شب شراب نیرزد به بامداد خمار

سینماسینما، منصوره بسمل؛

«بامداد خمار» رمانی نوشتهٔ فتانه حاج‌سیدجوادی است که در سال ۱۳۷۴ منتشر شد و داستان سوزناک عشق نافرجام دختری از اعیان دورهٔ قدیم تهران به جوانی نجار از طبقهٔ پایین جامعه را روایت می‌کند. این کتاب یکی از پرفروش‌ترین رمان‌های معاصر ایران است و آن را نمونه‌ای از ادبیات عامه‌پسند دانسته‌اند.

نرگس آبیار در اولین تجربه سریال سازی‌اش سراغ «سووَشون» اثر تحسین شده سیمین دانشور رفت و مدت طولانی را صرف ساخت این  سریال پربازیگر و دشوار کرد، بررسی سطح کیفی «سووشون» در این مقال نمی‌گنجد اما سریال دستخوش ناملایماتی شد که چندان با مخاطب ارتباط برقرار نکرد!

حالا آبیار برای دومین بار اقدام به ساخت اقتباس سینمایی از یک رمان دیگر کرد و گمانه زنی‌ها درباره توفیق و چگونگی موفقیت سریال از همان ابتدا آغاز شد.

«بامداد خمار» از پرفروش‌ترین رمان‌های معاصر ایران بود که بسیاری آن را خوانده بودند. مخاطب ایرانی بارها کاراکترهای این رمان موفق را در ذهن تصور کرده بود و جوان‌های دهه ۵۰ و ۶۰ همذات پنداری‌های زیادی با شخصیت‌های داستان داشتند. از این رو توقعات از سریال بالاتر رفته بود و گزینه‌های زیادی برای بازیگران «بامداد خمار» مدام در اخبار منتشر می‌شد.

اگر بخواهم بعنوان یک فرد عادی تجربیاتم از ساخت آثاری که از کتاب‌های مورد علاقه‌ام تماشا کرده بودم بگویم؛ بی‌شک تمایلی به دستکاری ذهنیت‌هایم از خوانش کتاب‌هایی که دوست دارم در قاب تصویر ندارم و تنها در چند اثر خارجی همچون «مرغان شاخسار طرب»، «عطر» و یا «دزیره» آن رضایت از تصویر کردن کتاب را تجربه کرده بودم.

اما د ر«بامداد خمار» بخصوص از قسمت سوم مخاطب خود را به روایت کارگردان از رمان می‌سپارد. بخصوص انتخاب بازیگران در اکثر کاراکترها بدرستی اتفاق افتاده و حتی در نقش‌های فرعی نیز این دقت لحاظ شده است.

استفاده از ابنیه تاریخی در ساخت این سریال که غالبا در قزوین فیلمبرداری شد نیز حواشی به دنبال داشت که صرف نظر از آنها لوکیشن‌ها تاثیر مهمی در یادآوری آن دوران داشته است.

همچنین طراحی لباس این سریال همچون «سووشون» به بانوی طراح جوانی سپرده شده که با دانش کافی به تن بازیگران رخت شایسته نقش‌هایشان را پوشانده است.

چهره‌پردازی در سریال هم برگ برنده دیگری از سریال را به رخ می‌کشد.

از دیگر مولفه‌های قابل توجه «بامداد خمار» انتخاب احترام برومند در نقش عمه خانم یا همان میانسالی شخصیت «محبوبه» است که لحن قصه گوی مهربان خانم برومند با صدایی که برای ایرانی‌ها طعم خوش خاطره‌های دور را تداعی می‌کند بعنوان راوی، هوشمندانه و قابل تحسین است.

سریال حالا به اواسط پخش این فصل خود رسیده و نرگس آبیار در گذشته ثابت کرده می‌تواند همچون «شیار ۱۴۳» یا «نفس» روایت طولانی اما پر جاذبه‌ای پیش روی مخاطب بگذارد.

«بامداد خمار» سال‌ها داستان عبرت آموز دختران دهه پنجاه و شصت بوده و بعنوان هشدار و آیینه عبرت در روابط عاشقانه و اشتباه امثال رحیم نجار و محبوبه بارها از بزرگترها و یا در جوامع آموزشی روایت شده است.

حال زمان مناسبی بود در این برهه از زمان که جوانان روابط آزادتری نسبت به دوران محبوبه‌ها دارند، داستانی در قالب سریال پخش شود تا دختران جوان بدانند. کبوتر با کبوتر باز با باز ضرب‌المثل درستی است که سال‌هاست به فراموشی سپرده شده است.

در جایی از کتاب، محبوبه می‌گوید: «ولی فقط دلم نبود که او را می‌خواست. قطره قطره خونم بود. بند بند وجودم بود. تک تک سلول‌هایم بودند و تنها مخالف در سراسر بدنم، مغز بیچاره‌ام بود!»

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 213503 و در روز شنبه ۱ آذر ۱۴۰۴ ساعت 10:35:06
2025 copyright.