جواد طوسی حقوقدان و منتقد سینما در یادداشتی وضعیت مواجهه افراد، هنرمندان و منتقدان ر با اتقافات روز نقد کرد.
به گزارش سینماسینما، طوسی در صفحه آخر «اعتماد» نوشت: همواره سعی داشتهام در سختترین و غیرقابل تحملترین شرایط، واقعبینانه با مسائل برخورد کنم و بپذیرم هر دوره قواعد و اقتضائات خودش را دارد. اما بعضی اوقات حسابی کم میآورم و به این نتیجه میرسم که بعضیها مثل وصله ناجورند و به درد این زمانه نمیخورند. وقتی پایبندی به اصول و پایههای اخلاقی را عین بلاهت و امُل بودن بدانند، وقتی فاتحه رفاقت و دوستیهای بیشیله پیله خوانده شده باشد و حسابگری و زیروروکشی و روحیه کاسبکارانه جایش را بگیرد، حق داری قاطی بکنی و به یک آدم منزوی و غُرغُرو و بدقلق و اسلوموشن تبدیل شوی. دیگر در این آشفته بازار نمیدانی که چه کسی با تو روراست است و چه کسی دارد سر کارت میگذارد و از تو بهرهبرداری میکند. همه چیز ادا و سیاهکاری و شوآف… هر سوژه و اتفاق و رویداد بهانهای است برای خودنمایی و تخلیه کردن و بیان جملات قصاری که اعتقادی پشتش نیست. کریسمس و آغاز سال نوی میلادی، مرگ یا تولد فلان هنرمند، نویسنده و شاعر، روز ولنتاین، اعیاد و روزهای وفات و شهادت و ایام سوگواری فرصتی است برای ردیف کردن یکسری جملات کلیشهای که رفتهرفته جای صحبت رودررو و تماس تلفنی و تازه کردن دیدارها را گرفته… با همین لاس زدن نصفه نیمه و بیقواره در تلگرام و فضای مجازی دلمان را خوش کردهایم که ارتباطهای اجتماعی را با ابزار و ادبیات و قواعد این زمانه حفظ میکنیم و سراغ همدیگر را میگیریم.در حجم انبوه مراسم تدفین و ترحیم، فقط میآییم خودی نشان میدهیم و برای خالی نبودن عریضه یک دالی میکنیم و در حین مرثیهخوانی و تلاوت قرآن و سخنرانی با بغلدستیمان از همه چیز میگوییم به جز شخص متوفی و بعدش وسط صحبتهای متداول و یکنواخت واعظ روحانی ترجیح میدهیم زود شاخ را بکشیم و برویم به کار و زندگیمان برسیم و فاتحه…
خب این بکوب بکوب در ترافیک عذابآور و دیوانهکننده تهران و رساندن خود به مسجد شهرک غرب و مسجد نور سعادتآباد و میرداماد و کارگر شمالی و هفتتیر و… برای یک حضور تلگرافی و نیومده رفتن،چه ضرورت و فضیلتی دارد؟
این شیوه مرضیه خود گولزننده، در بسیاری از امور روزمره جا افتاده و شده کارمان! از آن طرف آنقدر مرگ و میر و سرطانهای جورواجور در سنین مختلف زیاد شده که دیگر احساسی در برابر مرگ آدمها نداریم و این احتمال میرود که به زودی مجالس ترحیم به یک ساعت یا کمتر در این عصر مدرن تقلیل پیدا کند. دیگر «انا لله و انا الیه راجعون» و «بازگشت همه به سوی اوست» و «درگذشت هنرمند و فرهیخته گرامی…»، پای ثابت گروههای تلگرامی شده و خیلی زود همه چیز رنگ عادی به خود میگیرد و… نفر بعدی نبود؟ در این شلوغی و اغتشاش و بازار داغ هماغوشی با مرگ و روابط فرمالیته و باری به هر جهت، انگار زندگی و مرگ و سلام و علیک و روابط اجتماعی، دیگر آن حس و حال و عمق همدردانه را ندارد. همه چیز در سطح و شکلی تصنعی و متظاهرانه و باسمهای… چند شب قبل در مجلس یادبودی برای دوست و همکار عزیزم «محسن سیف» در خانه سینما، من و یکی دیگر از سخنرانان که با نظم و نثر دم از رفاقت و همدلی و هوای یکدیگر را داشتن میزدیم، بعضی از مستمعین در سکونت به ریشمان داشتند میخندیدند و گویی در دلشان میگفتند: «برو بابا تو هم دلت خوشه ها…» این است حکایت غریب روزگار ما.