سینماسینما، افسون جاوید
یوسف حاتمی کیا در اولین ساختهی بلند سینمایی خود به سراغ سوژهای رفته که در سالهای اخیر در سینمای ایران مورد توجه بسیاری از فیلمسازان بوده است؛ قرار دادن اعضای یک خانواده در کنار هم و رقم خوردن ماجرا یا ماجراهایی در طول مدت زمانِ محدود کنارِهم بودنشان به نحوی که روابط میان آنها را به چالش بکشد؛ سوژهای که اگر کمی واقع بین باشیم دیگر پرداختن به آن کهنه، قدیمی و کلیشهای شده است. داستان فیلم «شب طلایی» هم حول همین محور میگردد. خانوادهای که در ابتدا به نظر میرسد خوش و خرم در کنار هماند اما به تدریج اوضاع و احوال آنها برآشفته میشود.
فیلم شروع خوبی دارد و ریتم در آن کنترل شده است. حاتمی کیا در همان ده دقیقهی ابتدایی تکلیف تماشاچی را روشن میکند و با شکل دهیِ گره اصلی درام مرکزیاش، اقدام به معرفی شخصیتها میکند. در حقیقت تماشاچی در «شب طلایی» با یک مقدمهی طولانیِ کش دار برخلاف آنچه که در غالب فیلمهای جشنوارهی چهلم دیدیم مواجه نیست اما معضل اصلی که رفته رفته فیلم را به چالش میکشد و سبب میشود تا درام در همان نقطهی ابتداییاش باقی بماند و به سطوح بالاتری راه پیدا نکند و در نهایت هم باز به همان ایدهی ابتداییاش برگردد، وجود فیلمنامهای به واقع سست است.
فیلم دارای فیلمنامهای با شخصیتهایی متعدد است که هم به خوبی معرفی نمیشوند و هم در شخصیت پردازی چنان در سطح میمانند که روابط فی مابین آنها هم به خوبی شکل نمیگیرد و تمیز از کار در نمیآید. گرچه در نیمهی ابتدایی فیلم و با ورود شخصیت حامد با بازی حسن معجونی، قصهی فیلم به سرعت راه میافتد اما در ادامه به همان سرعت هم وجود یک فضای آشفته در فیلمنامه و فقدان زاویهی دید مشخص نمایان میشود؛ گویی درست از نیمهی فیلم و از دقایق ۳۰ به بعد کارگردان قصه را هر لحظه از زاویهی یکی از شخصیتها روایت میکند و دوربین را مدام روی شانهی شخصیتهای مختلف قرار داده و از خط اصلی داستان دور میشود. این خود مسئلهایست که تماشاچی را دچار سردرگمی میکند و به همین علت هم هست که ارتباط میان تماشاچی و شخصیتها در فیلم مدام قطع و وصل میشود.
از سویی دیگر فیلمِ یوسف حاتمی کیا با تعدد شخصیت مواجه است. شخصیتهایی که تعدادی از آنها ناگاه وارد قصه میشوند، در ادامه به حال خود رها شده و باز به قصه بر میگردند و حتی در بسیاری از موارد علت حضورشان در آن خانه -تا مدتی- مشخص نیست؛ از جمله زن باردار و همسرش. قدر مسلم اینکه حذف بسیاری از این شخصیتها هیچ آسیبی به قصه وارد نمیکند اما در مقابل حضورشان فقط به شلوغی صحنهها منجر شده و هیچ کارکرد دیگری در پیشبرد قصه ندارد.
«شب طلایی» هم به مانند بسیاری از فیلمهای جشنوارهی چهلم، خرده قصهای عاشقانه را در دل داستانش قرار داده با این تفاوت که سعی کرده در روابط عاشقانهی میان دختر و پسر که تا حدودی و لااقل در ظاهر مذهبی به نظر میآیند با برقراری چند دیالوگ مشخص، کلیشه زدایی کند اما از سوی دیگر ساختن همین داستانکهای بی بنیه برای شخصیتها به گونهایست که انگار فیلمساز خواسته به مدد این داستانکها قصهی اصلیاش را روایت کند اما این خود به پیچیدگی بیش از پیش قصه منجر شده است.
حالی آنچه مسلم است این است که حاتمی کیای پسر تلاش کرده از فضای ذهنی پدر دوری کند و تعریف خودش را از سینما داشته باشد اما خروجی کار در اولین ساختهاش به سطحی از آب در آمده و فیلم علی رغم اینکه دوست دارد حرفی برای گفتن داشته باشد از عهده آن بر نمیآید. در مجموع «شب طلایی» با ضعف اساسی در قصه و فیلمنامه مواجه است. باید دید یوسف حاتمی کیا از مجموع آرا و نظرات صاحب رسانه و منتقدین در ادامه راه چه استفادهای خواهد کرد.