مقایسه غلام باستانی در «پیرپسر» با هری لایم در «مرد سوم»

سینماسینما، ابوالفضل نجیب

اگر چه اغلب نقدها و تحلیل‌ها درباره «پیرپسر» معطوف به ارجاع‌های فرامتنی و بینامنتی و به حسب ضرورت در انتقال و القای اتمسفر و جهان حاکم بر فیلم و معنابخشی به فیلم است، اما می‌شود فیلم را از زاویه متفاوت‌تری نگاه کرد. بدون کمترین التفات و توجه و ارجاع و تلاش برای تبیین و انطباق‌سازی محتوایی و روایی منابع مورد اشاره فیلم. از این زاویه فرض ما نگاه به فیلمی است شبه‌جنایی که به مخاطب امکان می‌دهد بعد از گذشت سه ساعت و اندی درباره شخصیت‌های فیلم و در راس آن‌ها غلام باستانی تامل کند و لابد مهمترین سوالی که درباره او به ذهن متبادر می‌شود این خواهد بود که چرا درباره عقبه ‌غلام که می‌تواند توضیح‌دهنده و توجیه‌کننده هیولاگونگی او باشد چیزی نمی‌دانیم؟ از این جهت که او نقطه کانونی و به تعبیری شخصیتی است که به فیلم موضوعیت می‌دهد و موتور محرک فیلم است.

به عبارت ساده‌تر چرا با شخصیت غلام باستانی براساس منطق ارسطویی از جایی که به نیمه تعبیر می‌شود، آشنا و درگیر می‌شویم. دلیل این پرسش به زعم بسیاری فقدان علیت در تحلیل منطقی شخصیت غلام و باورپذیر شدن آدمی که حالا از نقطه‌ هیولاوارگی باید او را دنبال کنیم. این سوال به این معنی است که مخاطب می‌خواهد فیلم را فارغ از ارجاع‌های فرامتنی و اثری قائم به خود ببیند و تحلیل کند.

این یادداشت کوتاه شاید بتواند نوعی ابهام‌زدایی و پاسخی باشد به برخی نقدهای اتفاقا جدی که به مثابه یکی از ضعف‌های اساسی در شخصیت‌پردازی فیلمنامه به آن پرداخته‌اند. این جنس ایرادها ناخودآگاه فیلم «مرد سوم» کارل رید را برای من تداعی کرد. هر چند در آن فیلم ‌شخصیت هری با بازی اورسون ولز نقش مکمل را داشت و اما تمامی فیلم تحت تاثیر و بر محوریت شخصیت او پیش می‌رفت. تداعی فیلم و نقش هری در «مرد سوم» از این جهت برای من حایز اهمیت است که هریِ «مرد سوم» شبه هیولایی کم و بیش نزدیک و شبیه به غلام باستانی است. مردی که در جریان جنگ اقدام به دزدی پنی‌سیلین از انبار داروی ارتش می‌کند و با رقیق کردن آن باعث مرگ ده‌ها کودک می‌شود.

حالا گیریم با تفاوت‌های اندکی که او را از غلام باستانی که نمود یک هیولای عقب مانده و لات و لمپن است متفاوت می‌کند.

آنچه هم هری را متفاوت می‌کند در شکل ظاهری به طرز لباس پوشیدن و آدم های شیک و اتو کشیده اطراف ش و مناسبات آنها و همچنین عشق و علاقه‌اش به آنا اشمیت (با بازی الیدا والی) محدود می‌شود که اتفاقن او را به روس‌ها می‌فروشد و قربانی خود می‌کند، اما الزاما نه مثل غلام که همسر قبلی خود را کشته و به آن شکل فجیع به رعنا تجاوز و به قتل رسانده باشد. والا در اندیشه هیولاوار او مرزهای اخلاقی با توجیه اصالت قدرت و حذف ضعیف‌ها زیر پا گذاشته می‌شود و از این جهت شاید به جهاتی از غلام باستانی خطرناک‌تر است چون شکل و شمایل امروزی دارد.

