نگاهی به همه می دانند/ درباره الی اسپانیولی

سینماسینما، محمدرضا مقدسیان:

بسیاری از فیلمسازان ایرانی بوده اند که فعالیت کردنشان در خارج کشور به عنوان کارگردان به نتیجه ای در خور ختم نشده و در نهایت فیلمسازی شان در اتمسفری به جز اتمسفر زیست شده خودشان آغازی بر پایان دوران درخشان کاری شان بوده است.اصغر فرهادی در این میان یک استثناست. او با در نظر داشتن این نقیصه و با درک این نکته که کمتر فیلمسازی در دنیا موفق شده فیلمسازی را در اتمسفری که با تجربه زیسته شده اش همخوانی ندارد با همان کیفیتی پی گیری کند که در جغرافیای فرهنگی تجربه شده اش، تصمیم به ساخت اثر بیرون از ایران گرفته است. دو تجربه “گذشته” و “همه می دانند” جز بهترین های فرهادی نیستند اما در سینمای دنیا و در میان آثار سینمایی که در همان سال ساخت این دو فیلم عرضه شدند، جز فیلم های شاخص سال مربوطه محسوب می شوند.این به معنی موفقیت برای یک فیلمساز است. اما چه ویژگی در فیلمهای فرهادی وجود دارد که به ورطه سقوط نیفتاده و موفق شده بیرون از مرزهای ایران هم با اقبال روبرو شوند.
چند ویژگی مشخص در سینمای فرهادی قابل ردگیری است که در اینجا مهم تر از پیش جلوه می کند. نکته اول اینکه سینمای فرهادی سینمای جزییات است آن هم جزییات فکری و رفتاری انسانی که در میان تمام زبان ها و فرهنگ ها قابل درک است.مفهوم صداقت یا عدم صداقت، دروغ گویی و راست گویی و پنهان کاری و شفافیت مفاهیمی نیستند که خاص یک جغرافیا و فرهنگ مشخص باشند و برای دیگر فرهنگ ها قابل درک نباشند. اما این به خودی خود نمی تواند متضمن ساخت یک اثر قابل قبول باشد. ویژگی دومی که باید برجسته شود شیوه تبدیل کردنشان به فیلمنامه با هدف همراهی برانگیز شدن موقعیت های داستانی جدای از مشترک بودن تم های اصلی آثار فرهادی است.
در کل سینمای فرهادی سینمای جزییات است و این جزییات بیشتر مبتنی بر اتفاقات و تجربیات زندگی ساده و عادی روزانه شخصیت های فیلمش تعریف می شود.همین جزییات هستند که در نهایت به صورتی نیمه خودآگاه و نیمه ناخودآگاه منجر به درگیر شدن مخاطب با داستان و همدلی میان فیلم و مخاطب می شود.
این ویژگی شاید برای نوشتن هر فیلمنامه ای ضروری باشد اما برای ساخت اثری در یک فرهنگ متفاوت اهمیتی دو چندان پیدا می کند.چه که هر نوع عدم شناخت و یا درک باسمه ای از فرهنگی که داستان در آن واقع می شود، می تواند منجر به پس زدن اثر از سوی مخاطب شود.فرهادی در”همه می دانند” موفق شده تا با درک درستی از جغرافیای وقوع اثر تمام لایه های داستانی و گره های در ظاهر تکراری درآثار متاخرش را بر بستر یک داستان اسپانیایی_جهانی سوار کند و قبض و بسط های داستانی را به کار بندد.جدای از قرابت های فرهنگی میان جامعه اسپانیایی و ایرانی که کار را کمی برای فرهادی ساده تر کرده است، باید اعتراف کرد که فرهادی تسلط مطلوبی بر فرهنگ اسپانیایی پیدا کرده و پس از آن موقعیت های داستانی و البته جزییات رفتاری شخصیت ها را بر این بستر سوار کرده است.گواه این مدعا اینکه بعد ازتماشای فیلم فرهادی نمی توان مدعی شد یک فیلم بی ربط به سینمای اسپانیا در اسپانیا ساخته شده است بلکه می توان به جرات گفت یک فیلم سینمایی توسط یک کارگردانی ایرانی_جهانی در اسپانیا تولید شده است.

