۱. این درست که مهدویان در بخش عمدهای از فیلمهایش، داستانهای پلیسی و معمایی را با تمرکز بر پروندههای امنیتی تجربه کرده ولی این بار در «مرد بازنده» دارد بطور مشخص قواعد ژانر پلیسی را مشق میکند. این اتفاق خوبی است. فیلم کم و کاستیهایی دارد، هم در فیلمنامه و هم در اجرا ولی تلاش او در ساختن یک شخصیت کاراگاه کلاسیک و تعریف کردن کملکنت یک داستان پلیسی معمایی با استفاده از مولفههای مشخص ژانر، قابل توجه است. فیلم همانند کارهای پیشین مهدویان، درگیر کننده است. او بلد است چطور تماشاگرش را مرعوب فضا کند و همین مساله معمولا موجب میشود برخی از کاستیها و حفرهها در دیدار اول کمتر به چشم بیاید.
۲. طبیعتا تمرکز فیلم روی کاراکتر اصلی است؛ مردی پخته، باهوش، سمج، تنها و غیر قابل مذاکره با روشهای کاری گاه متفاوت که قرار است تهِ ماجرایی را دربیاورد ولی هم در فیزیک ظاهری و هم زندگی خانوادگی ضعفهایی دارد.
ضعفهای شخصی که در وجود شخصیت اصلی کاشته شده، بلاتشبیه، آدم را یاد الگوی سرگیجه، محله چینیها و حتی بیخوابی میاندازد. اما برخی از این نقطه ضعفهای شخصی، در فیلم مهدویان چندان کارکرد دراماتیک نمییابد و دکوراتیو است.
مهدویان توانسته پروسه تغییر آرام کاراکتر را در مواجهه با فرزندش درست نشانهگذاری کند و خوب دربیاورد. تغییری که ریشه در درک شرایط امروز دارد و منجر به تغییر رفتار او با نسل تازه و تغییر اولویتهای کاراکتر میشود.
۳. قهرمان قصه به عنوان کاراکتری که مجری قانون است، در فرایند پیگیری پرونده، خودش قانون را زیرپا میگذارد و نهایتا مورد تایید سیستم حاکم هم قرار میگیرد. اما چیستی و چگونگی این روابط پیچیده و مبهم، نه زمینه سازی میشود و نه نسبت پرسوناژ اصلی با سیستم روشن میشود. از سوی دیگر مجموعه پلیس که در فیلم ساخته میشود، چندان ایرانی نیست.
در یک قصه پلیسی آنچه بیش از همه مهم است، جزییات دقیق داستانی و روشن کردن زوایا و دقایق، برای مخاطب است. نویسندگان «مرد بازنده» اما با وارد نشدن به جزییات پرونده فساد، در بخش ماجرای پلیسی، فیلمنامهای مبهم نوشتهاند که کمتر آدرس روشنی از چیستی و چگونگی فساد در طبقه نزدیک به قدرت به دست میدهد. از این رو هرگز نقد فساد و نقد قدرت اتفاق نمیافتد و فیلم در این باره بشدت محافظهکار است. پرسوناژی که ظاهرا همهچیز دان این پرونده است و نماینده سیستم امنیتی به شمار میآید هم آنقدر پر از ابهام و بی شناسنامه است که مثل سایه میآید و میرود و نمیشود چندان جدی اش گرفت.
۴. اساسا به گمانم مشکل اصلی فیلمهای مهدویان در همین نقطهی مواجهه با قدرت و سیستم است. نکتهای که در برخی موارد، بسیاری را از فیلمهای او خشمگین میکند همین است. مهدویان همواره سیستم حاکم را یک پدیدهی بی نقص و خداگونه میبیند که بر همه چیز مسلط است و همه، بازیگران سیستم اند و سیستم است که تاریخ را به هر روایتی بخواند و بنویسد همه باید بپذیرند.
در ژانر پلیسی یکی از محورهای مهم، نقد فساد سیستم هم هست. مهدویان در فیلمهایش معمولا این بخش را نادیده میگیرد و بسیار احتیاط میکند. این موضوع تنها در «شیشلیک» کمی به چشم میآید.
تلاش جواد عزتی برای بازی در نقشی بسیار مسن تر از خودش با گریمی سنگین و تغییر صدا، احتمالا برای خود او تجربه جذابی به شمار میرود ولی خروجیِ کار در مجموع، موفق نیست و امتیازی برای او محسوب نمیشود.