سینماسینما، حسین آریانی
«چهارشنبهسوری» سومین فیلم اصغر فرهادی که بخش اول از سه گانه اش (در کنار فیلم های درباره الی و جدایی نادر از سیمین) درباره قضاوت، دروغ و پنهان کاری است، دربردارنده ی نخستین زمینه سازی ها و کوشش ها برای شکل گیری مولفه های اصلی آنچه ما امروز به نام سینمای فرهادی می شناسیم و خلق آثار درخشان و پرآوازه اوست. آثار برجسته و ممتازی سامان یافته و استوار بر مولفه هایی چون تحلیل ریزبینانه و آسیب شناسانه زندگی طبقه متوسط، ترکیب هنرمندانه و تاثیرگذار رئالیسم اجتماعی و درامِ اخلاقی، به چالش کشیدن و بازتعریف مفاهیم قراردادی و کلیشه شده ای چون قضاوت، دروغ و اخلاق و …
رقص در غبار(۱۳۸۱) نخستین فیلم فرهادی، خبر از ظهور فیلمسازی با استعداد در سینمای ایران می داد. بعد از این فیلم فرهادی پله های ترقی را به سرعت پشت سر گذاشت؛ به خصوص موفقیت چهارشنبه سوری به عنوان فیلم مرحله ی گذار فرهادی و پیش درآمد آثار بعدی او، سرآغازی برای شکل گیری سبک مشهور فیلمسازی اش و زمینه ساز جهش سریع و حیرت آور او در دستیابی به تبلوری بی کم و کاست و درخشان از سبک ویژه اش گردید. تا آنجا که فرهادی در فیلم های چهارم و پنجمش، به اوج شکوفایی قابلیت ها و توانایی های هنرمندانه و خلاقانه اش رسید و شاهکارهایی با شهرت جهانی چون درباره الی و جدایی نادر از سیمین خلق کرد؛ و با شگفتی تبدیل به کارگردانی شد که در پنجمین فیلم خود موفق به دریافت جایزه اسکار شده است.
فرهادی که در «رقص در غبار» و «شهر زیبا» به طبقات فرودست جامعه پرداخته بود؛ در «چهارشنبه سوری» به سراغ طبقه ای کم فروغِ و فراموش شده در سینمای ایران یعنی طبقه متوسط رفت. ورود روحی(ترانه علیدوستی)، دختری از طبقه فرودست به متن زندگی زوجی از طبقه متوسط و سپس محوریت یافتن زندگی این زوج در درام، تجسم عینی و بصری این انتقال و جابه جایی مضمونی-طبقاتی و تغییر و تحول تماتیک در آثار فرهادی است.
شخصیت روحی(ترانه علیدوستی) پیوند دهنده و نقطه اتصال مخاطب با دنیای اثر است. روحی شخصیت آشنایی دارد؛ او انگار همان فیروزه ی شهرزیبا است که حالا چند سال بعد او را دوباره در چهارشنبه سوری می بینیم که همچنان در حال تجربه و کشف جهان پیرامون است. شخصیت ملموس و جالب روحی به خوبی مخاطب را درگیر و مشتاق می کند تا همراه با او تجربه ی متفاوتی را پشت سر بگذارد.
یکی از جذابیت های چهارشنبه سوری به بازی گرفتن و به چالش کشیدن ذهن مخاطب توسط خالقان اثر(فیلمنامه نویسان و کارگردان) است؛ به این شکل که در طول تماشای فیلم مولفان اثر هرگز اجازه نمی دهند، که مخاطب از آنها پیشی بگیرد.
