سینماسینما، محمد جواد فراهانی
اگر فیلم «درخت خاموش» را ندیدهاید، امکان لو رفتن داستان در این نوشته وجود دارد
درخت خاموش جدیدترین ساخته فایسال سویسال، محصول مشترک ترکیه و ایران است که به عنوان یکی از چهار گزینه کشور ترکیه برای معرفی به بخش اسکار فیلمهای خارجی زبان مطرح است. درخت خاموش یک درام شخصیتمحور است که به وهلهای خاص از زندگی یک نویسنده ترک به نام حیاتی میپردازد. در این فیلم مسئلهای که در بدو امر اهمیت مییابد مسائل و مشکلات مربوط به زندگی حیاتی است و زندگی او را باید به دو بخش تقسیم کرد. بخشی مربوط به رویدادهای پیشداستان و سرنوشت پدرش و بخشی مربوط به زندگی فعلی و رابطه با همسرش.
فیلم از همان ابتدا پس از اینکه به یکی از رویدادهای پایانی داستان اشاره میکند، به سراغ درخت خشکشده وسط حیات خانه پدری حیاتی میرود. مردی قصد دارد تیشه به ریشه درخت بزند و آن را از میان ببرد و این حیاتی است که مانع او میشود. او بدین طریق به شکلی استعاری از هویت فعلی خود و هویت پدر مرحوماش دفاع میکند. درخت خشک شدهی وسط حیاط استعارهای است از درون حیاتی. هماو که دو سال است نتوانسته اثر جدیدی بیافریند و این مسئله بعد از ازدواج با همسرش یاپراک رقم خورده است.
یک مانع بزرگ در زندگی زناشویی حیاتی و یاپراک خودنمایی میکند و آن از عدم میل حیاتی به یاپراک سرچشمه میگیرد. مسئلهای که کار و زندگی آنها را به جولانگاه طلاق کشانده است. در اینجا درخت خاموش به سیاق آثار برجسته شخصیتمحور به انگیزه کاراکترها توجه ویژه دارد. یعنی مثلا اگر برای یاپراک انگیزهای در خصوص طلاق متصور میشود، برای اختگی حیاتی نیز دلیل میآورد و روشن میکند که مشکل اصلی حیاتی ذهنی است و نه جسمی. ابتدا به دلیل فشار خانوادهاش مبنی بر ازدواج و بعد دختری به نام رویا که در دوران دانشگاه عاشقاش میشود و تا پایان علاقهاش را با او مطرح نمیکند. پس یافتن سرچشمه انفعال حیاتی در فیلم دشوار نیست. او در جهان کنونی داستان همچون گذشته از موضع انفعال با قضایا و موارد مهم برخورد میکند و یکی از ویژگیهای مثبت فیلم نیز توجه به همین موضوع است. یعنی پرداخت ریشهای به مشکلات و چالشهای شخصیتها.
در یک نگاه دقیقتر به درخت خاموش باید به این نکته اشاره کرد که زندگی حیاتی به دو بخش کاملا متضاد قابل تقسیم است. زندگی کاری و شخصی. در یکی بسیار موفق و صاحب جایزه معتبر و در دیگری مغموم و شکستخورده. حال فیلم قصد دارد از تصادم دو مورد یاد شده به چه نتیجهای برسد؟ با توجه به دادههای داستان میدانیم که حیاتی پیش از ازدواج با یاپراک داستانهای قابل اعتنایی خلق میکرده تا جایی که برنده یک جایزه معتبر جهانی هم میشود. اما با ورود یاپراک به زندگیاش و عدم درک متقابل چشمه خلاقیت در حیاتی خشکیده میشود. حتی فیلم سعی میکند زمینههایی از اهتمام ادبیات در زندگی حیاتی را برجسته کند. ابتدا به واسطه کلاسهای درس و صحبتهایی که میان حیاتی و شاگرداناش رد و بدل میشود و بعد از طریق یادآوری نویسندگان بزرگ جهان همچون کافکا، صادق هدایت، داستایوفسکی و دیگران. مسئلهای که فیلم در پی آن است سایه انداختن زندگی خصوصی بر زندگی کاری است طوری که حیاتی به خاطر مشکلات زناشویی با یاپراک از فعل نوشتن محروم شده است.
