نگاهی به نمایش «شاعر» /  در ستایش دل آگاهی و نکوهشِ کژرفتاری

سینماسینما، عزیزالله حاجی مشهدی

داریو نیکّودمی (Dario Niccodemi) رُمان‌نویس و نمایشنامه پرداز بلندآوازه ایتالیایی (۱۹۳۴-۱۸۷۴) با وفاداری به سبک و شیوه نمایش «کمدی دلارته» – (Commedia dell’arte) نمایش رایج در سده ۱۶ ایتالیا – بر سنّت نمایش‌های مبتنی بر بداهه‌پردازی تاکید دارد. نمایشنامه‌هایی از این دست، به ویژه به دلیل فضای مفرّح و لحن شادی‌آور آن‌ها، همواره با اقبال کارگردان‌هایی رو به رو می‌شود که بخواهند اثری با درونمایه انسانی قابل تعمیم و جهان شمول را دستمایه کار خود قرار دهند که به جغرافیا و سرزمین خاصی محدود نشود. به همین روی، نمایشی از نوع «شاعر» در ایران نیز تاکنون به همت کارگردان‌های مختلفی بر روی صحنه آمده است و بدیهی است که پس از این اجراها نیز کسان دیگری همین نمایش را به صحنه خواهند بُرد.
میکاییل شهرستانی -نویسنده، بازیگر، مدرس و کارگردان نام آشنای تئاتر- در ادامه کارهای آموزشی خود، این بار نیز با استفاده از دلشیفتگی و توانمندی‌های هنرجویان خود، دست به کار ارزنده‌ای زده است که برآیند آن معنای آشکار انتقال تجربه‌های سودمند به نسل جوان است. نسلی پرشور که با وجود همه ناسازگاری‌ها و سرزنش‌هایی که گاه، نا بجا از برخی بزرگ ترها یعنی از اولیا و مربیان خود می‌شوند، باز هم تشنه تجربه اندوزی‌اند و اکنون در کنار یک استاد و مدرّس تئاتر که دلشیفته و دلسوخته هنر – به ویژه هنر نمایش – است، در صحنه نمایش شاعر، توانایی‌های خود را به تماشا می‌گذارند تا به عنوان یکی از جدی‌ترین مراحل آموزش، پس از گذراندن دوره‌های پیش نیاز بازیگری، با حضور در صحنه یک نمایش، آموخته‌های خود را ارائه دهند.
نمایشنامه شاعر، حتی به عنوان یک متن نمایشی یا  یک اثر ادبی نیز برای خواننده، جذاب و خواندنی است. داریو نیکودمی  در این نمایشنامه، با نگاهی که در همه نوشته‌ها و آثار طنز، به ویژه طنز تلخ وجود دارد، کوشیده است تا خواننده یا بیننده اثر خود را به تفکّر وادارد. به همین روی، به سراغ یک مضمون آشنا یعنی پول پرستی و مال‌اندوزی رفته است که در همه جای جهان، در زندگی آدم ها، به شیوه‌ای بیمارگونه رایج است و زیاده‌روی در آن، همواره زندگی آدم‌ها را با چالش‌های جدی رو به رو کرده است. نویسنده نمایش تلاش می‌کند تا از شرایط نامتناسب رواج یافته در زندگی آدم‌های پول پرست و ثروت اندوز، تصویری ناخوشایند ارائه دهد و اسیر شدن آدم‌ها در چنین شرایطی را نامطلوب و غیر معقول بداند. اگر یکی از نقش‌های مهم یک نویسنده نمایش را برشمردن شرایط نابهنجار رفتاری و کرداری در یک جامعه انسانی بدانیم، نیکودمی در نمایش شاعر آشکارا کوشیده است تا از این نمایش به عنوان یک اثر به ظاهر شادی‌آور، به خوبی استفاده کند تا زشتی‌ها و کج رفتاری‌های آدم‌های اسیر مادیات را به رُخ آنان بکشد. در واقع نیکودمی در نمایش خود به نقد و تحلیل رفتار طبقات تازه به دوران رسیده می‌پردازد و به ادیبان: شوخ‌شان را در پیش چشم آنان، نمایان می‌سازد، به این امید که بتواند تغییری در رفتارهای ناپسندشان پدید آورد.
