سینماسینما، فریبا اشوئی
شادروان دومین فیلم بلند حسین نمازی بعد از فیلم کم اقبال آپاندیس است. فیلم در پوسته بیرونی خود تظاهرات طنز دارد و نوع طنز آن را هم می توان در طبقه بندی انواع طنز، طنز موقعیت قرار داد. اما لایه های زیرین فیلم(پیرنگ های فرعی)تماما بر حقیقت تلخی به نام فقر، فلاکت مالی و فرهنگی متمرکز است که نمازی در دل پیرنگ اصلیِ جدی شوخی اش که به دنبال فوت اتفاقی پدر خانواده شکل می گیرد؛ به طور خاص به آن پرداخته است. کارل مارکس فیلسوف آلمانی در مکتب معروف خود مارکسیسیم، معتقد است مادیات همه چیز یک جامعه است و در واقع زیربنای تمام جوامع را همین مادیات تعیین می کند. بنا بر این تعبیرِ مارکس از مادیات باید گفت وقتی مردم جامعه ای فقیر شدند آن وقت است که به هر کاری دست خواهند زد. در مباحث دینی هم به این مهم اشاره شده است. درحدیثی نقل به مضمون از امام علی (ع)که می فرماید: «آن وقت که فقر از دری وارد شد، ایمان از در دیگر خارج میشود».
به هر حال جامعه ای که از لحاظ مادی گرفتار شد، دیگر از هیچ بی راهه و بی اخلاقی اِبا نخواهد داشت. جهان امروز محصور در یک سیکل معیوب ماتریکسی است. تفکر قالب مادی در این چرخه، که در آن تنها پول عیار انسان ها را معلوم می سازد، بیکاری، بلای خانمان سوزی است که ریشه تمام آسیبهای اجتماعی را می توان متوجه آن دانست. سیاست، فرهنگ، آداب ورسوم، اعتقادات، باورها و سبک زندگی همه و همه متصل به همین زیربنای مادی است. نمازی در شادروان با ایجاد موقعیت و لحن طنز آمیز در فیلم، سعی کرده تا روزمرگی و دغدغه های معمولِ طبقه گرفتار در حلقه فقر مادی و فرهنگی را به تصویر بکشد. تصاویری که به رغم گرفتن تلخند از مخاطب، در اصل هشداری جدی برای مصلحان و مصلحت اندیشان جامعه تلقی می شوند!
فرو پاشی اخلاق، درهم آمیختگی جدی و شوخی های زندگی و عبور از مرزها و خط کشی های عُرفی همه به یک دلیل عمده، آن هم نبود پول و رفاه اجتماعی، آش شله قلمکاری می شود که در شادروان شاهدش هستیم. تصویری بی واسطه از خانواده هایی از طبقات ضعیف جامعه، حاشیه نشین و مهاجر که در آینده ای نه چندان دور با دهن کجی هایی به مراتب صریح تر و بزرگتر رو در روی جامعهشان خواهند ایستاد و نداشته های دیرین خود را مطالبه خواهند کرد. اتفاقاتی به ظاهر معمولی و ساده مثل بلوکه شدن سرمایه متوفی، تملک جنازه، پیچیدگی قوانین ترخیص و نبود قانون و ماده و تبصره قانونگذار در موارد خاص، اهمیت جنس کوپنی در دوران سخت اقتصادی، پیچیدگی های دست و پاگیر قوانین شهروندی و تخلفات متعاقب آن و… همه از پیرنگ های فرعی داستان هستند که علیرغم سادگی و پیش پا افتادگی، هشدار جدی هنرمند درباره چالش های بزرگ پیش روی جامعه، در آینده نه چندان دور به شمار می روند. و اما با عبور از مقوله مضمون و پیام شادروان، پایان کار فیلم و رابطه علل و معلولی حاکم بر اتمسفر داستان غلط است. پایانی سرد و کم جان که موقعیت ساخت و پرداخت قصه را از آغاز مخدوش می کند. با این تعریف که چرا گره ای که با دست باز می شده است را باید به دندان و با این همه هیاهو گشود؟!