معیار انتخاب بازیگر در سینما (بخش اول)

سینماسینما، محمدرضا بیاتی*

چه بازیگر چه تماشاچی، همه انتظار دارند وقتی قرار است فیلمی ساخته شود کارگردان و دیگر عواملِ تصمیم‌گیر بگردند و  مناسب‌ترین گزینه‌ها را برای بازی در نقش‌های آن فیلمنامه انتخاب کنند و بهترین  فیلمِ ممکن از آن داستان ساخته شود. این توقع، در شرایط طبیعی/ آرمانی/ خیالی، آن قدر منطقی بنظر می‌رسد که ممکن است بی‌خبرها از مناسبات عملی در سینما بپرسند چرا باید کاری جز این کرد؟! مگر معقول‌تر از این هم می‌شود یا به سود سازندگان فیلم نیست که برای تولید موفق‌ترین فیلم، بهترین عوامل را کنار هم جمع کنند؟ بله معقول و عادلانه همین است اما گاهی یا همیشه زندگی بر مدار عقل و عدل نیست! در این یادداشت، سعی می‌کنم برخی از مهم‌ترین و اثرگذارترین عوامل در معیار انتخاب بازیگران را بررسی کنم. اما پیش از ورود به موضوع اصلی بد نیست بگویم وقتی از بازی و بازیگرِ خوب حرف می‌زنیم  مقصود چیست. 

معمولاً تماشاگران غیرتخصصی وقتی فیلمی می‌بینند خیلی ساده و سرراست از بازی بعضی بازیگران خوش‌شان می‌آید و از بعضی دیگر نه؛ بهمین سادگی. اما آن احساس نهایی نسبت به یک بازیگر برآیند چهار سطح متفاوت در بازیگری است. اول، شخصیت حقیقیِ بازیگر؛ دوم، شخصیت داستانیِ بازیگر؛ سوم، مهارتِ بازیگر و چهارم، شخصیت یا شمایل حرفه‌ایِ بازیگر.  در سطح اول، ممکن است تماشاگر با حسی که شخصیت حقیقیِ بازیگر به او انتقال می‌دهد ارتباط برقرار کند و این حس مثبت را به پای بازی‌ خوب او بگذارد. در سطح دوم، ممکن است شخصیتی که در داستان است آن‌قدر خاص، جذاب و یا خوب پرداخت شده باشد که تماشاگر شیفته‌ی شخصیت داستان شود و این جذابیت را بحساب بازی خوب بنویسد. اما  آن‌چه قاعدتاً شاخص تخصصیِ ضعف یا قوت بازیگری تلقی می شود در سطح سوم، یا مهارت، اتفاق می‌افتد؛ یعنی توانایی بازیگر در بکارگیری ویژگی‌های بدنی و ذهنی برای خلق یک شخصیت. آن سطح چهارم چیست؟ سطح چهارم یا شخصیت یا شمایل حرفه‌ای بازیگر در مورد بازیگرانی صادق است که در ذهن تماشاچی یک پیشینه‌ی اجتماعی و حرفه‌ای از آن‌ها وجود دارد  که هر بازیگری ناگزیر آن را وارد فیلم می‌کند، که می‌توان آن را بِرٓند بازیگر نامید. برند بازیگر چه از زندگی خصوصی ‌و اجتماعی‌اش آمده باشد، چه راست باشد چه دروغ چه هر دو، چه نقش‌های شاخص قبلی‌اش، در باورپذیری بازی‌ او اثرگذار است مگر آن‌که بازی جدید، تحولی اساسی در پیش‌باورها ایجاد کند و تمام پیش‌فرض‌های مخاطب را بهم بریزد. این سطوح چهارگانه می‌توانند اثر همدیگر را حذف، تضعیف، تقویت و یا تشدید کنند؛ هم‌افزایی یا هم‌کاهیِ این سطوح در اثرگذاری نهایی بر مخاطب منتهی به آن چیزی می‌شود که ما در یک جمله آن را خوش‌آمدن یا نیامدنِ بازی یک بازیگر می‌نامیم.

با این تحلیل از بازی و بازیگر خوب به چند عامل مؤثر در انتخاب بازیگر می‌پردازم.

نخبه‌ها  و متوسط‌ها

 از دیرباز این باور عمومی که هنر از عالم بالاست یا استثناست معمولاً با این اعتقاد همراه  بوده که هنرمندان برگزیدگانی هستند با استعدادهای خاص و خداداد. این نخبگان یگانه، ’آن‘ داشتند. آنی رازآمیز اما توضیح‌ناپذیر که  جز از راه کشف و شهود به چنگ ادراک در نمی‌آمد. آنی که سرشت و سرچشمه‌ی خلاقیت، قریحه و یا مهارت بی‌همتای هنرمند از آن می‌جوشید. هنرمند ذاتاً حامل هنر بود نه اکتسابی و اگر استادی هم فوت و فنی  یاد می‌داد هنر به شاگرد نمی‌آموخت بلکه تنها زمان و رنج شکوفایی را کوتاه می‌کرد. این دوگانه‌ی هنرمندِ ذاتی بودن یا نبودن تنها منحصر به ساحت آسمانی هنر نبود و می‌شد  این الگوهای دوگانه را  در دیگر زمینه‌های زندگی هم دید و  جوامع -غالباً نه مطلقاً- به دودسته‌ی فرادستان و فرودستان، خواص و عوام  تقسیم می‌شدند و همان‌طور‌که طبقه‌ی متوسط به معنای امروزی وجود نداشت در فضای بین هنرمند و ناهنرمند  هم حدِ وسطی دیده نمی‌شد که در این میان قشر یا گروهی دیگر جای بگیرند. اما این اتفاق افتاد و هرچه علم و صنعت پیش‌تر رفت و طبقه‌ی متوسط شکل گرفت آدم‌های  متوسط هم بیشتر شدند. هنر هم از این دگرگونی در امان نماند  و هر آن‌چه پیش‌تر موهبت خداداد یا زندگی-داد دانسته می‌شد امکان توصیف و تبیین علمی پیدا کرد و قابل آموزش شد؛ هرچند همچنان هنرمندان سرشتی، یا ژنتیک، وجود داشتند و دارند با این‌وجود روشن است که از طیف بزرگ هنرپردازان تنها درصد کوچکی را اشغال کردند و می‌کنند. آموزش‌پذیری و خلق جهانِ متوسط‌ها  البته اتفاق مذموم یا ناخجسته‌ای نبود اما پیامدهای ناگزیر و ناخواسته‌ای داشت. 

