سام بهشتی
برخی از قصه ها در دل تاریخ گم شدند و شاید اهمیت زیادی داشته باشند اما شاید خیلی ها از جزئیات آن قصه ها با خبر نباشند اما وقتی که کارگردانی در قامت بهروز شعیبی تصمیم می گیرد قصه گمشده ای را روایت کند، ماجرا متفاوت می شود.
“سیانور” عنوان دومین فیلم بهروز شعیبی است و یکی از آثار متفاوت فجر سی و چهارم به حساب می آید، فیلمی که به بازسازی واقعه تاریخی و سیاسی مهمی در اوایل دهه پنجاه می پردازد.
وقتی کارگردانی می داند که می خواهد به سراغ قصه ای برود که در دل تاریخ مصداق واقعی دارد باید با یک تحقیق و تفحص جامع و کامل به سراغ این ماجرا برود که شعیبی در “سیانور” همین کار را کرده و با فضاسازی بکر و میزانسن های منحصر به فرد قصه اش را روایت می کند.
“سیانور” قصه عاشقانه ای را در مهم ترین دوره تاریخی و در زمانی که گروه تروریستی مجاهدین خلق، در ایران مشغول فعالیت بودند روایت می کند. فیلمنامه که مسعود احمدیان بر اساس شواهد تاریخی نوشته است، به بازسازی بخشی از زندگی شهید مجید شریف واقفی است که نامش بر سردر یکی از دانشگاه های مهم تهران نقش بسته است اختصاص دارد.
شخصیت پردازی درست و اصولی کارگردان یکی از ارکان اصلی فیلم است و به شدت برای مخاطب باور پذیر است.
در تهران سال ۹۴، بهروز شعیبی و یارانش در همین خیابان ها و کوچه پس کوچه ها حال و هوای دهه پنجاه را خلق کردند و یک ایراد و گاف تاریخی نمی توان به فیلم وارد کرد که همه این به هوشمندی و خلاقیت بهروز شعیبی و طراحش باز می گردد.
در قصه “سیانور” با تعدادی کاراکتر مواجه هستیم که هر کدام به اندازه ای در روایت قصه تاثیرگذار هستند و انتخاب های درست بر اساس نفش ها یکی دیگر از اتفاق های مهم فیلم است.
بهنوش طباطبایی که به عنوان یکی از بازیگران این فیلم در نفش لیلا زمردیان، حضور متفاوتی دارد. نقشی که او در این فیلم ایفا می کند بر روی لبه تیغ است و به دو فصل متفاوت تبدیل می شود، از طرفی زن عاشقی است که می خواهد در کنار مردش بماند و از سوی دیگر وظایف سازمانی اش نمی گذارد که او در قید بند و خانواده باشد که این دوگانگی به شکل هنرمندانه در بازی خاص طباطبایی به چشم می خورد.
ریتم و ضرباهنگ فیلم و همه ارکان موجود در یک اثر سینمایی، به درستی در کنار هم چیده شده و چیزی از فیلم بیرون نمی زند، بازی های بازیگران، فیلمنامه، شخصیت پردازی، میزانسن ها و کارگردانی به درستی در کنار هم قرار گرفته است.
یکی دیگر از جسارت های شعیبی در این فیلم این است که برای باورپذیر شدن قصه، به صورت نگاتیو فیلمبرداری کرده و قاب های هنرمندانه علیرضا برازنده و جنس نوری که به کار برده این فیلم را تماشایی می کند.
در سینمای ایران، خلا فیلم هایی همانند “سیانور” وجود داشت، که این کارگردان جوان سینمای ایران ثابت کرد که اگر کسی بخواهد به درستی فیلم درباره وقایع تاریخی بسازد، می تواند. او در دومین فیلم بلند سینمایی اش به سراغ چنین قصه ای رفت، کاری که کارگردانان صاحب نام سینمای ایران پیش از این نکردند.
داوران جشنواره فیلم فجر سی و چهارم “سیانور” را ندیدند و به سادگی از کنار آن عبور کردند، فیلمی که به شدت تاثیرگذار بود و زبان روایتش درست بود و در بیان قصه اش لکنت نداشت.
“سیانور” یکی از ماندگارترین فیلم های سینمای ایران خواهد شد و زمان این مساله را ثابت خواهد کرد، شاید شعیبی آخرین کارگردان از میان هم نسلانش بود که به سراغ چنین سوژه ای رفت و با بی مهری هایی که به او شد، بعد از این او هم به سراغ قصه های آپارتمانی برود و به فکر ساخت فیلم هایی از این قبیل بیفتد. سیمرغ گرفتن و نامزد شدن و نشدن مساله چندان مهمی نیست، اما ناداوری و نادیده گرفتن تلاش یک گروه ارزشمند، قابل قبول نیست.
گر مرد رهی میان خون باید رفت
از پا فٌتاده سرنگون، باید رفت