سینماسینما، رضا صائمی
این شاید تنها فیلم کیانوش عیاری باشد که قصه در یک موقعیت و لوکیشن اتفاق می افتد و روایت می شود. آنچه در «خانه پدری» ثابت است «مکان» و «جغرافیا» است و آنچه متغیر و درحال حرکت است، «زمان» و «تاریخ» است. اگرچه نسبت منطقی و دراماتیک بین این دو برقرار است. فضاسازی و سویه دیداری و معماری خانه، هم در صورت بندی تاریخی قصه به کار می آید و در واقع از طریق سویه بصری لوکیشن می توان به زمان و تاریخ داستان پی برد و هم خودش به قصه ای بدل می شود که در تار و پود آن می توان ردپای درام را مشاهده کرد. به عبارت دیگر هم تعلیق و گره افکنی قصه و هم محصول و گره گشایی آن با خانه و موقعیت آن گره خورده و نسبت دراماتیک می یابد. به نوعی شاهد یک نوع فضاهای مهندسی شده در بازنمایی خانه هستیم که درون مایه و فرم قصه را در نسبت با «خانه» مماس و منطبق کرده و به یگانگی می رسد. ضمن اینکه نوع نگاه کیانوش عیاری به این خانه و بهره برداری دراماتیکی که از ظرفیت ها و ظرافت های آن دارد، قابلیت تحلیل نمادین و نشانه شناسی از خانه در «خانه پدری» را بالا می برد که البته گاهی هم دچار افراط در نشانه شناسی و تعمیم پذیری های غلط در خوانش اثر از سوی برخی منتقدان و مخاطب هم شده است.
فارغ از این نشانه شناسی های فرامتنی، خانه در درون متن و در نسبت با خود قصه، قابلیت های نشانه شناختی دارد از جمله اینکه فصل بندی های فیلم به لحاظ زمانی از طریق ارجاع تصویری به پنجره مشبک زیرزمین صورت می گیرد. به عبارت دیگر ما شاهد ۵ مقطع زمانی در فیلم هستیم که با هر مقطع با نمایی از این پنجره زیرزمینی از هم تفکیک شده و مفصل بندی می شود. در واقع عیاری ساختار درام خود را به لحاظ بصری با تکیه بر ساختمان خانه، صورت بندی کرده و از مکان در روایت زمان بهره می برد. نقطه کانونی و پایانی قصه نیز با ارجاع به این ظرفیت مکانی شکل می گیرد. جنایت و قتل در دل خانه دفن شده و در پایان با تخریب خانه، آشکار می شود. واقعیت این است که خانه در «خانه پدری» بیش از آنکه نماد چیزی باشد در خدمت خود درام قرار گرفته و از ظرفیت های بصری و معماری آن به درستی در بازنمایی قصه استفاده شده است.از آن خانه هایی که درحافظه دراماتیک و سینمایی مخاطب ثبت شده و به یاد می ماند. از این حیث فیلم «خانه پدری» به دو فیلم شباهت دارد؛ یکی فیلم «مادر» علی حاتمی و دیگری «یه حبه قند» رضا میرکریمی. فیلم هایی که در آن یک خانه قدیمی به عنصر بصری و دراماتیک قصه بدل شده و به کلیت اثر، هویت می بخشد.
خانه در «خانه پدری» صرفا یک مکان نیست، فارغ از زیبایی شناسی بصری، حس و حالی دارد که انگار روح تماشاگر را در خود تسخیر کرده و به آدم های خانه گره می زند. خانه در «خانه پدری» هم کارکرد نوستالژیک دارد هم استراتژیک و کیانوش عیاری چه هنرمندانه از روح و کالبد این خانه در روایت قصه خود بهره برده است.