سینماسینما، پگاه هوشنگی؛
خط داستانی سریال «قطب شمال» اقتباس ایرانی از رمان معروف «کنت مونت کریستو» اثر الکساندر دوما است. در سالهای اخیر بهویژه در تولیدات شبکههای نمایش خانگی بازسازی و اقتباس از آثار کلاسیک داستانی با اقبال بیشتری ادامه دارد. البته سازندگان این سریالها با دو چالش بزرگ درگیر هستند که غالبا به نتیجهی مناسبی دست پیدا نمیکنند. اولین چالش حفظ خط اصلی داستان و پیچشهای دراماتیک اثر است و دوم ایرانیزه کردن شخصیتها و فضای داستانی که همانطور که اشاره شد معمولا در هر دو مورد به نتیجهی قابل قبولی نمیرسند.
همایون با دختری به نام ارغوان قصد ازدواج دارد، اما صمیمیترین دوستش که او نیز عاشق همین دختر است برای رسیدن به عشق خود برای همایون توطئه میکند و او را به زندان میاندازد. بعد از سالها حالا همایون از زندان خارج میشود و با چهرهای جدید قصد انتقام دارد و…
از این اثر ماندگار «کنت مونت کریستو» اقتباسهای سینمایی بسیاری ساخته شده است که «قطب شمال» از کسلکنندهترینهای آنها بوده است. در ابتدای هر قسمت یکی از شخصیتها در فضایی ماورایی و غیرزمینی ظاهر میشود و شروع به تکگویی یا مونولوگ میکند که در ادامه داستان کم کم این ابهامات تا حدی پاسخ داده میشود.
شاید تنها بخش قابل قبول این سریال همین روند تکراری و موتیف گونهای است که تماشاگر را برای تماشای قسمت جدید تشویق میکند. البته باید به اجرای مناسب و قابل قبول جلوههای ویژه بصری که گاهگاهی در لابه لای سکانسهای سریال دیده میشود هم اشاره کرد. بهویژه سکانس تغییر چهرهی قهرمان داستان که نمونهی آن را در کمتر فیلم یا مجموعهی داستانی دیدهایم.
اگر بخواهیم به یکی دیگر از عناصر اصلی این مجموعه یعنی اجرای بازیها بپردازیم امتیاز بسیار پایینی دریافت خواهد کرد. بازیها عموما غیرقابل باور است. امیرحسین فتحی و بهادر زمانی دو شخصیت محوری در قسمت اول این سریال هستند اما بازیهایشان به قدری ضعیف و مصنوعی است که به جای جذب مخاطب بیشتر دافعه ایجاد میکند. فرزاد فرزین هم در قامت شخصیت اصلی کاملا خشک و بیروح نقش را اجرا میکند.
در کارگردانی و اجرای میزانسن هم هنر و خلاقیت لازم در قاببندیها وجود ندارد و این مجموعه اتفاقات و اشکالات فاصلهی مخاطب را با سریال «قطب شمال» بیشتر میکند. «قطب شمال» پر است از سکانسهای طولانی و تک پلان با قاب بندیهای نامتناسب دکوپاژ از در و پنجره و پشت شیشه قلیان، اجرایی که کارگردانان جوان در سریالهای خود در دههی هشتاد انجام میداد و امروز نه تنها کار خارقالعادهای نیست بلکه شلختگی بدی را به اثر نمایشی میدهد.
اشاره به این نکته هم خالی از لطف نیست که استفاده بسیار زیاد از نماهای متوسط و مدیوم شاتهای آشفته و خالی از هرگونه جلوه بصری دل زدگی و کلافگی به مخاطب میدهد ( البته همانطور که اشاره شد جلوههای بصری سعی میکند که شکل و روی مناسب و متفاوتی به کار بدهد اما باز در این بینظمی و آشفتگی کمک زیادی به این سریال نمیکند). اینکه سریالهای ایرانی معمولا شروع جذاب و پایان ناامید کنندهای دارند شامل مجموعهی «قطب شمال» هم میشود. این سریال حتی در نخستین قسمتهای خود هم نتوانست قلابش را گیر بیندازد و دومینووار تا انتها بدون هیچ گیرایی برای مخاطب پیش میرود. در نهایت سریال «قطب شمال» با تمام نقاط ضعف و قدرت خود نتوانست به عنوان یک کار قابل قبول در ذهنها باقی ماند.