تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۷/۲۲ - ۱۶:۱۹ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 123399

سینماسینما، عزیزالله حاجی مشهدی

واژه ی “کُنش” یا “عمل” (Act)  با چند معنای مختلف ومتنوع ، در ساده ترین تعبیر ، به معنای کنش و عمل شخصیت نمایش / داستان  است که  بدون وجود این کنش و عمل،  هرگز  یک درام    (Drama)شکل نمی گیرد. ارسطو ، به گواهی نظراتش در «فن شعر» گونه های مختلف ادبیات – به ویژه شعرهای پُرُکنش- را در قالب درام جای می دهد. درام ها با تجلی کنش ها ( اعمال شخصیت ها / بازیگران نمایش و فیلم) شکل می گیرند و تجسم عینی پیدا می کنند. صدالبته انواع درام ، با ترکیب بندی های متفاوت خود ، در قالب نمایش های شادی آور ( کمدی  ) یا تاثر انگیز ( تراژدی)  موجب بروز واکنش های متفاوتی در مخاطبان خود می شوند. فرقی نمی کند که این کنش ها و واکنش های بازیگران (شخصیت ها)  در یک نمایش یا فیلم، با هدف سرگرمی و ایجاد خنده و شادی و شعف باشد یا برای ایجاد ترس و تاثر و یا ایجاد لذت و حس خوشایندی  وهدایت مخاطبان  شکل گیرد؟( نکته هایی که هم در کلام “ارسطو” و هم در سخنان “هوراس” با دیدگاه متفاوتی مطرح شده است.) به بیان ساده باید گفت : هیچ درامی بدون توسل به عمل و کنش ، شکل عینی به خود نمی گیرد. بازیگر با نوعی  ” تقلید” از یک عمل انسانی ، به  درام  شکل می دهد. کنش بازیگران یک نمایش یا فیلم، نوعی “بازنمایی” عمل واقعی است . چرا که در صحنه ی نمایش ، نمی توان از یک بازیگر انتظار داشت که  به عمل واقعی ( منطبق با جهان واقع ) دست بزند! یعنی بازیگر نقش یک قاتل بی آن که در صحنه ی نمایش دست به قتل بزند ، عمل وکنش یک قاتل را تقلید می کند.  اما در این مسیر چنان حرکت می کند که عمل او تنها  بازنمایی کنش واقعی یک قاتل باشد.  کُنش ، دارای اهمیت و نقش مهمی در اثر گذاری بر روی مخاطبان یک درام است. به همین روی بدون عملِ بازیگران ( شخصیت ها)  نمی توان به طرحی داستان پردازانه یافت. در درام ، شخصیت ها و کنش ها و واکنش ها به هم پیوند می خورند،  به گونه یی که با حذف هریک از این عناصر ، در عمل، چیزی به نام درام شکل نخواهد گرفت. عامل  یا عوامل اصلی کنش ها و عمل های  داستان پردازانه، شخص یا شخصیت های نمایش هستند. در اینجا نیز با حذف شخصیت های  یک نمایش یا فیلم ،شکل گیری درام مختل می شود.شخصیت داستان، بدون داشتن قصد و هدفی معین و بدون داشتن مقصدی روشن در مسیر داستان ، هرگز نمی تواند در جهت تغییر شرایط و وضعیتی که مطلوب او نیست ، حرکت کند و به همین روی، شخصیت بی هدف، از سوی مخاطبان خود ( تماشاگران نمایش و فیلم ویا خوانندگان شعر و داستان و رمان) هیچ گاه پذیرفته نمی شود. هر یک از ما به عنوان مخاطب ، در این مسیر، هم باید با شخصیت های باورپذیر و هم با کنش ها و عمل های باورپذیر رو به رو شویم.  اگر برای مثال، آدمی نحیف و کوچک اندام، در برابر چشمان ما ، وزنه یی بسیار سنگین را بلند کند ، به دلیل وجود نوعی بی تناسبی آشکار بین ظاهر و شرایط جسمی وی با عملی که انجام می دهد ، کنش او را باور پذیر نخواهیم دانست. تنها در نمایش شادی آور ( کمدی) است که به کمک تمهیداتی ( مثلا طراحی وزنه هایی از جنس چوب پنبه یا مواد سبک وزن دیگر ) وزنه بردار کوچک اندام ، از طریق نوعی واقع نمایی، می تواند به ظاهر وزنه یی سنگین را بلند می کند و ما با اغماض  و آگاهانه ، عمل او را می پذیریم! طراحی شخصیت های مطلوب و باورپذیری که قرار است به شکل “قهرمان” در نمایش و فیلم ظاهر شوند، باید همواره دارای بُعد و عمق باشند. اگر جز این عمل شود ، باشخصیت های کلیشه یی و قالبی سر و کار خواهیم داشت که دارای عمق چندانی نیستند و برای پی بردن به اعماق شخصیت شان ، دیگر نیازی به شناخت تدریجی آن ها  نداریم. حتی با ساده ترین گمانه زنی ها می توان به قصد و هدف شان پی برد و چه بسا که کل داستان و نمایش ما نیز به اثری کلیشه یی و قالبی و فاقد جذابیت  بدل خواهدشد. وجود چنین شخصیت هایی در داستان ، انگیزه های مخاطب را نیز برای نشان دادن هر گونه کنجکاوی لازم برای نزدیک تر شدن به آن ها از بین می برد. شخصیت هایی از این دست برای مخاطب جذابیتی ندارند و درنتیجه، میزان تاثیر گذاری آنان نیز بر روی مخاطبا ن ، بسیار  کم خواهد بود و در نهایت،  نمی توانند برای مخاطبان خود انگاره و الگوی باورپذیری باشند و باعث همدلی  و همذات پنداری  شوند.

لینک کوتاه

نظر شما


آخرین ها