سمیه قاضیزاده
نفس
موسیقی “شیار ۱۴۳” را هم مسعود سخاوتدوست نوشته بود و حالا بعد از این همکاری میشود به یک تیم ورک دیگر از همکاری فیلمساز و آهنگساز دل خوش کرد. فضای “نفس” بسیار بیشتر از “شیار ۱۴۳” موسیقی طلب میکند و سخاوتدوست هم توانسته به خوبی از عهدهء ساخت فضاهای رنگارنگ این فیلم بربیاید. تفاوت ماهوی موسیقی این فیلم با فیلم قبلی را باید در نوع ملودیها دید. آهنگساز در فیلم قبلی از ملودیهایی به شدت تاثیرگذار با بهرهگیری از موسیقی محلی استفاده کرده بود و آن لالایی پایانی که به یکی از ماندگارهای موسیقی فیلم بدل شده بود اما در این فیلم سراغ ملودی به این شکل نرفته است. به دلیل نوع روایت متفاوتی که آبیار در “نفس” دارد، سخاوتدوست هم از موسیقی به همان نسبت متفاوت بهره گرفته. موسیقی که توانایی سفر در فضاهای گوناگون فیلم را داشته باشد، و در عین حال با این شیوهء روایی همخوان باشد. به نظرم به درستی آهنگساز سراغی از موسیقی کودکانه نگرفته. شاید دم دستی بودن این تفکر که چون کودکی راوی اصلی فیلم است پس باید سراغ موسیقی کودکانه رفت او را از این تصمیم منصرف کرده. انتخاب درستی است. استفاده از آوازهای زنانه، اصوات انسانی، بهرهگیری از صداگذاری از جمله مزیتهای موسیقی این فیلماند. از سویی دیگر با توجه به سکانسهایی که در خانههای بسیار زیبای یزد میگذرد، استفاده از سازهای ایرانی کار درستی است اما سخاوت دوست در این زمینه هم خوب عمل کرده و سراغ یک موسیقی صرفا ایرانی نرفته چرا که به ویژه به دلیل استفاده از انیمیشن، کلیت فیلم فضایی صرفا ایرانی ندارد.
با وجود تمام این مزیتها عدم وجود یک تم یا موتیف قوی در “نفس” نقطه ضعف اصلی موسیقی این فیلم است که اگر وجود میداشت میتوانست به یکی از بهترینهای موسیقی فیلم امسال بدل شود. هرچند که سخاوتدوست با ساخت موسیقی فیلمها در این سالها نشان داده که در هر فیلم قدمهای رو به جلو برمیدارد.
مالاریا
به دلیل حضور “آذرخش فراهانی” که نقش خواننده را در فیلم ایفا میکند و از همان ابتدای فیلم مشخص میکند که ما با فیلمی در حال و هوای موسیقی مواجه هستیم. ظاهرا قرار بوده که موسیقی “مالاریا” را یک آهنگساز لهستانی بنویسد اما بعد از اینکه قطعات را نوشته، متوجه شده اند که این موسیقی با فضای ایرانی فیلم همخوانی ندارد. هرچند شخصا برای خودم جای سوال دارد که در حالی که آذرخش برای مالاریا موسیقی راک نوشته چطور میتواند موسیقی آهنگساز لهستانی موسیقی نامناسبی برای این فیلم بوده باشد. بهرحال میشود به تصمیم شهبازی احترام گذاشت و داستانهای پیش از فیلم را ندیده گرفت.
برخورد اصلی مخاطب با موسیقی در “مالاریا” زمانی است که آذرخش قطعه “یه موبایل گرفتم به تازگی” را میخواند. در حالیکه روی تخت دراز کشیده و گیتارش راخوابیده مینوازد. قطعهای در همین فضاهای جدید و جوانانه امروزی که در نهایت با اندوه تمام میشود و با فضای کلی زندگی خواننده همخوانی دارد. “تسلیم نشو تا آخر” هم قطعهء دیگری است که توسط بند “مالاریا” در فیلم در خیابان اجرا میشود. یک قطعهء راک که نه تنها به لایف استایل شخصیتهای فیلم میآید که با ون سبزرنگ و تجهیزاتش، به سر و شکل اعضای گروه موسیقی و به آخر داستان مالاریا هم همگونی دارد. هرچند بیشتر قطعات موسیقی “مالاریا” موسیقی انتخابی هستتند اما امید رئیس دانا برای آن به صورت خاص زحمت کشیده است. استفاده از سازهای ایرانی هرچند در تیتراژ پایانی ذکر شده است اما نمود شنیداری زیادی در کلیت فضای موسیقی ندارد. شاید به راحتی بتوان موسیقی “مالاریا” را یک سر و گردن بالاتر از فیلم، فیلمنامه و بازیهای آن شمرد.
Nasim.ghazizadeh@gmail.com