سینماسینما، سپیده ابرآویز:
۱- منیژه حکمت تجربیات متفاوتی در عرصه سینما دارد .منشی صحنه ، دستیار، نویسنده ، تهیه کننده و کارگردان . او عمری سینما را زندگی کرده است . انتظار می رود سینمایش مثل زندگی روز به روز بالغ تر شود و به معانی تازه ای دست یابد . اینکه آیا این بلوغ در جاده قدیم اتفاق می افتد یا نه ؟ پاسخ منفی است . جاده قدیم برای فیلمسازی با این همه تجربه ، اگر حرکتی به عقب نباشد به جلو هم نیست . حکمت در این فیلم ، بر خلاف زندان زنان ( که هنوز هم بهترین فیلم اوست) دچار نوعی شتابزدگی و شلختگی در روایت می شود که از سینماگر قابلی جون او بعید است.
۲٫ شتابزدگی و شلختگی از فیلم نامه می آید .فیلم نامه ای که ظاهرا باید یک خط اصلی داشته باشد و خرده داستان هایی در جهت همان خط اصلی . فیلم نامه قرار است خط اصلی اش قصه زنی باشد که در شب عید مورد تجاوز قرار می گیرد و اضمحلال و آسیب های بعد از فاجعه را دنبال کند . اما نمی کند. فیلم با یک سکانس درخشان شروع می شود رد اتومبیلی که به تاریکی می رود و به جای مخوفی به نام جاده قدیم می رسد که در اصل این بهترین نقطه شروع داستان است . اما حکمت این سکانس و شروع تکان دهنده را رها می کند و مقدمه ای می چیند طولانی ، از روابط خانوادگی و شغلی زن . از اینکه این زن یک قهرمان شکست ناپذیر و فداکار است . از اینکه چطور نقش مادری و همسری و فرزندی خود را به بهترین نحوی ادا می کند . از اینکه به عنوان رییس بانک حواسش جمع است و مواظب همه چیز هست ؛آن قدر وارد این خرده داستان ها می شود که فقط می شود گفت هیچ کدام از این ها ، بی شک هیچ ربطی به قصه اصلی ندارند وحضورشان نه تنها کمکی به پیشبرد داستان نمی کند که از انسجام آن می کاهد و باعث می شود مخاطب تا سرحد ممکن ارتباطش با قصه اصلی تجاوز را از دست بدهد و در کمترین میزان ممکن تحت تاثیر این روایت گمشده میان این همه حاشیه قرار گیرد .
۳حاشیه ها به ماجرای وام های میلیادری و موضوعات بانکی نقب می زند و از ازدواج پسر خوانده ای می گوید که بند را آب داده و باید زودتر سر و ته اش را هم بیاورد و خواهری به نام مهرو می آورد که اصلا معلوم نیست وقتی حضور ندارد چرا از مریضی و بدبختی هایش گفته می شود یا چرا یک عمه لیلی می آید که برخوردهای سنتی و کلیشه ای سریال های تلویزیون را دارد و چرا یک عکس از مهرداد نزدیک های آخر فیلم پیدا می شود و مادر برایش اشک می ریزد و قصه اش را می گوید که پر از ابهام است و باز هم ضرورتی ندارد و کمکی به فیلم نمی کند و کلی ماجرای دیگر که می توانند به راحتی حذف شوند و بگذارند فیلمساز با طمانینه حرفش را بزند .
۴- انتخاب آتیلا پسیانی به عنوان پسر پرویز پورحسینی خود از نقاط نه چندان دلچسب فیلم است . بعید است که در عالم واقع هم آتیلا بتواند پسر مناسبی برای پورجسینی باشد که اگر هم باشد در جاده قدیم این نا همگونی پدر و پسر گل درشت به چشم میآید . بماند که حضور آقا جان به عنوان مظهر دیکتاتوری وسنت چنانچه از زبان پسرش گفته می شود دیده نمی شود و اقاجان بیشتر کنه ای است نگران که جز تلفن کردن و پیغام گذاشتن کار دیگری ندارد که بکند.
۵- قرار است مهتاب کرامتی با تکرار کابوس ها و مجنون بازی ها و سیگار کشیدن هایش تماشاگر را متاثر کند. اما تکرار بیش از حد سکانس های مشابه و تنها راه چاره حمام رفتن که کرامتی برای تطهیر از این گناه ناخواسته انتخاب کرده ، کم کم تبدیل به ترجیع بندی خسته کننده می شود . این همان جایی است که کارگردانی باید به کمک بیاید و از کرامتی بازی فراتر از رفتارهای بیرونی که بروز می دهد بگیرد ( که نمی گیرد) همین جا می شود اشاره کرد به نمونه مشابه همین نقش ، شهاب حسینی در فروشنده . در نگاه ، اکت و کل فیزیک و بیان شهاب حسینی نابودی مردی را می بینیم که زنش مورد تعرض قرار گرفته اما نمی خواهد موضوع را آشکار وعلنی و قانونی کند. کرامتی هم دقیقا می خواهد انکار کند ، می خواهد کسی از رازمگویش با خبر نشود می خواهاد خودش با خودش مساله را حل کند اما با نگاهی روان شناسانه باید گفت ری اکشن های کرامتی برای القای این تعبیر کافی نیست . نه وسواس بی دلیل و نه آشپزی کردن ها وقهر و آشتی هایش با زندگی این عمق دلخراش سقوط او را نمی رساند.
۶- اینکه ساخت چنین فیلمی بعد از نمونه موفق و جهانی اش فروشنده چقدر می تواند جایگاه تازه ای باز کند را مخاطب و فروش واکران ثابت خواهد کرد، اما ریزبینی ها و ظرافت هایی که فرهادی در فروشنده به کار برده قطعا یکی از عواملی است که فاصله معناداری بین اثرش و جاده قدیم ایجاد می کند . در فروشنده همه چیز در خدمت همان قصه تعارض است و بس . حتی شغل مرد بعنوان معلم یا بازیگر تاتر یا لحظه هایی مثل فرو ریختن خانه که بارها در نقد ها و یادداشت ها درباره ش نوشته شده . اما در جاده قدیم این انطباق و ربط منطقی سخت اتفاق می افتد. درگیر شدن فیلم با سنت ها و باور ها و حرف مردم ها و نگرانی های دم دستی به قصه ای که می شد به شدت زنانه ، به شدت عمیق و به شدت دردناک باشد آسیب زده است . ایجاد صحنه های خاله زنکی ، مادر همیشه نالان ، همکاران سیاه یا سفید ، تحول ناگهانی زن در ده دقیقه پایانی و فرار تمام آدم های فیلم از مواجهه با واقعیت جاده قدیم را از یک اثر شاخص سینمایی به فیلمی تبدیل کرده که بستر مناسبی برای روایت یک سریال تلویزیونی است . فیلمی طولانی که هم چنان می تواند کوتاه تر ، موجز تر و جان دار تر قصه هر چند تکراری اش را تعریف کند . فیلمی که هنوز فرصث دارد در نسخه نمایش پس از جشنواره اش به مراتب بهتر تدوین شود. اگرچه تدوین و کات های نرم و موسیقی بسیار جذابش که ساخته کریستف رضاعی است از نقاط مثبت این اثر است.