عموم تماشاگران موقع تماشای فیلم عادت کرده اند که تکلیف شخصیت های مثبت و منفی خیلی زود برایشان روشن شود تا بتوانند موضع و قضاوت خودشان را در مورد آنها داشته باشند. فرهادی(به عنوان فیلمنامه نویس و کارگردان در کنار مانی حفیقی نویسنده دیگر فیلمنامه) بر روی همین قضاوت و موضع گیری سردستی و عجولانه ی مردمی که در ارزیابی آدم ها، عقلشان به چشمشان است، از قبل به خوبی حساب باز کرده اند؛ و با هوشمندی از آن استفاده دراماتیک می کنند. آن ها با اطلاع از باور عموم مخاطبان به یک سری کلیشه ها و قواعد از پیش تعیین شده و اینکه بر اساس این باورها معمولا چه قضاوتی در مورد شخصیت ها انجام می دهند به خوبی تکنیک به «اشتباه انداختن و سپس غافلگیری» را به اجرا در می آورند.
از سوی دیگر چون مخاطب به لحاظ آگاهی از اطلاعات، جلوتر از شخصیت مژده(هدیه تهرانی) است (و البته بدون اینکه بداند بسیار عقب تر از خالقان اثر) پس ناخودآگاه گمان می کند همه چیز را می داند و وقایع فیلم را باور می کند.
مژده در نگاه مخاطب، شخصیتی پارانوئید و روانپریش است که حتی به برخی از عادی ترین رفتارهای شوهرش سوء ظن دارد. البته چنین برداشتی از شخصیت مژده با نگرش متعادلی که در فیلم به همه ی شخصیت ها وجود دارد، مانع از تبدیل او به شخصیتی منفور و دافعه برانگیز شده، اما با این وجود سرمنشاء و دلیلی است برای پیشداوری مخاطب، تا در سراسر فیلم شوهر او مرتضی (حمید فرخ نژاد) را بی گناه و او را مقصر اصلی اختلاف و بحران خانوادگی موجود بداند.
اصغر فرهادی در مجموعه آثارش به خصوص در بهترین فیلم هایش یعنی «درباره الی» و «جدایی نادر از سیمین» به معنای واقعی کلمه نشان داده، که استاد خلق تعلیق های نفس گیر و گره گشایی های غافلگیرکننده و البته نقش برآب کننده گمانه زنی ها و انتظارات مخاطب در مورد سرانجام درام و شخصیت ها است. در چهارشنبه سوری هم مثل بقیه آثار فرهادی این پیشداوری ها و گمانه زنی های مخاطب به شکل غافلگیر کننده ای در اواخر فیلم نقش بر آب می شوند.
متعجب و غافلگیر شدن مخاطب در اواخر چهارشنبه سوری، ضمن لذت بخش و دلپذیر بودن؛ اثری موقت (گیرم فقط برای مدتی کوتاه) در رنگ باختن کلیشه های ذهنی مخاطب دارد. غافلگیری و حیرتی که به او نهیب می زند که دانستن یک سری کلیات برای قضاوت و ارزیابی ماهیت و ذات وجودی انسان ها کافی نیست.
در چهارشنبه سوری هم درست مانندِ درباره الی و جدایی نادر از سیمین با آدم هایی رو به روییم که در فضایی مملو از دروغ، پنهان کاری و بدگمانی، امکان و توانایی برقراری ارتباط بر اساس صداقت، اعتماد و اطمینان با دیگران را از دست داده اند. تجسم نمادین و کنایه وار این خلأ ارتباطی میان شخصیت های فیلم را به خوبی در خرابی زنگ آیفون خانه، متبلور می یابیم.
در پایان چهارشنبه سوری هر کدام از شخصیت ها، در سکوت و آرامش شبانگاهی به خلوت خود می روند و در بستر، آرام می گیرند؛ و پنجره ی اتاق ها یکی یکی خاموش می شوند.
این تصاویر آرام و آسوده، ظاهرا خبر از پایان غائله و بازگشت آرامش به زندگی مرتضی و مژده را می دهند. اما این در نگاه مخاطب بیش از آنکه به معنی حل و فصلِ اختلافات باشد، شبیه آرامشی موقت و مقطعی، آن هم قبل از طوفانی دوباره است. طوفانی که رخ دادن دوباره اش شاید با تاخیر همراه باشد، اما وقوع آن گریزناپذیر به نظر می رسد.