سینماسینما، عزیزالله حاجی مشهدی؛
از گذشته تا امروز، همواره برای تماشای کارهایی که حاصل تلاشها و نوآوریهای گروههای مستقل و آزاد از جمله گروههای دانشجویی بوده، اشتیاق فراوانی داشتهام. دیدن ثمرهی سعی و تلاش این گروههای باانگیزه و دلشیفتهی هنرهای نمایشی و یا فیلمهای مستند و تجربی در سینما، حتی اگر با کمداشتها و نارساییهای اندکی نیز همراه بوده باشد، برایم شوق انگیزه بوده است. تماشای نمایش معروف «ننه دلاور و فرزندانش» به کارگردانی علی یعقوبی با عنوان ِ اصلی آلمانی: (Mutter Courage und ihre Kinder) یکی از شاخصترین آثارنمایشی: برتولت برِشت (Berthold Brecht) نمایشنامهنویس، کارگردان تئاتر و شاعر آلمانی، حاصل تلاش و کوشش دسته جمعی گروهی از اعضای «کانون تئاتر دانشگاه صنعتی شریف» در «تالار محراب» برایم به راستی بسیار دلشادکننده بوده است.
آنا فیرلینگ (عسل رجبی) شخصیت محوری نمایش «ننه دلاور و فرزندانش» یکی از کلیدیترین چهرههای این نمایش برشت به حساب میآید که قرار است شخصیتی با ویژگی آمیخته به تضاد و تناقض را به تماشا بگذارد. تناقضهای آشکاری که میان گفتار (حرف) و کردار (عمل و رفتار) این زن تاجرپیشه و فرصتطلب، تفاوتهای انکار ناشدنی به وجود آورده است. شاید اصلیترین و بدیهیترین تناقضها را بتوان در همین عنوان و لقب «ننه دلاور» که به آنا داده شده است، پیدا کرد. مادری که از دلاوری و شجاعت بویی نبرده است، در حالی به چنین عنوانی دست مییابد که از قضا، در میدان عمل، بسیار هم ترسو و منفعتطلب است! «ننه دلاور» نامیدنِ کسی که از دست رفتن سه تن از فرزندانش- در مقابل کم و زیاد شدن سود و زیان فروش کالاهای مورد نیاز مردم در دوران پُرآشوب جنگ- برایش اهمیت چندانی ندارد، به راستی، یک سوء تفاهم بزرگ و تناقض آشکار به شمار میآید.
در نخستین پردهی نمایش، جایی که سرجوخه، با دیدن ایلیف (مجتبی بحران ) و سویسی (شایان بقایی) دو پسر آنا که خودرا فرزندان «ننه دلاور» معرفی میکنند، میگوید:
«نمیشناسمش برای چه اسمش را گذاشتهاند دلاور؟»
پسران ننه دلاور در پاسخ او میگویند:
«برای این اسمش را گذاشتهاند دلاور که ترسیده داراییاش را از دست بدهد و با پنجاه تا قرص نان که توی گاریاش بوده، از خط آتش توپخانه گذشته است.!»
و ننه دلاورهم میگوید:
«نانها داشت کپَک میزد. وقت هم کم بود. چارهیی غیر از این نداشتم!»
برای برتولت برشتِ شاعر که از قضا، در دهه ی اول قرن ۲۰ میلادی، پیش از نمایشنامهنویسی کارش را با سرودن شعر آغاز کرده است، پرهیز از هرگونه احساسگرایی، شوریدگی و خیالپردازی، با تاثیرپذیری از وقایع جنگهای سی ساله در اروپا، پراهمیت بوده است. به همین دلیل، نمایش خود را در بخش شوروی برلین (آلمان شرقی) بر روی صحنه میبَرَد و میکوشد تا با تاکید بر شخصیت محوری این نمایش، یعنی آنا، برای تماشاگران ننه دلاور، ازچهرهیی نقاب بردارد که برای حفاظت از منافع فردی خود، بیاعتناء به دیگر آدمهای گرفتار در مصایب و دشواریهای جنگ، تنها و تنها به خودش فکر میکند و در زیر آتش دشمن، حتی در حالی که هرسه فرزندش (ایلیف، سویسی و کاترین) را، یکی پس از دیگری، از دست میدهد، باز هم به چیزی جز گاری دستی و فروش کالاهایی که در آن است و به دست آوردن سود بیشتر، فکر نمیکند! آنا ، چنان از حس و حال طبیعی مادرانهی خود دور شده است که گویی حتی، از دست دادن کاترین (دخترک گنگ و زبان بسته و زیبا روی او) نیز چندان منقلبش نمیکند! در واقع، نمایش خنثیشدگیِ آنا در برابر خونریزیها و قحطیها و مرگ و میرهای فراوان، تصویری نازیبا از پیامدهای زیانبار جنگ و تاثیر آن بر روح و روان آدمهاست که آنان را به سوی استحالهیی پُرشگفت میکشانَد!
