سینماسینما، فریبا اشوئی
طاهر نویسنده و استاد دانشگاه، سال ها ست که بدلیل افسردگی، در یک مرکز روانپزشکی بستری است. دکتر در ملاقاتی که با همسر استاد( ژاله) دارد به او اعلام می کند که هرکاری که لازم بوده برای استاد انجام شده و دیگر از مرکز کاری برای او ساخته نیست…
طاهر در فیلم حکایت دریا نماینده گروه متفکر و دگر اندیش داخل کشور است. به تعبیر فیلمساز این گروه در میانه بی نظمی و نابسامانی ها درد می کشند و این در حالی است که آدم کوتوله ها، از هفت دولت رها هستند(اشاره تلویحی به آدم های کوتاه قدی که خیلی بی ربط و بی مناسبت با حال و هوای آن صحنه مخصوص- جنگل یاکنار دریا) بی خیال دغدغه های طاهر، مشغول رقصند!
پی رنگ اصلی فیلم، سیاسی اجتماعی است و تم اصلی آن بر پراکندگی و نابودی هنر و اندیشه در این مرز و بوم و طی این سال ها بخصوص دهه گذشته، تمرکز و تاکید دارد. موضوع فیلم هم مرثیه ای است تصویری، بر گذشته و نگرانی فیلمساز از آینده. حکایت دریا در اصل مانیفست شخصی بهمن فرمان آرا است که در آن مشخص نیست او با خودش چند چند است. تاریخ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی کشورها می تواند از روشنفکران، هنرمندان، مُصلحان اجتماعی و… بر اساس توان تخصصی، اندیشه ای و هنری اشان تاثیرات مثبت و مهم بگیرد. اما این تاثیرات همواره در شرایطی خواهد بود که فرد تاثیر گذار از جنس همان جامعه بوده باشد و حقایق و تلخی های آن را مذمومِ صرف، تلقی نکند. او باید دغدغه جامعه اش را در دل بپروراند و شرایط غیر قابل تحمل و سخت برایش بی معنی باشد. زمانی که فرمان آرا بعنوان یک کارگردان پیشکسوت با پیشینه قابل قبول، فیلم سیاسی اجتماعی می سازد باید داعیه جمع را سرلوحه حرکت فرهنگی خود قرار دهد و تنها به ارائه مانیفستِ شخصی خود بسنده نکند. متاسفانه او در این فیلم تنها دیدگاه شخصی اش درباره مسائل سخت و پیچیده جامعه را روایت می کند که شوربختانه خیلی هم بد(ساختار) و ملال آور و تکراری روایت می کند ک. اما نکته مهم تر از ساختار بد فیلم، چرخه معیوب محتوای بی سرانجام و غیر حرفه ای داستان است. تمام دغدغه فیلمساز بعنوان نویسنده و کارگردان اثر، بر غُرغُر کردن وحرف های تکراری را به انحاء مختلف غِرغِره کردن بوده است. این چرخه ناقص مدام در جای جای روایت به چشم می خورد و موجب می شود تا شیرازه درام، چند پاره و متلاشی شود. این جنس از سیاه نمایی در طول چند دهه تاریخ سینمای پس از انقلاب و ساخت فیلم هایی از این جنس و یا مشابه، ثابت کرده که این فیلم ها نمی توانند دردی را از جامعه، علی الخصوص مخاطبین سینمای اجتماعی دوا کنند. مهم این است که نگاه و تفکر اندیشمند، هنرمند و… نسبت به آسیب ها، از زاویه ای متفاوت و فراسو باشد و هنرمند قادر باشد تا درباره آن، تحلیل و راهکار ارائه کند. فضای فعلی جامعه آنقدر مخدوش هست که مرثیه هایی از این دست(نابودی هنر و اندیشه) دیگر تاسف بار نباشد. مخاطب اجتماعی فیلم به قدر کفایت، آلوده به معضلات و آسیب های جامعه خود هست و در این میان دیگر قادر نیست با مرثیه هایی از این دست، هم آواز شود. مخاطبی که هنر فیلم و سینمای اجتماعی دغدغه او باشد، بدون تردید بدنبال مانیفست متفاوت و جهان شمول تری خواهد بود. اندیشه ای که در آن هنرمند، با نگاهی فراتر نسبت به مخاطبش، از دغدغه های اجتماعی سخن بگوید و راه حلی امیدوارانه ارائه کند.
با این نگاه حال باید دید فرمان آرا با یک نویسنده اسیکزوفرنِ در آستانه خودکشی، که خود او هم آلوده به خیانت و نامردی است و سال ها هم بی خبر از تحولات جامعه اش در زندان روحی بوده، به دنبال چیست؟!
او با این مهره سوخته، چه دردی را می خواهد از این جامعه زخم خورده که مبتلا به انواع معضلات هم هست؛ دوا کند.فیلم حکایت دریا نه تنها دردی را دوا نمی کند، بلکه بیشتر بذر ناامیدی را در جامعه ملتهب امروز، پراکنده می سازد. همه چیز این شِبهِ حکایت دریا، چرک و آزاردهنده است. همسر بی وفا، استاد افسرده، خائن و متوهم. دانشجو اززندگی بُریده و راه گم کرده. در این مدینه فاضله فرمان آرا، پدر هم شوق فرزند ندارد و دخترحیران سرنوشت و….
در پایان این حکایت، مخاطب زیر فشار ناامیدی و شکست؛ شانه هایش خم می شود و همراه با کوله باری از حسرت، سالن نمایش را ترک می کند. اما از آن سو فیلمساز ، که درخیالش دغدغه هنر و اندیشه داشته ،همین کلاف سر درگُم رابرگ برنده خود درعرصه سینمای روشنفکری دانسته و با آن محافل هنری را یکی پس از دیگری پشت سر می گذارد. غافل از این که چه زهری در کام مخاطبین فیلمش ریخته است. و همه این ها در حالی است که فیلم به عباس کیارستمی تقدیم شده است. سینماگر مولفی که تمام دغدغه اش در هنر فیلم سازی، ستایش زندگی بود.