همچنان که در جریان بررسی اجمالی نمایش «پیش از صبحانه» ( نوشته یوجین اونیل )  نیز گفته شد، در نقد و بررسی نمایش‌هایی از این دست که بر حسب شرایط، به طور معمول با دو یا سه و گاه حتی با چهار گروه از بازیگران و هنرجویان به اجرا در می‌آید، داوری درباره کلّیت اثر، به لحاظ میزانسن، صحنه آرایی، نور، صدا، استفاده از موسیقی و کارگردانی در همه اجراها می‌تواند وضعیت به نسبت ثابت و یکسانی داشته باشد که در مجموع، به طور معمول، در انتقال پیام نمایش و معنا و مضمون مورد نظر نویسنده نمایشنامه نیز تغییر و تفاوت معناداری وجود ندارد، اما در اجراهای مختلف، به طور طبیعی، متناسب با توان بازیگری  و با توجه به خلاقیت‌های فردی هر یک از بازیگران در هر گروه، چه بسا که با سطح متفاوتی از بازی و اجرا رو به رو شویم. به هر روی، هر مخاطب، از جمله یک منتقد نمایش نیز به طور مشخص درباره یک اجرا با حضور یک گروه مشخص از بازیگران می‌تواند از قوت‌ها و ضعف‌های یک نمایش سخن بگوید.
در نمایش شاعر، یک دختر ساده دل و جوان به نام «کلاریسا»  اعضای خانواده‌اش – آقای پاسکالی ( پدر)، ارمینا (مادر )، جولیو ( برادر)، کلارا ( زن برادر)، سیلویتو (برادرزاده) را با دادن دعوتنامه‌ای گرد هم جمع می‌کند تا از یک خبر مهم، یعنی موضوع آشنایی خود با شاعری به نام  «کاتولو اوسیانو»، با آن ها حرف بزند. اوسیانو شاعری است  که با نامه‌ها و عبارات شاعرانه‌اش دخترک را سخت مشتاق خود کرده است.  دلشیفتگی کلاریسا به شاعری که هنوز یک بار هم او را از نزدیک ندیده و بی‌تابی‌هایش برای دیدن کاتولو اوسیانو از یک سو و مخالفت آشکار پدر و برادر کلاریسا با نزدیک شدن این شاعر به خانواده آن‌ها، چالشی جدی پدید آورده است که در بخش‌های بعدی نمایش، از طریق نوعی آشنایی‌زدایی و کنار گذاشتن تصورات کلیشه‌ای خانواده، موقعیت تازه‌ای پدید می‌آید که شرایطی سخت تناقض نما به نظر می‌رسد. چرا که همزمان با تغییر تصور ذهنی خانواده کلاریسا از شاعر، تصویری هم که کلاریسا از شخصیت شاعر در ذهن خود ساخته بود، به کلی دگرگون می‌شود. به بیان دیگر، گویی کلاریسا و خانواده‌اش همگی با هم  و همزمان جا می‌خورند! خانواده کلاریسا که منتظر ورود شاعری تنگدست با ظاهری ژولیده بودند، ناگهان با شاعری به نسبت جوان و خوش سیما با لباسی آراسته و شنل و چکمه‌های چرمی رو به رو می‌شوند که منشی مخصوص و راننده و … دارد ! کلاریسا نیز انگار هر لحظه که از زمان حضور شاعر در جمع خانوده اش می گذرد از او بیش تر فاصله می گیرد. به ویژه هنگامی که منشی مخصوص او «فیلیپو» در باره چند مورد مالی و قراردادی با اوسیانو مشورت می‌کند، انگار نقاب از چهره شاعر بر داشته می‌شود و دخترک به خوبی درمی‌یابد که برای چنین مرد به ظاهر عاشق پیشه‌ای، پول و ثروت مهم‌تر از همه چیزهایی است که در نامه‌هایش از آن‌ها حرف زده است! در واقع، همزمان با چنین کشفی، کاخ آرزوهای کلاریسا نیز فرو می‌ریزد، چرا که با شناختن چهره واقعی اوسیانو در همین نخستین دیدار، کسی که برای دیدن او و برای داشتن زندگی مشترک با او، در برابر مخالفت خانواده‌اش، تهدید به خودکشی کرده بود، اکنون به درک درستی از یک موقعیت غیر منتظره نایل می‌آید و می‌فهمد که شاعر آرمانی او، مردی پول دوست و خسیس است که تفاوت چندانی با پدر و برادر خود او ندارد!
