سینماسینما، فریبا اشوئی
صددام به کارگردانی پدرام پور امیری از آن دسته فیلمهایی است که با یک ایده بکر آغاز میشوند و در شروع، مخاطب را غافلگیر میکنند.
صلاح شریف مردی ایرانی است که به دلیل شباهتش به صدام حسین به قلب یک توطئه کشانیده می شود. ترکیب بینقصی از سیاست، هویت و موقعیتهای کمدی.
اما فیلم هرچه جلوتر می رود، تماشاگر آن بیشتر درمییابد که فیلم بیش از آنکه بخواهد بدلی از صدام را رو رونمایی کند، در واقعی به بدلی از گونه ساختاری خودش تبدیل شده است.
بدلی از یک کمدی جسور، بدلی از یک نقد سیاسی تند، یا بدلی از یک تجربه سینمایی کامل.
فیلم در واقع بیشتر روی شانه های رضا عطاران حرکت میکند؛ بازیگری که سالهاست میداند چطور در مرز بین بلاهت و درایت، یک کاراکتر بهیادماندنی بسازد. در این فیلم هم، او با چهرهای گمگشته، زبان بدنی خسته و واکنشهایی کند، هم از تماشاگرش خنده میگیرد و هم در لحظاتی برایش اندوه میسازد. اما افسوس که حتی این بازی پرکشش او هم نتوانسته است ضعفهای ساختاری فیلم را پنهان کند.
پریناز ایزدیار برای نخستینبار در این فیلم وارد عرصه کمدی شده است و اگرچه تلاشش هم در این نقش ستودنی است، اما اساسا طراحی نقش او، آنقدر کمعمق و نیمپرداخت مانده که فقط در چند صحنه کوتاه است که مجال دیدهشدن مییابد.
آزاده صمدی هم با انرژی همیشگیاش، کمی رنگ به قاب پاشیده، اما او هم حضورش در این فیلم بیشتر کارکرد تزئینی داشته تا تاثیر دراماتیک.
بزرگترین مسئله فیلم، روایت نامنسجم و صد البته لحن آن است. لحنی که اثر را بین کمدی موقعیت، هجو سیاسی و حتی ملودرام سرگردان نگاه داشته است. فیلمنامه از همان پرده اول در ترسیم گرهها دودل و در خلق تعلیق ها بیانگیزه است.
در اصل شوخیهای آن هم یا دیر میرسند یا زیادی محتاط عمل می کنند.
بهنظر میرسد فیلمساز(پدرام پورامیری) از جسارت ایدهاش ترسیده و در میانه راه، تصمیم گرفته است تا همه چیز را نیمه جویده تحویل تماشاگرش بدهد.
با این حال، زیر این لایههای ناتمام، فیلم تا حدودی دغدغهمند هم بوده است. «صددام» درباره دنیایی سخن می گوید که در آن شبیه بودن از اصل بودن مهمتر است. درباره بدلهایی است که به جای اصلی ها نشستهاند.
درباره آدمهایی است که تصویرشان مهمتر از حقیقتشان است و اگرچه تمام این حرفها در فیلم پرت و پلا شده اند، اما باز رگههایی از معنا را از خود باقی گذاشته اند.
«صددام» فیلمیاست با ایدهای درخشان، اجرایی پرنوسان و پیامی که میان خنده و بلاتکلیفی گم شده است. فیلمی که خواسته هم بخنداند، هم نیش بزند و هم نقد کند. اما در نهایت، تبدیل به بدلِ همه اینها شده است؛ بدلی که مختصر برقی می زند، اما طلا نیست.