درباره‌ی هنر، و در این‌جا بویژه بازیگری، شاید مهم‌ترین پیامدِ  جهان متوسط‌ها این است که استعداد، بهره‌ی هوشی و تلاش افراد به هم نزدیک شده است، و در واقع از آن پس آن‌چه افراد را متمایز می‌کند، بدلیل فاصله‌ی کمِ آدم‌ها باهم، مؤلفه‌های شایستگی نیست  بلکه رقابت بر سر  قاپیدنِ فرصت‌هاست؛ از راه درست یا نادرست. بنابراین، وقتی قرار است بازیگری برای یک نقش انتخاب شود، جز در موارد خاص، تقریباً بازیگران ناچارند برای بدست آوردنِ فرصت بازی در یک نقش بیشتر توانایی خود را در ویژگی‌ها  و مناسباتِ نامرتبط با بازیگری تقویت کنند! چرا که برای هر نقش حداقل ده‌ها گزینه با قابلیت آدم‌های متوسط و شانه به شانه‌ی هم وجود دارد. این شرایط، یعنی رقابت در فرصت‌قاپی تا استعدادیابی و شایسته‌سالاری،  وقتی تشدید می‌شود که وجه هنریِ فیلم‌ها کمرنگ‌تر و وجوه سرگرمی‌سازی و اقتصادی آن‌ها پررنگ‌تر شود و آن مسئولیت، حساسیت و وسواسی که در کشف  و همنشینی منحصربفردِ تک تک عناصر یک اثر هنری باید وجود داشته باشد دیگر ضرورت‌اش احساس نشود و حاشیه‌های نامرتبط جای معیارهای اصلی را بگیرند. این قاعده- بنظرم- در همه‌جای جهان می‌تواند صادق باشد اما اگر در برخی کشورها -از جمله ایران- پدیده‌ای فراگیرتر بنظر می‌آید نشانه‌ی نابهنجارتر بودنِ ساختارهای اجتماعی-اقتصادی آن کشور است؛ مثلاً روشن است در جایی که منابع مالی برای تولید یا امکان توزیع یک فیلم محدودتر باشد احتمال رقابت ناسالم بر سر فرصت‌ها بیشتر است، یا وقتی برای توصیف مناسبات نادرست حرفه‌ای از واژه‌ی مافیا استفاده می‌شود ناشی از ساختارهایی است که به ایجاد و حفظِ انحصار کمک می‌کنند.

هنرمندها و سلبریتی‌ها 

 به نظر می‌رسد همواره بین  هنرمندی و  عامه‌پسندی شکافی وجود داشته است و   این دو ویژگی کمتر  همزاد و همپای هم پدید آمده و پیش رفته‌اند جز در  موارد کم شمار؛ با این حال -شاید- هیچگاه  تعارض بین خلاقیت هنرمندانه و محبوبیت عامه‌پسندانه تا این حد بحرانی احساس نمی‌شده است. البته همه می‌دانیم که عامه پسندی رابطه‌ی مستقیمی با سودآوری اقتصادی دارد و سود و زیان معمولاً محور کشمکش بین صاحب هنر و مالک سرمایه بوده و هست اما آن‌چه امروز همبستگی بین عامه‌پسندی و سودگرایی را دگرگون کرده  ظهور فرهنگ سلبریتی‌سالاری در رسانه‌های مجازی است که  تضمین  محکمی برای سرمایه به حساب می‌آید. منطق  این فرهنگ چندان پیچیده نیست: بنابر تحلیل قبل، وقتی دوران نخبه‌گرایی هنرمندانه  به سر می‌آید و متوسط‌ها  حاکم می‌شوند و حساسیت و اهمیت حیاتی شایسته‌ها دیگر ضرورتی نداشته باشد،  وزنِ سود سنگین‌تر می شود و  سلبریتی‌های عامه پسندی که کیفیت بازی بالایی ندارند یا کسانی که معیارهای عامه‌پسندی‌تری دارند و سودآورند انتخاب می‌شوند تا بازیگرهای حرفه‌ای و با کیفیت. روشن است وقتی هدف، سرگرمی یا سودآوری محض باشد، هیچ هنر یا ارزش یگانه‌ای وجود ندارد که جایگزینی سلبریتی ها از نوع بی کیفیت و عامه پسند با هنرمند حرفه ای آن را به خطر بیندازد و کسی نگران از دست رفتن‌اش باشد! پس کدام عقل سلیم زیان را به سود ترجیح می‌دهد که آن دسته از سلبریتی‌هایی که کیفیت بازی بالایی را ندارد را رها کند و دنبال بازیگر حرفه‌ای و باکیفیت برود؟

*فیلمنامه‌نویس و فیلمساز

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 144923 و در روز یکشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۹ ساعت 11:56:18
2024 copyright.