و اما همه آنچه درباره چرایی رفتار این هیولا و شخصیت محوری (هری) به مخاطب منتقل می شود به دو سکانس گفت‌وگوی او با دوست قدیمی روزنامه‌نگارش هالی (با بازی جوزف کاتن) در سکانس پارک و سوار بر چرخ و فلک  محدود می‌شود. از این منظر آنچه از زبان هری در توجیه جنایاتی که با پنی‌سیلین تقلبی در مرگ کودکان مرتکب شده به ما منتقل می‌شود، شباهت بسیاری به دیدگاه‌های توجیهی غلام باستانی دارد. از جمله این گزاره‌ها که دنیا را آدم‌های بد ساختند و یا سمپاتی او به ترامپ و بطور کلی دیدگاه‌های ضدروشنفکری و این باور که خوب بودن و اخلاقی بودن آدم‌ها از سر ناگزیری و ضعف است و از این نمونه خودگفتاری شخصیت‌پردازانه که در فیلم بسیار است. این نحوه خودشخصیت پردازی گفتاری در فیلم «مرد سوم» و توسط هری و چرایی استحاله او به چنان وضعیتی که اتفاقا محرک کشته شدن او به دست دوست قدیمی (هالی) می‌شود، حتی در کمترین زمان فیلم و مختصرترین دیالوگ ها به مخاطب منتقل می‌شود. در این میان البته می‌شود به اطلاعات ‌‌شفاهی که سرگرد کارلووی و گروهبان پین درباره هری و به مثابه کاتالیزور انتقال می دهند، اشاره کرد.

در واقع همه آنچه درباره چرایی استحاله هری به یک اهریمن و کودک‌کش می‌دانیم معطوف و محدود به توجیهات گفتاری هری و در باب برتری پول و قدرت در مناسبات موجود است.

برای تداعی بهتر این معنی بخشی از استدلال‌های هری را مرور می‌کنیم که یک راست غلام باستانی را تداعی می‌کند.

در بخشی از آن سکانس معروف وقتی مارتینز از هری می‌پرسد تا حالا هیچکدام از قربانی‌هاتو دیدی؟ هری می‌گوید، «من در مقابل این چیزها هیچ وقت احساس ناراحتی نمی‌کنم، اینقدر سوزناک حرف نزن.» و بعد با اشاره به پایین و کودکانی که در حال بازی هستند ادامه می‌دهد، « اونجا را نگاه کن، اگر یکی از اون نقطه‌های سیاه برای همیشه از حرکت بیفته تو دلت می‌سوزه، اما اگه برای هر یک از این نقطه‌ها که از حرکت بایستند حاضر باشند ۲۰ هزار پاند بهت بدن حالا این پیشنهاد را رد می‌کنی یا پیش خودت حساب می‌کنی چند تا از این نقطه‌ها را متوقف کنی، تازه مالیات هم نداره، بدون مالیات.» و وقتی مارتینز می‌پرسد، هنوز هم به خدا اعتقاد داری، هری می‌گوید، «هنوز هم به خدا اعتقاد دارم، اما مرده‌ها در آن دنیا خوشبخت‌تر هستن، توی این دنیا چیز زیادی ندارن از دست بدهند…»

و در ادامه «…دیگه هیچ کس به انسان ها فکر نمی‌کنه، دیگه این دنیا جای قهرمان‌ها نیست قهرمان‌ها مال داستان‌هاست. تو هم فکر نکن، پس چرا فکر کنیم اونا از مردم حرف می‌زنن و از پرولتریا، حرف من درباره جنایتکارها و پرولتاریا هیچ فرقی نداره.»

مارتینز وقتی درباره معشوقه هری می‌پرسد، «مثل این که وضع آنا دیگه برات مهم نیست…» هری می‌گوید، «دیگه این روزها خیلی سرم شلوغه».

در ادامه این گفتگو هری در توجیه وضعیت جنگ می‌گوید، «در ایتالیای سی سال تحت حکومت بورژیا همه جا جنگ و خون‌ریزی بود، اما میکل آنژ هم به وجود آمد، داوینچی و رنسانس یا در سویس محبت برادرانه، اما پانصد سال دموکراسی و صلح بعد از آن چی به ارمغان آورد.»

به «مرد سوم» در باب شخصیت‌پردازی یکی از ارکان فیلم به این جهت اشاره کردم که فیلم از جهات بسیاری و از جمله استحکام فیلمنامه‌ همچنان محل رجوع و اجماع به عنوان یکی از بهترین فیلم‌های تاریخ سینماست.

می‌ماند این بحث کلاسیک و پایه‌ای در موضوع شخصیت‌پردازی و این که تعاریف در این باره که آیا همچنان می‌باید در بند و اسارت نظریه‌های سنتی باقی و شناخته و تحلیل شوند.

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 211856 و در روز یکشنبه ۶ مهر ۱۴۰۴ ساعت 08:41:30
2025 copyright.