سینماسینما، فرنوش رضائی دُرجی
ادی پدری جوان و سارقی خردهپا، برای پرداخت بدهیهایش نیازمند پول است. او برای جور کردن پول اقدام به سرقت اتومبیلی گرانقیمت میکند ولی داخل اتوموبیل به دام میافتد، حال او باید با صاحب روانی اتومبیل که از راه دور آن را کنترل میکند دست و پنجه نرم کند.
اگر از قرار گرفتن در مکانهای بسته ترس دارید، باید هشدار بدهم که دیدن فیلم «محبوس» برای شما تجربهای لذت بخش نخواهد بود؛ اما اگر طرفدار فیلمهای هیجانانگیزی هستید که هزینه بالا و زرق و برق چندانی ندارند و در کنار ایجاد تعلیق و هیجان میتوانند شما را کمی هم به تفکر وادار کنند، باید اعتراف کنم که انتخاب درستی کردهاید.
فیلم «محبوس» به کارگردانی دیوید یارووسکی میخواهد از آن دسته آثاری باشد که با صرف هزینه اندک و قرار دادن قهرمان خود در فضایی محدود، هیجان تولید کند و مخاطب را با خود همراه سازد.
اثر را میتوان یک تریلر/ وحشت پرهیجان دانست که نه تنها مخاطب را ۹۵ دقیقه سرگرم میسازد، بلکه میتواند وی را در باب مفاهیمی نظیر عدالت و اخلاق به چالش بکشد.
فیلم این پرسش را در برابر مخاطب خود مینهد که آیا میتوان بدون در نظر گرفتن متغیرها حکمی اخلاقی صادر کرد؟
فیلم با چند نمای لانگ شات از ادی شخصیت اصلی فیلم شروع میشود، و کارگردان از این طریق جغرافیا و فضایی را که ادی در آن زیست میکند به مخاطب خود اطلاع میدهد. جغرافیایی که متعلق به طبقات پایین جامعه است؛ خیابانهایی پر از ولگردها، گدایان و معتادین. بدینسان یارووسکی و نویسندهاش آرلن راس فاصله طبقاتی موجود در آمریکا و سطح زندگی فقیرانه مردم ناحیه مورد نظر را از طریق فُرم انتخابی خود (بهره بردن از لانگ شات به جای مدیوم شات) نمایان میسازند.
در فیلم «محبوس» اتومبیل هویتی مخصوص به خود دارد و در جایگاه هیولا قرار میگیرد. در سینمای وحشت هیولا تنها موجودی خیالی نیست؛ بلکه هر آن چیزی است که زندگی شخصیت یا شخصیتهای درون فیلم را تهدید میکند.
در بسیاری از آثار تولید شده در ژانر وحشت نیز یک مکان یا یک وسیله به مثابه هیولا تعریف شدهاند، مثل هتل در فیلم «درخشش» اثر ماندگار استنلی کوبریک و یا چمنزار در فیلم در «چمنزار بلند» اثر وینچنزو ناتالی که در هردوی آنها مکان در جایگاه هیولا، منبع اصلی تولید شرارت است.
در فیلم «محبوس» نیز با توجه به اینکه اتومبیل به مکان تولید شر تبدیل میشود، ساحتی هیولاگون به خود میگیرد. البته با این تفاوت که در فیلم «محبوس» هیولای اصلی شخصیت ویلیام با بازی نسبتا خوب آنتونی هاپکینز است، اما میتوان اتومبیل را هم به مثابه ابزاری که در خدمت او قرار دارد، عامل تولید شر دانست.
از سوی دیگر اگر بخواهیم اثر را از منظر فُرم موجود در آن مورد بررسی قرار دهیم، میتوان گفت که کارگردان با به کارگیری درست دوربین و از طریق نماهای خارجی که از اتومبیل عرضه میکند، شمایلی هیولاگون به آن میبخشد. باروسکی با گرفتن نماهای لو انگل از اتومبیل در صحنهای که اتومبیل در نزدیکی مدرسه سارا توقف میکند حس سلطه اتومبیل بر صحنه را بیشتر نمایان میسازد و از آن موجودی ترسناک میسازد.
نکته دیگر آنکه انتخاب اتومبیل به عنوان ابزاری که ویلیام به وسیله پول خود ساخته خود انتخابی هوشمندانه و نشانگر فاصله طبقاتی موجود در اجتماع و در نتیجه در خدمت اندیشه موجود در اثر است.
فیلم این سوال را در برابر مخاطب خود قرار میدهد که در نبود عدالت اجتماعی آیا از اساس میتوان اخلاقی زیست؟
ویلیام، ادی را فردی بیسرو پا و اوباش میخواند که به قوانین احترام نمیگذارد، اما این در صورتی است که ادی برای پس دادن بدهی ۵۰۰ دلاریاش ناچار به سرقت شده و در مقابل ویلیام هزینه بسیاری را صرف ساخت اتومبیلی کرده که از طریق آن فردی همچون ادی را به دام بیاندازد و شکنجه کند؛ و در واقع همین فاصله طبقاتی خود عاملی برای تولید جرائم و مجرمین اجتماعی است.