یکی دیگر از مسائلی که درخت خاموش به آن میپردازد و معمولا در فیلمهایی که میخواهند با اتکا به نظریات فروید شخصیتهایشان را توسعه دهند استفاده میشود، تحقیر است. در اینجا با اتکا به مسئله روانکاوی حسادت فرویدی بهتر میتوان رابطه میان حیاتی و یاپراک و علت تحقیرهای متقابلشان را تحلیل کرد. حسادت، احساسی پیچیده است که شامل احساسهای دیگری همچون سوءظن، خشم، ترس و یا تحقیر میشود. بنابراین ریشه رفتار یاپراک و علت اینکه او عمل تحقیر را انجام میدهد از دو وجه قابل بررسی است. حیاتی یاپراک را از چیزی محروم میکند که فقط خودش میتواند به او بدهد. این موضوع درون یاپراک با احساسی از وجود دیگری همراه است. بنابراین حسادت ریشه میدواند و یاپراک همسرش را تحقیر میکند. بُعد دوم حسادت مربوط به بُعد رقابتی در زمینه کاری است. یاپراک در زندگی کاری برخلاف حیاتی از توفیق چندانی بهرهمند نشده و همین موضوع سبب شکلگیری حسادت درون او شده است. او که میداند نقاشیهایش از کیفیت چندانی برخوردار نیست دائما سعی میکند آنها را به آثار نقاشان بزرگ مربوط بداند. در اینجا طبق اصول فیلمنامهنویسی کمبود یکی از طرفین، ویژگی مهم دیگری است، پس حیاتی نیز در مقابله با یاپراک و ادعای دیگران درباره نزدیک بودن فضای نقاشی یاپراک به آثار ونگوک از دادههای ذهنیاش بهره میگیرد و ضمن مخالفت با این ادعا به تحقیر همسرش میپردازد.
شخصیت حیاتی در فیلمنامهی درخت خاموش یک شخصیت خودبازنده است. در درامهای شخصیتمحور حرکت طولی درام باید در جهتی باشد که شخصیت خودبازنده پس از مواجهه با شخصیت خودبرنده، به تعادل برسد و در نتیجه شخصیتی خودخویشتنساز متولد شود. در اینجا البته حیاتی با چنین شخصیتی مواجه نمیشود. فقط احمد است که فیلم از کنار رابطه او با حیاتی عبور میکند. با این حال این حرکت درونی از زمانیکه یاپراک حیاتی را ترک میکند با آتشزدن تابلوی یاپراک توسط حیاتی آغاز میشود. این حرکت او جز اینکه باعث آتشگرفتن کل خانه میشود استعارهای از نابودی زندگی مشترک حیاتی و آغاز یک زندگی جدید است.
همزمان با شروع این زندگی جدید فیلمساز از فلسفه ذهنیاش نیز رونمایی میکند و آن ارزش کارهای انجام نشده است. فلسفهای که موجب میشود حیاتی به جرمِ نکرده اعتراف کند تا بدین صورت دوباره خویشتن خویش را بازیابد و به درخت زندگیاش سامانی دوباره دهد. او در زندان موفق به نوشتن یک کتاب جدید میشود و درخت داخل حیاط آنها نیز شروع به باردادن میکند. در همجواری مطرح شدن این نوع نگاه فیلمساز مبنی بر دست داشتن ما در کارهایی که هیچ دخالتی در آنها نداریم، داستان مربوط به پدر حیاتی نیز کشف میشود. گویی انفعال از زمانهای گذشته در خانواده آنها ریشه داشته است و حالا این حیاتی است که در مقابل آن طغیان میکند.