اما “همه می دانند” یک “درباره الی” اتفاق نیفتاده است. اما این به چه معناست.آیا فیلم بدی است؟ آیا فیلم غلطی است؟ آیا فیلم ضعیفی است؟ پاسخ همه این سوالات منفی است. اما یک سوال وجود دارد . آن اینکه آیا این فیلم بهترین فیلم فرهادی است؟ خیر و اینکه آیا باید هر فیلم تازه ای از یک فیلمساز بهتر از آثار پیشینش باشد؟ خیر . پس نکته کجاست؟ داستان “همه می دانند” از بسیاری جهات شباهت های زیادی با “درباره الی” دارد. همه چیز با جشن و خوشی آغاز می شود.یک دختر گم می شود.به واسطه تلاش برای یافتن دختر موقعیت های داستانی تازه ای رخ می دهد. ماجرای گم شدن یا پیدا شدن دختر از درجه اول اهمیت دور شده و روابط میان شخصیت های حاضر اهمیت بیشتری پیدا می کند. دختر پیدا می شود اما هیچ چیز مثل قبل نیست. پیدا شدن دختر به اندازه ابتدای داستان اهمیت ندارد.اما تفاوت در کجاست که “درباره الی” همه را هیجان زده می کند و نظرات مساعد بسیاری را جلب می کند و “همه می دانند” به اندازه ای که باید مورد توجه قرار نمی گیرد؟ جدای از تمام ریزه کاری هایی که سینما و فیلمنامه های فرهادی را از سایرین جدا می کند و برگ برنده او تلقی می شوند، یک ویژگی در “درباره الی” وجود داشت که در فیلمهای بعدی فرهادی کم کم رنگ باخت و موجب یک سو تفاهم شد(روی واژه سو تفاهم تاکید می کنم). عنصر تازگی و غافلگیری در شیوه روایی “درباره الی” و چیدمان رخدادها و شخصیت ها، کاستن اهمیت رخداد اولیه که به ظاهر گره اصلی است (گمشدن الی / جدا شدن یا نشدن پدر و مادر/ پیدا شدن یا نشدن ایرنه / و…) و جایگزین شدن لایه های پنهانی و اسرار مگوی میان شخصیت ها، ادامه پیدا کردن یا نکردن رابطه ها، تغییر شکل نگاه شخصیت ها به هم و دنیای اطرافشان و در نهایت ایجاد نظم نه چندان دلپذیر نهایی بعد از رو شدن پنهان کاری ها به عنوان موتور محرک در ظاهر ثانویه(ولی در عمل اصلی) نقش بسیار زیادی در موفقیت “درباره الی” و مورد توجه قرارگرفتنش کرده است. ناگفته پیدا است که این مدل از روایت به امضای فرهادی بدل شده و بسیاری ازفیلمسازان داخلی و حتی خارجی از این شیوه برای داستان پردازی و فیلمنامه نویس بهره برده اند . اما سوال اینجاست که از تازگی دور شدن این مدل روایی به معنای آن است که نمی توان از آن در فیلمهای بعدی استفاده کرد؟ آیا تنها این ساختارروایی است که جذابیت های سینمای فرهادی را شکل می دهد و اگر از ازتازگی بیفتد فیلم های فرهادی بی خاصیت می شوند؟ آیا شیوه داستان پردازی در این مدل، جغرافیای اثر، جزییات رفتاری و فکری شخصیت های تازه فیلم های او و یا گره های تازه داستانی و شیوه اجرای آن نمی تواند محل توجه باشد؟ اگر اینگونه هست چرا تکرارهای متکثری که با کپی کردن مدل روایی فیلمهای فرهادی صورت گرفته هیچ کدام به اندازه فیلمهای متوسط فرهادی هم نرسیده است؟ (فیلم های خوبش که بماند) . جدای از مدل کلی روایی که شاید برای مخاطب آشنا باشد و از تازگی دور شده باشد، ظرافت در کنار هم چیدن جزییات چه در قامت دیالوگ های به ظاهر بی اهمیت که بعدتر در فیلم وزن زیادی پیدا می کند و چه در شکل تک نماها یا رخدادهای داستانی ساده و کمتر برجسته شده که در انتها خلل و فرج داستانی و منطقی فیلم را پر می کند و لذت کشف ، درک و کنار هم چیدن این جزییات با این لذت که روی هوش مخاطب حساب شده و هیچ کم و کسری در کار دیده نمی شود هم جز نقاط مثبت آثار فرهادی است که همراه شدن با آثار او را دلپذیر می کند.برای نمونه در همین “همه می دانند” تک نماهایی که از کفش های گل آلود “ایرنه” و “دختر خاله کوچکش” نمایش داده می شود یا این تک دیالوگ در ابتدای فیلم از زبان لائورا به پاکو “از کجا میدونی این بچه مال آلخاندور(شوهرش) است؟” و … در ظاهر تزیینی و بی اهمیت است اما در نهایت همین لحظات و جزییات پازل داستان را تکمیل می کند.در کنار این جزییات شیوه فضاسازی و کارگردانی و البته سبک بازی گرفتن از بازیگران را نمی توان به عنوان یک مولفه مهم در آثار فرهادی نادیده گرفت.به بیان بهتر سینمای فرهادی متاسفانه یا خوشبختانه در فضای فعلی سینمای جهان حتی در متوسط ترین حالتش جز فیلم های قابل اعتنای سال است. از دیگر سو باید گفت که نمی توان با شابلون از پیش طراحی شده و با نگاهی غیرمرتبط با خود اثر به تماشایش نشست. آثار فرهادی وجوه متنوع و متکثری را شامل می شوند که یکی از آنها شیوه کنار هم چیدن موقعیت های داستانی و مدل پایان بندی آنهاست.طبیعی است که قوت یا ضعف در این بخش در عین اینکه قابل اغماض نیست نمی تواند ملاکی برای قضاوت در مورد کل اثر باشد و منجر به نادیده گرفته شدن سایر ویژگی های کیفی آن شود.باید باور کنیم که فرهادی فیلمساز خوبی است و باید بپذیرم که بنا نیست فرهادی همیشه شاهکار بسازد و دل ما را به دست آورد.او یک فیلمساز خوب است که فیلم های شاهکار و متوسطش همگی تامل برانگیز هستند.

 

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 101566 و در روز یکشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۷ ساعت 06:55:01
2024 copyright.