تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۸/۰۵ - ۱۲:۳۳ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 124067

سینماسینما، شهرام اشرف ابیانه

سر و کله سم اسپید اولین بار حوالی ۱۹۴۱ با فیلم شاهین مالت جان هیوستون روی پرده سینما پیدا شد. او مخلوق سرآمدترین جنایی نویس سیاه آمریکایی دشیل همت بود. پیش از این دو اقتباس سینمایی ناموفق از این داستان شده بود. یکی به سال ۱۹۳۱ با نام زن شیطانی و دیگری در ۱۹۳۶ شیطان با یک زن ملاقات می کند. هر دو هم شکست تجاری خورده بود.

شروع فیلم با چشم اندازی از سان فرانسیسکو آفتابی اوایل دهه چهل است و بعد وارد دفتر کارآگاهی سم اسپید با بازی همفری بوگارت می شویم که بیخیال در حال پیچاندن تنباکوی سیگارش از منشی اش می شنود زن زیبایی آمده و می خواهد او را ببینید. مری آستور در نقش خانم واندرلی وارد شده می گوید دنبال خواهرش می گردد. در جستجوی خواهر گمشده خیلی زود به دل تصاویری پیچیده در سیاهی شب پرت می شویم و تقریبا تا پایان فیلم از آن بیرون نمی آییم. انگار آن سان فرانسیسکو آفتابی آغازین تنها رویای دم صبحی بوده باشد.

همراه سم اسپید به گوشه کنار تاریک این شهر سرک می کشیم. بار انداز، اتاق هتل هایی مشکوک که جانیان آنجا ملاقاتت می کنند. مکان های سربسته که در آن چیزی جز دروغ نمی شنوی. در این شهر، جنایت و دسیسه و توطئه حرف اول را می زند. سرنخ همه اینها هم به همان زن زیبای آغاز فیلم برمی گردد. رویارویی اصلی سم اسپید نه با گروه تبهکاری که در پی بدست آوردن مجسمه شاهین طلایی از خود جسد به جا می گذارند که با موجودی از جنس مخالف است. او درگیر کشاکشی درونی است. باید به وسوسه اش در نزدیک شدن به این زن غلبه کند تا جان به در برد.

بوگارت به این درگیری درونی، وجه عینی و ملموس داد و از آن چیزی تماشایی بیرون کشید. او به سیمای سم اسپید ، شک و بی اعتمادی ای همیشگی دمید که با ذات تصاویر سینمایی جور درمی آمد. سم اسپید بوگارت مردی است که با شک به همه چیز نگاه می کند. از دید او این دنیای سراسر به تباهی فرو رفته ارزش وقت تلف کردن ندارد. او نمونه تیپیک مردی است که از دنیا کناره گرفته. داستان از جایی آغاز می شود که این خلوت مردانه او توسط زنی به هم می خورد. او در ابتدا جذب زیبایی زن شده ولی آن قدر تجربه دارد تا بتواند از آن فاصله بگیرد.

در نقطه مقابل او، زن با بازی مری آستور خود را در هاله تارعنکبوت گونه از مردانی جنایت پیشه پنهان کرده. او آمده تا این حقیقت را نشان دهد که عشق فریبی بیش نیست. در واقع راز اصلی داستان خود زن است. اوست که معما ایجاد می کند. اوست که با زیبایی خود همه را به دام مهلکه ای بی سرانجام می کشاند. شاهین مالت قرار نیست پرده از راز قتلی بردارد. از پرده بیرون افتادن چهره واقعی زن است که سمت و سوی بعدی قصه را شکل می دهد.

بوگارت به سم اسپید مشتاق پیاده کردن عدالت مورد نظر خودش، سیمای مردی داد کنایه زن و حاضر جواب، بی اعتنا به آداب و اصول رایج، کسی که سر ستیز دائمی با پلیس دارد. این سیمای مرد حاضر جواب جزء پرسونای اصلی بوگارت شد. او بعدها نمونه کامل شده تر شخصیت سم اسپید را در کازابلانکا (۱۹۴۳) به نمایش گذاشت. در آن فیلم دیگر راز و جنایتی در کار نیست. بوگارت در نقش ریک کافه دار در انتهای دنیای به پایان رسیدن دنیا را به نظاره نشسته.

