سینماسینما، آرش عنایتی
آخرین روزها، روایتِ روزهای آخرینِ برنامهای موسوم به “راهِ حل نهایی”، آخرین روزهای جنگ جهانی دوم و آخِرین بازماندگان هولوکاست است. فیلم به کارگردانی جیمز مول و تهیهکنندگی استیوناسپیلبرگ و برندهی جایزه اسکار در سال ۱۹۹۹ که بیشتر بر روایت ۵ بازماندهی اردوگاههای یهودیان متمرکز است، روایتی از دستگیری تا آزادی و سربازانِ آمریکاییست که به دستگیری و یاریشان شتافتند. برنامهی یهودیستیزی، یهودیزدایی و یهودیسوزی از سویِ نازیها از سال ۱۹۳۴ بر کاغذ آمد و در سال ۱۹۳۸، با واقعهای موسوم به «شب کریستالی» در کف خیابان به نمایش درآمد. با شروع جنگ در سال ۱۹۳۹ رسمیت یافت و با پایان جنگ، ظاهرا به پایان رسید. شگفتانگیز، انگیزهی هیتلر و نازیها در پایبندی به این مهم تا پایان بود. به طور قطع آلمانها در سال ۱۹۴۴ اطلاع داشتند که جنگ را خواهند باخت با این وجود، این پروژه متوقف نشد و در طی همان یک سنه در مجارستان یک تنه چنان کردند که در همهی آن سالیان در کلِ اروپا انجام داده بودند. در حالی که جمعآوری و تمرکز قوایی که به این مسئله میپرداختند، میتوانست راه حلهای بهتری را برای ادامهی جنگ در اختیارشان قرار دهد اما “راه حل نهایی” راهِ حلی برای تمام قوای آلمانِ نازی محسوب میشد آنچنان که حتی در وصیتنامهی هیتلر هم برای نسلهای آینده درج و توصیه شد. گویی فیلمهای متمرکز بر واقعهی هولوکاست به این دلیل ساخته میشوند که این واقعه فراموش نشود اما آنچه در دنیای امروز میگذرد مبین این است که تعصب و جهل هر بار در لباسی جدید و بر قالبی جدید مینشیند تا بر اقلیت مغلوب حکم براند. یکی از پرسشهای مهم فیلم، از زبانِ یکی از بازماندگان مطرح میشود. از او پرسیده بودند که شما که از پیشینهی یهودستیزی نازیها آگاه بودید وحکایتِ جنایت آنها را از پیش از جنگ تا یورش به لهستان و تبعید و کشتارشان شنیده بودید، چرا نگریختید؟ آن عاقلان نشسته بر ساحل امن، غافلند که برنامهها و قوانین اندک اندک ظاهر میشدند-ابتدا از کارهای دولتی منع شدن، از دانشگاهها اخراج شدن، داد و ستد با آنها نهی شد و کمی بعدتر تبعید و قلع و قمعها رخ داد – و این خیال باطل در ذهن اقلیتِ خوش باورشان(یهودیان ساکن مجارستان) مانده بود که ملتِ من از مللی چون مللِ لهستان و آلمان متمایز است و چنین نخواهند کرد. دیری نگذشت که دوستان دوران کودکی و بزرگسالی در امتداد صفوفِ مهاجرین ایستادند و آب دهان به آنها انداختند و برائت خواستند. جدا از تصاویر بکر و کمتر دیده شده از واقعهی هولوکاست زیبایی فیلم در بیانِ هنرمندانهی شرایط قربانیان از زبان بازماندگان است. جایی که نیایشِ خواهران در آبریزگاه، بدل به همخوانی همان عبارات از سوی محکومین با هر ملیتی میشود. یا انگیختهی هر کدام در این سالها و حرفهای که برگزیدند و نسبتش با آن پدیده که بر پایهی انگیزهشان از آن سالها به دست آمده، زیرکانه بر تباهی تفکر نازیها و تعالی اینان در باورِ مذهبیشان دارد.
آنچه فیلم به اشارهای از آن میگذرد و از آن نخواهیم گذشت این است که اگرچه که تاریخ را فاتحان مینویسند (برای نمونه، واکنش ِ سرباز ِ رنگینپوست به افسر آلمانی، مصداق جنایت است) اما با وجودِ سرسپردگی بسیاری به جبر و جباریت، سرها به دار سپرده نمیشد اگر همکاری و همراهی برخی از قربانیان با جانیان نبود!