیری کند؛ واقعیتی که نظام پهلوی، به واسطهی تهدیدهای مکرر و مستقیم فیلمساز (داود روستایی) و ممنوعیت اکران آثار او عملا با آن مواجه شد و سرانجام نیز به قهر همان دردمندان و فرودستان نادیده انگاشته شده گرفتار آمد.
عباس رزیجی در این مستند، علاوه برعرضهی شمایی گذرا و معنادار از برخی آثار سینمایی و مستند داود روستایی نظیر، فیلم سینمایی غبارنشین ها، مستند شهرنو و برخی مستندهای بعد از انقلاب او نظیر مستند آیت الله خلخالی- مربوط به دادگاه ویژه مواد مخدر در ایام اول پیروزی انقلاب-و نیز، با تنظیم کولاژی از مستندهای روستایی و گفتارهای فیلمساز فقید دربارهی آنها، پرده از راز بزرگی برمیدارد که باید دلیل سقوط نظام پیشین را درآن جست: نادانی و بیسوادی فراگیر کارکنان و مدافعان نظامی که از تشخیص تفاوت میان پژوهشهای علمی و هنریِ صادقانه و دروغهای فرصت طلبانهی جیره خواران زبون و بیدانش خود ناتوان بودند و هرگز نیز به دلایل سقوط نظام برساختهی خود واقف نگشتند.
از میان بیش از ۱۸۰ اثر اکران نشده و پخش نشدهی داود روستایی علاوه برآنچه گفته شد می توان به نمونههای زیر برای ثبت در تارخ اشاره کرد: مستند ابیانه، مستندهای روستایی از سراسر کشور در ۲۶ قسمت، مجموعه مستندهای تعزیه، مستند خاویار، مستند الله یار، مستند زیارت، مستند شمشیر، مستند ایران ما، مستندهای ما مرد جنگیم (۱ و ۲) – دربارهی انقلاب اسلامی ایران- فیلم سینمایی اکران نشده دربارهی جنگ ایران و عراق، مجموعه مستندهای روستایی بعد از انقلاب از سراسر ایران، مستندهای سفر، پرستش، رقص، مروارید خزر، فیلم های کوتاه بابا بزرگ، هنرپیشه و…
گفتنی است که نگارندهی این سطور، در بعد از ظهر روز ۲۳ آذر ۱۳۹۸، در سالن شمارهی یک پردیس چارسو واقع در ساختمان تجاری هیولاوشی واقع در ضلع شرقی تقاطع حافظ و جمهوری – که همخوانی آشکاری با واقعیت های اقتصاد غیرمولد ایران امروز ما دارد- شاهد اکران این فیلم به دعوت کارگردانِ جسورش، عباس رزیجی بوده است و درآن زمان نیز یادداشتی دربارهاش نوشته است که متن حاضر، حاصل بازخوانی همان متن در شرایط اکران آنلاین فیلم است.
چنانچه در متن نخستین آمده است، در آن زمان نیز، صرف دانستن عنوان فیلمی که در یکی از آخرین روزهای سیزدهمین «جشنوارهی حقیقت» به تماشایش میرفتم کافی بود تا در طول راه، «تمامی خاطرات ثبت شده بر صحیفهی ذهنم» را «در قالب کولاژی از تصاویر گاهی شفاف و گاهی مبهم فرابخوانم تا باکامی تلخ از خاطرات دورانهای سپری شده وارد سالن نمایش فیلم شوم» و به تماشای فیلمی بنشینم که نه تنها مُهر یکی از مستندهای پرآوازهی دهه ۵۰ را بر پیشانی خود داشت، بلکه دربارهی فیلمساز خلاق و دغدغهمند و مستقلی ساخته شده بود که با کمال تاسف، جز خبر کوتاه مربوط به درگذشتش درتاریخ ۳۰ مهر۱۳۹۸در یکی از سایتها، هیچگونه یادداشت یا نقد و تحلیلی دربارهی زندگی و آثارش در هیچ نشریه، کتاب یا سایت اینترنتی، قابل ردیابی نبود.
راهش پر رهرو و یادش همیشه گرامی باد.