در شاهین مالت او اما همچنان شکل و شمایل کارآگاهی خود را حفظ کرده. دفتری خصوصی دارد که مدام در طول داستان به آن سر می زند و خیلی از اتفاقات هم در همین دفتر می افتد. منشی زنی دارد که به او اعتماد کامل دارد شاید او تنها موجود مونثی باشد که این اندازه اطمینانش را جلب کرده. دوستی دارد که همان اوایل فیلم با شلیک اسلحه کشته می شود. همین هم بی اعتمادیش را تشدید می کند. او را همواره با کلاه شاپویی که کج به سر گذاشته می بینیم. گویی مردی باشد آمده از دنیای مد سال های بعد. بارانی اش را  کیپ به دور خود می بندد . انگار بخواهد خود را از خطرات دنیای بیرون در امان نگه دارد. شیوه راه رفتن یا حرف زدن محتاط وارش چنان با شخصیت این مخلوق دشیل همت عجین شد که سم اسپید بدون بوگارت را به تصوری محال بدل کرده. کارآگاه خصوصی تجسم یافته توسط او در عین حال مردی است در محاصره سایه هایی که احاطه اش کرده اند. سایه هایی ترساننده که آزار نمی رسانند اما عمق تباهی روح آدمی را به نمایش می گذارند. در مرکز این سایه ها کاسپر گاتمن چاق با بازی خیره کننده سیدنی گرین استریت است. مردی که می کوشد متانت خود را حفظ کند. او نقطه مقابل سم اسپید است. کسی که سم اسپید با هوش و فراست ذاتی اش به راحتی می توانست به کسی چون او بدل شود.

سم اسپید بوگارت به مردان تنهای گمنام فیلم های وسترن بیشتر می ماند تا کارآگاهی که در پی حل معما است. او نظاره گر دنیایی است اسیر حرص و آز مردی است کناره گرفته از این همه هیاهو و سر وصدا. در نقش آفرینی بوگارت مردی را می بینیم که با اشتیاق به منجلاب فرو رفتن جانیان دور و برش را می بیند. در چهره او ردی از ترحم نیست.

تصور کارآگاهی بزن بهادر و همه فن حریف با حضور سم اسپید بوگارت به کل دگرگون شد. در سیمای او کاراکتری خود را به رخ می کشد که دیر می شود عصبانی اش کرد. بی خیالی و خونسردی جزء ویژگی های شخصیتی اش است.  او مرد دنیای اشباح است. نظاره گر روح هایی به جان هم افتاده در پی طمعی سیری ناپذیر. او نقش فیلسوف این دنیای دوزخی را دارد که عمدا از دادن اطلاعات به این دنیای سایه گونه امتناع می کند تا پایان بازی را ببینید.

سم اسپید بوگارت چشمانی تیزبین دارد اما نه برای کشف راز جنایت که برای تماشای روح زخم خورده آدمیان نفرین شده دور وبرش. از او انتظار همدردی نمی توان داشت. او بیشتر شبیه یک شیطان بلوند دوست داشتی [۱]است. او را بیشتر فرو رفته در خود می بینیم. از آنچه فکر می کند چیزی به زبان نمی آورد جز در پایان داستان که همه آنچه درباره زن فکر کرده جلوی رویش به زبان می آورد. آن هم دقایقی قبل آنکه زن را تحویل پلیس دهد. همچون چیزی بدرد نخور که می شود دورش انداخت. بوگارت تصویر رمانتیک یا حتی راز آمیز از مردان تنهای قانون را تغییر داد.

به نظر می رسد او  انگار حتی  به تماشاگران فیلم روی پرده هم اعتمادی ندارد. سم اسپید خلق شده توسط بوگارت شمایل فیلمهای جنایی بعد از خود را برای همیشه عوض کرد. چیری که بعدها از آن به عنوان فیلم نوآر یاد شد. گونه ای فیلم که ریشه های بصری اش به سینمای اکسپرسیونیسم آلمان می رسید. فیلم هایی با کیفیتی ابهام انگیز و معما گونه که در برابر هر طبقه بندی از خود مقاومت نشان می داد. حتی امروزه هم در باب اینکه  فیلم نوآر گونه ای فیلم مستقل است یا مجموعه منسجم از فیلم ها در دوره ای خاص از تاریخ سینما، حرف و سخن فراوان وجود دارد. گویی قرار بود سرنوشت این گونه داستان گویی همچون قهرمان هایش در هاله ای از ابهام باقی بماند.

سم اسپید شاهین مالت سرآغاز این  شیوه داستان سرایی سینمایی بود.  گونه ای قصه گویی سینمایی درباره قهرمانان دوران تزلزل و جهان رو به تباهی. فیلم هایی با قهرمانانی با کیفیت کابوس گونه؛ غریب در رویارویی با زنانی با ویژگی های مرگبار اروتیک و فم فاتال گونه. این همه پیچیده در داستان هایی پر تعلیق و خشن. بوگارت ، کارآگاه تنها و منزوی و شکاک و حاضر جواب فیلم شاهین مالت خیلی زود شمایلی شد جاودانه از  مردان این چنینی. مردانی ساکن سرزمین سایه ها

[۱] شاهین مالت. دشیل همت. ترجمه پرویز نصیری. انتشارات روزنه. صفحه ۹٫

لینک کوتاه

نظر شما


آخرین ها