سینماسینما، فرهاد خالدی نیک
دهمین قسمت برنامه «همرفیق» تجربه ای عجیب و کم نظیر محسوب میشود. تماشای تصویر و کلام چهره ای که همین چند روز پیش به ناگاه از دست رفته، باعث می شود که هر حرف و حرکتی از او خاطره ای را زنده و اشک مخاطب را سرازیر کند. مخاطبی که در طول یک سال گذشته، بارها و بارها داغ دیده است ولی این یکی انگار تلخ تر و باورنکردنی تر از بقیه است. مرگ حق است و دیر یا زود نصیب همه ی انسان ها می شود. ولی بعضی از رفتن ها تا همیشه آدمی را می آزارد. این چنین است که حضور طنازانه ی علی انصاریان در این برنامه، بیش از آن که مسرت بخش باشد، حسرت آمیز است. حسرت از دست دادن چهره ای که پس از آن همه افتخارات ورزشی و تجربیات مختلف تلویزیونی، در آستانه ی حضوری جدی تر در عرصه ی سینما بود که به یکباره همه چیز را از دست رفته دید. رفت تا حسرت ناتمام ماندن همه ی آن آمال و آرزوها، بر دل او و ما بماند…
انصاریان در این قسمت «همرفیق»، حضوری عجیب دارد. با این که رضا صادقی مهمان ویژه ی شهاب حسینی است، اما اوست که گل سرسبد برنامه است. به محض ورودش، باب شوخی را باز می کند و رنگ و بویی متفاوت را رقم می زند. از نقش و گریم متفاوت اش در فیلمی از علی روئین تن تعریف می کند و به وقت اش از خاطرات مشترکشان با شهاب حسینی و رضا صادقی می گوید. حتی در بخش قرعه کشی نیز سنگ تمام می گذارد و باعث می شود به جای یک نفر، سه نفر صاحب جایزه شوند و البته در این بخش هم این فرصت را از دست نمی دهد تا از نقش مادر در موفقیت های آدمی یاد کند. او حتی از یاد زندگی و مرگ هم غافل نمی شود. آن جا که می گوید: «زندگی کن، چه خوب، چه بد… لذت ببر از زندگی، حتی به غلط» یا آن جا که ناگهان در فکر فرو می رود و این جمله را بر زبان می آورد که: «ای کاش دنیا می ایستاد، آدم میتونست یه جایی پیاده شه!» جمله ای که انگار کائنات آن را شنید و به سرعت در تحقق اش کوشید. دنیا برای لحظه ای هم که شده از حرکت ایستاد و او را از قطار زندگی پیاده کرد.
«همرفیق» اگر تاکنون هم نتوانسته بود رضایت کامل مخاطبان اش را جلب کند، همین تک برنامه ی به موقع اش کافی است تا دین اش را ادا کرده و در خاطره ها ماندگار شود. برنامه ای که برای آخرین بار به علی انصاریان فرصت داد تا خودش باشد و هر چه دل تنگش می خواهد بگوید.