نمایش «ننه دلاور و فرزندانش» را باید یکی از مهمترین آثار نمایشی برشت به حساب آورد، چرا که او این نمایش را به مثابه یک بیانیهی پرشور در مخالفت با جنگ به طور عام و در تقبیحِ جنگهای سی ساله به طور خاص، به دوستداران هنر تئاتر ارایه میکند، تا نشان دهد که زورمدارانی از طبقه ی حاکم، چگونه میتوانند در سایهی جنگ و قتل عامهای گسترده، به بهانهی جنگهای مذهبی، مجموعهیی از باید ها و نبایدها را بر مردم یک جامعه تحمیل کنند که نتیجهیی جز خونریزی و قحطی و ویرانی در پی نداشته است! برشت در فضای چنین نمایشی، به مخاطبان خود، به خوبی نشان میدهد که در سایهی باورهایی که به عنوان قوانین و دستورات تغییر ناپذیربه افراد یک جامعه تحمیل میشود، طبقات حاکم و سودجویان، با مطلقپنداری اینگونه باورها، راه هرگونه اصلاح و انجام تغییرات و دگرگونیهای لازم را در جامعه میبندند.
در چنین شرایطی به زعم برشت، کهنه پرستی، سنّتگرایی و حتی خُرافه پرستی نیز به امری مقدس بَدَل میشود و راه هرگونه نواندیشی و تغییر و دگرگونی در جامعه بسته میشود! وقوع جنگهای سی ساله در اروپای مرکزی، در قرن ۱۷ میلادی – درفاصله ی سالهای ۱۶۱۸ تا ۱۶۴۸- یک درگیری مذهبی بود که به عنوان یکی از طولانیترین و مرگبارترین جنگها بین دولتهای کاتولیک و پروتستان، در حافظهی تاریخ برجای مانده است. کشیش حاضر در نمایش(با بازی مرتضی یعقوبپور) عُصارهی همهی ریاکاریها و دو روییها و ظاهرسازیهاست. او میتواند نمادی از پاپ باشد که در طرح فریبکارانهی فروش آمرزش (به عنوان پیش فروش قطعهیی از بهشت) به آدمهای سادهدل، کوشیده بود تا بتواند بخشی از هزینهی ساخت کلیسایی تازه را تامین کند!
درک این واقعیت که چرا نگارش چنین نمایشی برای برشت اهمیت زیادی داشته است، چندان دشوار نیست. برشت به عنوان یک نویسنده و اندیشمند آلمانی، به خوبی میدانست که جنگهای سی ساله بیشترین آسیبها را بر زادگاه او یعنی کشور آلمان، در جغرافیای آن روزگار، وارد کرده بود. تصویری که برشت از آنا (ننه دلاور) در این نمایش به ما ارایه میدهد، چهره نگاری زنی به ظاهر موفق و خوشنود از زندگی خویش است که هرچه میگذرد، بیشتر از گذشته به درماندگی و فلاکت او پی میبریم. تنها هنر آنا در گذر از همهی گذرگاههای پُرخطر و در پیِ مرگ فرزندانش، رسیدن به نقطهیی است که بتواند با گاری لکنته و بار چکمههای به جا مانده از سربازان کشته شده در جنگ، خود را به میدان نبردی دیگر برساند. ننه دلاور از نگاه برشت، کفتار پیری است که گویی ادامهی حیاتش با تداوم جنگ و خونریزی و قحطی، گره خورده است.
علی یعقوبی در مقام کارگردانِ این نمایش، به عنوان نخستین تجربهی موفق در اجرای یک نمایش جدّی از برتولت برشت، نمایشنامهنویس بلندآوازه آلمانی، با استفاده از ترفندهایی که در عین سادگی با هدف کاهش هزینه در ساخت آرایههای صحنه، به کار گرفته شده است، با نگاهی کمینه گرا (minimalist) موفق شده است تا با به کارگیری کمترین حجم از آرایهها و ابزار موجود در صحنه، روح کالی کار برشت را، با وفاداری به فضای اصلی نمایش «ننه دلاور و فرزندانش» ، به خوبی حفظ کند و با افزودن چاشنی طنزی تلخ در نوع بیان و به ویژه در روابط میان شخصیتهای نمایش، کاری قابل قبول ارایه دهد. حضور راوی (فاطمه صالحی) که به عنوان پیوند دهندهی همه فضاها و رخدادها ست و روایتگر وقایعی است که در خارج از صحنه و دوراز چشم ما رخ میدهد، به انسجام کلی نمایش کمک بسیار زیادی کرده است. درمجموع، با نادیده گرفتن برخی نارساییها، مثل استفاده از گروه سه نفرهی موسیقی که قرار است با نواختن و خواندن، تنها کارکردی همچون موسیقی متن یک اثر نمایشی داشته باشند، در حالی که در عمل، گویی از عوامل فرعی این داستان پردازی به شمار میآیند و یا طراحی نوعی حرکتهای اغراقآمیز در بازی بازیگران نمایش که گویی به شیوهی نمایشهای عروسکی و یا برخی حرکتهای بازیگران در تئاترهای کابوکی ( نمایشهای شرقی) طراحی و اجرا شده است، اگرچه، بیتردید، تمهیداتی آگاهانه بوده است، اما شاید تا حدودی از تلخیهای تفکربرانگیز کار برشت، در جریان طراحی و اجرای این نمایش، کاسته میشود.