سینماسینما، پدرام عبهر:
«سارا و آیدا» قصّهی مادر و دختری است که به خاطر چکهای بیمحل و بدهیهای سنگین پسر خانواده، که حالا فراری و گم و گور شده، رسماً به خاک سیاه نشسته و دربهدر شدهاند؛ خانهشان را بانک مصادره میکند، آبرو و اعتبارشان از بین میرود و حتّی مادر پیر به خاطر یک چک پانصد میلیونی که یکی از طلبکارها به اجرا گذاشته به زندان میافتد و حالا سارا میخواهد هرچه سریعتر پول را جور و مادر را آزاد کند. و خوب میتوانید حدس بزنید که جور کردن یکشبهی پانصد میلیون تومان به این راحتی نیست.
این قصّهای است که فیلم را به جلو میراند و دقیقاً نقطهی قوّت فیلم هم همین قصّه است (با فیلمنامهای خوب از امیر عربی). شاید قصّهاش خیلی جدید و خاص نباشد (انصافاً چند فیلم در همین سالهای اخیر با همین موضوع جور کردن پول ساخته شده؟)، امّآ به اندازهی کافی پویایی و گیرایی دارد که تا آخر درگیرش باشید و بخواهید سرانجامِ شخصیتهای فیلم را پیگیری کنید. و تا همینجای کار هم «سارا و آیدا» از بسیاری از فیلمهای سینمای ایران (که معمولاً در قصّه میلنگند) سه هیچ جلوست!
نکتهی مثبت دیگری که در سارا و آیدا به چشم میآید فیلمبرداری خوب پیمان یزدانیان است، دقیقا به این دلیل که فیلمبرداریاش به چشم نمیآید (که البته نقش کارگردان نیز در این میان غیرقابل انکار است). از نماهای عجیب و غریب پرتکلّف که کارکردی ندارند و از فیلم بیرون میزنند خبری نیست. دوربین به خوبی در خدمت قصّه است و خودنمایی نمیکند و این قابل تحسین است.
امّا متأسّفانه کارگردان، مازیار میری، در برخی سکانسها عجیب حضورش را به فیلم تحمیل میکند. سکانسهایی که غالباً اضافی هستند و شاید فقط برای بیشتر متأثّر کردن تماشاگر در فیلم گنجانده شدهاند و کارکرد دیگری ندارند، و اتّفاقا گهگاه باعث کشدار شدن فیلم و از نفس افتادنش میشوند.
خطر لو رفتن فیلم: اگر فیلم را ندیدهاید پاراگراف بعد را نخوانید!
نمونهی بارزش، سکانسی است که سارا پس از دریافت خبر تصادف آیدا به بیمارستان میرود و درست در لحظهای وارد راهروی منتهی به اتاق عمل میشود که دکتر از اتاق بیرون میآید و خبرِ ناگوار را به پدر و مادر آیدا میدهد. واقعاً احتمال همزمانی این دو اتّفاق، بدون دخالت جناب کارگردان، چند درصد ممکن است باشد؟ و شیون و زاری بعد از آن چقدر به پیشبرد فیلم کمک میکند؟ حالا با بازی ضعیف و واکنش عجیب پدر بعد از شنیدن خبر کاری نداریم!
خب دوباره میتوانید به خواندن ادامه بدهید:
در مورد بازیهای فیلم هم میتوان گفت بازیها همه یکدست و قابل قبول است. پگاه آهنگرانی یکی از بهترین بازیهای چند وقت اخیرش را انجام داده (مخصوصاٌ بعد از بازی بسیار ضعیفش در «هفت ماهگی»)؛ سکانس رنگ عوض کردن و نقش بازی کردنش پای تلفن برای سعید واقعاً عالی است. غزل شاکری هم هرچند در برخی سکانسها بهتر از برخی دیگر بازی کرده امّا در مجموع خوب از پس نقشش برآمده است. و امّا بهترین بازی فیلم بدون شک از آنِ مصطفی زمانی است؛ بعد از «جیببر خیابانِ جنوبی» این دومین باری است که مصطفی زمانی قدرت بازیگریاش را به رخ میکشد و شاید نشان میدهد که تقصیر برخی بازیهای تقریباً ضعیفش بیشتر گردن فیلم و کارگردان است تا خودش (البته اگر انتخاب فیلم را، که خودش انجام میدهد، در نظر نگیریم.)
نکتهی حاشیهای: واقعا نمیدانم این قضیه اتفاقی بوده یا فیلمنامهنویس ناخودآگاه تاثیر گرفته، امّا «سارا و آیدا» از میانهی راه عجیب فیلم Flight رابرت زمکیس را در ذهنم تداعی کرد (هر چند نه هواپیما دارد نه دنزل واشنگتن!) اما شباهت موضوعی این دو (مخصوصاً در مورد دو راهی اخلاقی و تصمیم نهایی سارا)، دستکم از نظر نگارنده، غیرقابل انکار است؛ که البته این شباهت آنقدر ظریف است که نمیتوان از این بابت ایرادی متوجّه فیلم و فیلمساز دانست.