سینماسینما، فرزانه متین
جادوی سینما بدین معناست که یک فیلم خوب توانایی آن را دارد تا مخاطباش را به فراسوی زندگی روزمره ببرد. اکتای براهنی بیپروا با موضوعات اجتماعی و ساختارهای تجربی، یکی از چهرههای برجسته نسل جدید سینمای ایران است که نه پیرو سینمای هنری است و نه همراه با فیلمسازان وابسته. او با فیلم جدیدش نشان داد که چراغ سینمای اجتماعی ایران حتی اگر کم سو باشد، اما خاموش نخواهد شد.
بعد از تماشای یک کمدی سخیف در سینما تصمیم گرفتم در همان پردیس سینمایی برای بار سوم به تماشای فیلم «پیرپسر» بنشینم، این بار سعی کردم فارغ از توجه به فرم و نمادگرایی فیلم، «پیرپسر» را به عنوان یک هویت مستقل که با تخیل کارگردان درهم آمیخته شده و ستونهای سینمای اجتماعی انتقادگر ایران را به لرزه انداخته، تماشا کنم که ناخودآگاه برخی از جملات بیپرده و سراسر درسِ استاد بزرگ سینمای ایران، عباس کیارستمی فقید،در لابهلای سکانسها خودنمایی کرد. هر چند که مرز میان واقعیت و تخیل در آثار وی همیشه مبهم بوده و مخاطب را به هنگام تماشای اثرش، میخکوب نکرده بلکه وادار به اندیشیدن کرده است، اما مانع از آن نمیشود ردپای سخناناش را در میان آثار بزرگ کارگردان ندید. در سکانسی از فیلم «پیرپسر»، زمانی که علیِ سر بهزیر و درونگرای داستان در کتابفروشی مورد اهانت و تحقیر کارفرمایش قرار میگیرد یاد یک جملهی معروف از مرحوم کیارستمی افتادم: «اول باید به پیرامون خود توجه کنیم و بعد به دوردستها» این همان چیزی است که همیشه هر آنچیزی که در اطراف ما روی میدهد، بیتوجه از آن گذر میکنیم و حالا نکتهی آن را درمییابیم که در تمامی سکانسهای مهم آثار اجتماعی بکر از جمله فیلم «پیرپسر»، فریاد میزند که به پیرامون خود بنگرید. از آن به بعد یادداشتها و سخنان عباس کیارستمی مانند زیرنویس بهروی پرده سینما برایم نقش بست. «واقعیت همیشه توانایی انگیزش خلاقیت را رقم میزند.»
سکانسی که دو پسر باستانی با هم گلاویز شدند یاد بخش دیگری از جملات کارگردان محبوبام افتادم: «برای من فیلم یعنی تشویق به نگاه کردن، کنجکاوی و پرسشگری.» سه مردی که فامیلی باستانی را یدک میکشاندند و از قاب پنجره، ورود رعنا به خانه را نگاه میکردند، یکی از روی هوس و پلشتی و دو باستانی دیگر از روی حس کنجکاوی، یاد جملهی طلایی از کتاب «سر کلاس با کیارستمی» افتادم: «وقتی به شخصیتها به روی پرده سینما نظر میاندازیم و به موقعیتی که این موجودات خیالی در آن قرار گرفتند نگاه میکنیم آنها را با خودمان میسنجیم. تلخ و شیرین زندگی را از راه آنها میچشیم.» در پلانی که علی و رعنا بعد از آن دورهمی شبانه، در خیابان قدم بر میداشتتند و باستانی فهیم کلافه از رعنا شده بود به معرفت درونی که کیارستمی از آن یاد میکرد، پی بردم، او میگفت: «وقتی میگوییم -دو تا چشم داشت دو تای دیگر هم قرض کرد- آن دو چشمِ قرضی است که میخواهیم با آن فیلمها باز شود. آن دو چشم به ما اجازه میدهند به آن چه ورای تصویر هست، برسیم.» در ۲۰ دقیقه پایانی فیلم که نفسام را برای بار سوم در سینه حبس کرده بودم یاد سخن دیگرش افتادم: «هویت فیلم را، بیننده تعیین میکند. به تعداد بیننده برداشتهای مختلف وجود دارد» و در انتها که هر سه مرد بر کف زمین در خون غلطیده بودند آخرین جملهای که از سازندهی «طعم گیلاس» به یاد داشتم بر روی پردهی سینما بالا و پایین میرفتند: «بیننده تیزبین میتواند گرهها را برای خودش باز کند به شرط آن که شخصیتها و پیکرهبندی فیلم استوار باشد.» این جملهی گرانبها همان مقوله ای است که اکتای براهنی از ابتدا تا انتها برای خلق جهان فیلمش به آن وفادار ماند و توانست مخاطبش را با آن جادو کند.