سینماسینما، امین نصیری
نام: funny games
کارگردان: michael haneke
سال: ۲۰۰۷
میشائیل هانکه علاوه بر اینکه از بزرگان حال حاضر سینماست جزو مهمترین کارگردانان تاریخ سینما هم بهشمار می رود که نگاهی ویژه به این مدیوم دارد.«بازیهای سرگرم کننده» آزار میدهد و هدف هانکه هم همین است. فیلم در موضعی اعتراضی و شورشی قرار میگیرد، سینمایی که پس از گذشت سالیان دراز هنوز نتوانسته خود را از قالبهای متداول قصه جدا کند و مخاطبی که تنها انتظار پایانی خوش دارد. سینمایی که در سلول قراردادهای بی حرکت و تماشاگرانی عادت کرده به این ساختار ایستا محبوس شده. سینمایی که در آن همیشه افراد شرور (برخلاف زندگی واقعی) در نهایت بازنده بودهاند. بینندهای که هرگونه تغییر بنیادین در فیلم را پس میزند و با دیدن فیلم انتظار برانگیختنی همسو و هماهنگ با احساساتش را دارد و در انتها هم شاید پندی اخلاقی. او_مخاطب_ مایل است در پایانبندی کاراکترها از دامی که برایشان پهن شده بگریزند و یا عاشق و معشوق دست در دست یکدیگر به یک زندگی خوش رهسپار شوند اما هانکه با فیلمش این انتظارات تماشاگر را ناکام میگذارد و او را مات و مبهوت میکند.
هانکه به هیچکس سمپاتی ندارد و مخاطب را در کمترین حس دلسوزی ممکن نسبت به مرد و زن قرار می دهد. ما بیشتر از شرایط موجود آشفته حال میشویم تا اینکه ترحم کنیم. صحنه ای که بعد از کشتن پسر بچه صدای تلویزیون به گوش می رسد شدیدا تکان دهنده است. هانکه حتی در این شرایط هم هرگونه حس همذات پنداری را به واسطه حضور رسانه(تلویزیونی که مسابقه اتومبیل رانی پخش میکند) و دکوپاژ ویژهاش عقب می راند و به آشنایی زدایی سرسختانه خود ادامه می دهد. در جایی هم که تماشاگر به نیمچه لذتی دست مییابد سریعا حساش دگرگون میشود و دوباره به حالت ناکام و شکست خورده قبل باز می گردد. آنتاگونیستهای تمیز، مودب و پرحرف (درست مانند مجریهای تلویزیونی) «بازی های سرگرم کننده» اختیار همه چیز را در دست دارند و درواقع این خانواده سه نفره و مخاطب جزئی از بازی میشوند که این دو پسر جوان به راه انداختهاند و در این تقابل هم هیچگونه شانسی برای پیروزی ندارند. در «بازیهای سرگرم کننده» بر خلاف کلیشه ها، آنتاگونیست هر کاری دلش بخواهد می کند و تمام اهدافش به راحتی محقق می شود. پیتر و پاول حتی دوربین هم تحت اختیارشان است و گویی آنان صاحبان رسانهاند. آنان همچون رسانهها به طور دقیقی بر روی تماشاگر شناخت دارند و به خوبی میدانند او از این گروگانگیری و سرانجام آن چه میخواهد به همین دلیل توقعاتش را به بازی میگیرد و اجازه گریختن به خانواده را نمیدهد.
فیلم بدون نشان دادن مستقیم قتلهای فجیع، خشونتی تولید میکند که آهسته به ذهن و روان تماشاگر حمله میکند. در اثر مذکور بیننده به طرز شگفتآوری به فیلم نزدیک و به بخشی از اثر تبدیل میشود تا جایی که جایگاه امنش مختل، و به تنشی روحی مبتلا شده که از حس سرخوردگیاش در پیشبرد اثر به شکلی که طی سالهای متمادی به آن عادت کرده منشا میگیرد. عملا هیچکدام از انتظارات تماشاگر برآورده نمیشود و عادات دیداریمان توسط هانکه به استهزا گرفته می شود. این برآورده نکردن انتظارات مخاطب در دقایقی که می خواهد گریختنی به مانند یک قهرمان را نظارهگر باشد تا شخصیت از مهلکه نجات پیدا کند، تعلیقی است که در بیشتر لحظات فیلم جاخوش کرده و این چیزی نیست جز جهان زجرآور هانکه.