سینماسینما، محدثه واعظیپور
رضا گوران از چهرههای شاخص تئاتر ایران در دهه هشتاد است که تقریبا هر اجرایش، کنجکاویبرانگیز و جذاب بود. او پس از سالهای رکود و رخوت تئاتر، به سالن اصلی تئاتر شهرِ دوست داشتنی بازگشته است. تئاتر شهر که این روزها محصور در میان دیوارهایی است (به بهانه ساخت حریم) و در هجوم دستفروشها و بساطهای رنگارنگ شباهتی به روزهای درخشش و مرکزیت خود ندارد، اما اجرای «رامسس دوم» و استقبال از آن، یادآور روزهای خوش تئاتر ایران است.
«رامسس دوم» در ظاهر شبیه آثار قبلی گوران نیست، داستانی امروزیتر دارد و پیچیدگیهای فرمی و روایتی دیگر آثارش را اینجا نمیتوان سراغ گرفت. گوران، در «رامسس دوم»، کارگردان بازیگوش و تجربهگرای گذشته نیست، کارگردانی با اعتماد به نفس است که روی قصه، بازیها و فضاسازی مسلط است و میکوشد به واسطه ماهیت قصه، تماشاگرش را غافلگیر کند. قصهای که در فصلهایی از جمله فصل بازگشت دوباره زن (سحر دولتشاهی) از آسایشگاه و دیدارش با ماتیو (علی شادمان) نفسها را در سینه تماشاگر حبس میکند و در مونولوگ اول بندیکت (حدیث میرامینی) دیالوگها و مونولوگ های «ابرهای پشت حنجره» و «یرما» را که گوشنواز و خلاقانه نوشته شده بودند، به یاد می آورد. رضا گوران در صحنهای ساده، بدون زرق و برق یا هر عنصر اضافه که ذهن تماشاگر را از آنچه در خانه در جریان است، قصه را روایت میکند.
او موفق میشود، ذهنِ تماشاگرش را درگیر کند، موقعیت نفسگیر و هراس آلود است، اما نویسنده (سباستین تیری) از طریق خلق موقعیتهایی ظاهرا کمیک و بامزه، وحشتِ آمیخته با زندگی زن (سحر دولتشاهی) را تلطیف کرده است. پرده اول، که تمام شده و صحنه تاریک میشود، ضربه اصلی به تماشاگر وارد شده و بازی آغاز میشود تا بازگشت سوم ماتیو، تماشاگر همسو با زن حرکت میکند و دنبال نشانهها و دلایلی است که او از ماتیو ارائه میدهد. بازی خوب علی شادمان پیچیدگیهای این شخصیت را به خوبی نشان میدهد. به واسطه ظرفیتی که این نقش و نقش زن دارد، سحر دولتشاهی و علی شادمان، بیش از دو بازیگر دیگر نمایش دیده میشوند و به خاطر میمانند، به ویژه که شخصیت مادر- زن، به دلیل تصادف، معلولیت و گذشته سختی که با ژان (سعید چنگیزیان) داشته، همدلی برانگیز است.
«زن» و مسائل مربوط به عشق و تنهایی او، از مضامینی است که در نمایشهای گوران و حتی تنها فیلم سینمایی که ساخته، «سرکوب»، تکرار شده و روی آن تاکید میشود. مضمون مشترک بسیاری از آثار او زنان هستند، زنانی که قربانی سیاست هستند یا زنانی که در جامعه مردسالار، نادیده گرفته میشوند. در «رامسس دوم»، زن قربانی عارضهای درونیست، جهنمی که خود بیش از بقیه در آن میسوزد، در نیمه نخست نمایش، به نظر میرسد زن، تنها داننده واقعیت است و بقیه خانواده مقابلش ایستادهاند تا حق دانستن، سلامت زندگی کردن و آرامش را از او سلب کنند، ورق که برمیگردد، زن، نقابی دیگر به چهره میزند و جایش با ماتیو عوض میشود. این تغییر اگرچه ناخواسته و ناخودآگاه شکل میگیرد اما بی ثباتی پدیدهها در جهان را نشان میدهد. شاید به همین دلیل اصرارِ ژان (سعید چنگیزیان) برای آرام بودن و جمع کردن خانواده پوچ به نظر میرسد. نویسنده و کارگردان، به ما یادآوری میکنند که خانواده، ازدواج یا حتی حمایتهای مادرانه، لزوما نمیتواند باعث رستگاری شوند.
آنچه سباستین تیری در «رامسس دوم» روایت میکند، متناسب با جامعه امروز است، ما نیز درگیر بیثباتی جهان، ناپایداری روابط و قربانی ضعفها و شکستهایمان هستیم، درکِ ما از حقیقتِ جهان، به اندازه شخصیتهای نمایش، شکننده و گاه ناقص و آمیخته با فریب است. انسان در «رامسس دوم» ضعیف، بیپناه و تنهاست. گویی صاعقهای عظیم، هستی، شادمانی و روشنی را از او دریغ کرده است، تلاش برای بازیابی امنیت و آرامش، در این جهانِ پرآشوب، اگر نه ناممکن، که بعید است. پس از پایان نمایش، شادمانی آغازین و طنازانه نخستین دقایق قصه، جایی که ژان و ماتیو، آواز میخوانند و میرقصند، برای یک ضیافت خانوادگی آماده میشوند و سرخوشند، همچون خواب به نظر میرسد. خوابی که در دهان هیولای کابوس، به یغما رفته است.