در چنین نمایشی که قرار است تصویری تناقض نما از یک موقعیت به راستی دردناک از نگاه کلاریسا، در برابر چشم تماشاگران به نمایش گذاشته شود، کارگردان نمایش می‌کوشد تا با طراحی مناسبی، به گونه‌ای فضاسازی کند که این موقعیت دشوار و این برداشت‌های دوگانه و متفاوت ( از سوی کلاریسا و خانوده‌اش) با کمک طراحی و صحنه‌پردازی درست و سنجیده و میزانسن دقیق و به ویژه با هدایت درست بازیگران – در نخستین تجربه‌هایشان- به درستی احساس شود. طراحی صحنه و فضاسازی  در خدمت شخصیت‌پردازی است. تناسب رنگ دیوارها با افسرده حالی و دلمردگی کلاریسا و کشف چهره بی‌نقاب شاعر  از سوی دخترک که شخصیت واقعی او را بسیار نزدیک و شبیه حال و هوای پدر و برادر خودش می‌بیند، در واقع بزرگ‌ترین کشف و درک کلاریسا از آقای اوسیانو به حساب می‌آید که گویی تنها  به انگیزه دستیابی به ثروت و دارایی پدر کارخانه دار کلاریسا به او نزدیک شده است!
خوبی کار میکاییل شهرستانی در گزینش متن‌های نمایشی در این است که با انتخاب کارهای برجسته و قابل اعتناء، هنرجویانش رابا کارهایی آشنایی می‌دهد که بعدها کم‌تر رغبت خواهند کرد تا در کارها و متن‌های نمایشی میانمایه و معمولی حضور پیدا کنند. افزون بر هماهنگی‌های مناسب میان بازیگران در بده و بستان‌های چند جانبه، به ویژه در ارتباط‌های کلامی و بیان گفت‌وگوها،  نمی‌‌توان از بازی‌های کم نقص بهمن هراتی ( پاسکالی) و دلارام زرگر ( کلاریسا ) (در اجرای جمعه  شب‌ها) به سادگی گذشت، به خصوص که بازیگر نقش کلاریسا، پیش از اجرای نمایش شاعر، در نمایش تک گویی، «پیش ازصبحانه» (نوشته یوجین اونیل) نیز به تنهایی نقش‌آفرینی می کند و این درجه از تمرکز و تسلط برای حفظ کردن متن گفت‌و‌گوها در دو نمایش متفاوت، به راستی تحسین برانگیز است. احسان رحمتی در نقش سیلویتو نیز به نسبت، خوب ظاهر می‌شود و صد البته از یک جمع بازیگران غیر حرفه‌ای در نخستین تجربه‌هایشان نمی‌توان انتظار بازی‌های بسیار درخشان و هماهنگ داشت. لطف کار با چند گروه بازیگر در کنار هم در این است که بازیگران «هم نقش» می‌توانند گاهی در میان تماشاگران بنشینند و به بازی دوستان هم نقش خود نگاه کنند و از این طریق نیز به قوت و ضعف کارخودشان پی ببرند. اگرچه شرایط خانه نمایش مهرگان برای اجراهای حرفه‌ای و با حضور تماشاگران پُرشمار، چندان مناسب نیست با این همه برای این گونه اجراهای آموزشی که قرار است با هزینه کم‌تر و با پرهیز از هزینه‌های سنگین آرایه‌های صحنه و دیگر جلوه‌های نمایشی شکل بگیرند، فضای حداقلی مناسبی است.

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 167918 و در روز چهارشنبه ۲۹ دی ۱۴۰۰ ساعت 09:26:01
2024 copyright.