البته طرح این مسئله که دختر ویلیام به دست یکی از اوباش خیابانی به قتل رسیده شاید کمی بتواند احساس همدردی ما را در جایگاه تماشاگر اثر برانگیزد، اما شدت خشونت اعمال شده توسط ویلیام بهخصوص در مورد آن دو ولگرد خیابانی به حدی است که به شخصه نتوانستم اورا در این زمینه صاحب حق بدانم، زیرا اگر بخواهیم با نگاهی منطقی به جهان اثر بنگریم، دلیل اصلی وجود چنین ولگردهایی را هم میتوان وجود فاصله طبقاتی وحشتناک موجود در جامعه آمریکا دانست؛ جامعهای که در آن بیشترین انباشت ثروت توسط معدودی از افراد جامعه صورت میگیرد.
فیلم جدا از مسئله عدالت اجتماعی به این مسئله نیز میپردازد که آیا اگر فردی مورد ظلم واقع شد، اجازه دارد به بهانه ظلمی که به وی روا شده فرد یا افرادی را مورد آزار قرار دهد؟
همانطور که در فیلم شاهد هستیم ظلمی که ویلیام به ادی و دو ولگرد خیابانی روا میسازد، نمیتواند رفتاری عادلانه و مبتنی بر اخلاق و عدالت شمرده شود، زیرا ویلیام از میزان جرم و خلافی که آنها انجام دادهاند بیخبر است و بنابراین فاقد صلاحیت قضاوت درباره آنهاست.
نکته دیگری که میتوان آن را نشانگر مهارت یارووسکی در کارگردانی محسوب کرد، استفاده از نوعی میزانسن در نخستین صحنهای است که ادی درون اتومبیل به دام میافتد. یارووسکی با بهرهبرداری از دوربین چرخان میزانسنی سرگیجهآور خلق میکند و چرخش دوربین به دور ادی حس سرگردانی وی را هرچه بیشتر به مخاطب خود منتقل میکند.
همچنین یارووسکی در مقام کارگردان در صحنههایی که در داخل اتومبیل اتفاق میافتند، برای انتقال حس اضطراب ادی به مخاطب از نماهای بسته و نزدیک مانند کلوزآپ و اکستریوم کلوز آپ بهره میبرد تا هرچه بیشتر حس اضطراب درون ادی را به مخاطب منتقل کند و در این راستا به موفقیت نیز دست مییابد.
از منظر شخصیتپردازی نیز شخصیت ادی نسبتا خوب پرداخت شده و شاهد ارتباط مغشوش او با همسر و رابطه نسبتا عمیق وی با دختر خردسالش سارا هستیم، همچنین نویسنده از پرداخت یک بُعدی شخصیت ادی پرهیز کرده و او در کنار جایگاه پدری، فردی است که از منظر روانشناسی تا حدودی دارای شخصیتی ضداجتماعی است. او شخصی است که ارزشی برای قوانین قائل نیست و همین بُعد شخصیتی وی است که در ادامه او را به دردسر میاندازد.
بازی خوب بیل اسکارسگارد نیز قابل توجه است و به خصوص در لحظههای حسی میتواند تماشاگر را با خود همراه ساخته و همدلی وی را برانگیزد.
البته ناگفته نماند که فیلمنامه اثر دارای نواقصی است که باعث شده فیلم از اثری قابل توجه به اثری متوسط تقلیل پیدا کند، چرا که فیلمنامه سوالاتی را در برابر مخاطب خود مینهد که پاسخی منطقی برای آن ارائه نمیدهد.
اگر بخواهم به یکی ازاین ایرادات اشاره کنم میتوان این سوال را مطرح کرد که آیا راهی به جز ساختن اتومبیلی آن هم با چنین هزینه بالایی برای گرفتن انتقام شخصی پیش روی ویلیام نبود؟
شاید اگر شخصیت ویلیام پرداخت بهتری در فیلمنامه داشت نه تنها با اثری روانشناسانهتر و ماندگارتر روبه رو میشدیم که میتوانست اثری عمیقتر بر مخاطب خود بگذارد بلکه اقدام وی مبنی بر ساخت اتومبیل هم رویکردی منطقیتر به نظر میرسید.
تحول شخصیت ادی نیز جای کار بیشتری داشت و متاسفانه کمی غیرمنطقی به نظر میرسد و در کل باید اعتراف کرد که کارگردانی اثر نسبت به فیلمنامه دارای نکات قوت بیشتری است.
فیلم «محبوس» را قطعا نمیتوان فیلمی بینقص و یا حتی کمنقص محسوب کرد، اما میتوان ادعا کرد که سازندگان اثر موفق شدهاند در کنار خلق فیلمی سرگرمکننده و جذاب مخاطب خود را نیز تا حدودی به فکر وادار کنند، اثری که سعی دارد حرف خود را نه با شعارهای حوصله سربر، بلکه از طریق فُرم درست با مخاطب خود در میان بگذارد.