سینماسینما، پگاه هوشنگی
فیلم «مغز استخوان» ساخته حمیدرضا قربانی موضوع جالب توجهی دارد اما پرداخت و بسط این موضوع تازه و جالب بسیار گنگ و سرگردان است.
شاید تنها زمانی مخاطب میتواند خط داستانی فیلم را دنبال کند که روایت کشمکش درونی بهار (پریناز ایزدیار) قهرمان داستان و دوگانگی و پریشانی برای انجام یک تصمیم سخت او را که در موقعیتی دشوار و غیر قابل تحمل قرار داده است را لمس کند. تصمیمی بین نجات فرزند و یا حفظ زندگی فعلیاش با علم به اینکه حتی شاید بر هم زدن این زندگی هیچ کمکی هم به نجات فرزندش نکند. فیلمساز از این موقعیت هم خوب استفاده نکرده است و در همان ابتدا (به سرعت) بهار تصمیم قطعی خود را میگیرد و زمان کافی برای همذات پنداری با شخصیت فیلم را به مخاطب نمیدهد. هر چند مسئلهی مرگ و زندگی در میان است و شتاب در تصمیم گیری منطقی به نظر میرسد ولی این تصمیم با شکلگیری شخصیت فیلم همخوانی ندارد.
اما بر خلاف شخصیت بهار، امیر (نوید پورفرج) در نقش خود خوب نشسته است. سکانس بازی او با پدر قاتل (شهریار) بسیار گیرا و خوش ریتم است. بازی پورفرج در نقش یک پسر پائین شهری و زندان رفته که میخواهد حق برادر خود را بگیرد قابل دفاع است هرچند که سکانسهای مربوط به شکنجه و گروگانگیری با وجود فضاسازی و میزانسن مناسب تنها به وجه خشن و ظاهری آن بسنده میکند و به لحاظ کارگردانی هم حرفی برای زدن ندارد و تنها میخواهد با اتفاقات عجیب مخاطب را هر جور شده تا پایان به همراه بکشد. در آخر با زنی میمانیم که خودش نمیتواند تصمیم بگیرد و حتی انجام این تصمیم از عهدهای او خارج است. فیلم «مغز استخوان» از مشکلات فیلمنامه بیشتر از فرم و ساختار ضربه میخورد زیرا هسته مرکزی دراماتیک ندارد و این ضعف اثر را تبدیل به فیلمی خستهکننده و بیهدف میکند.