تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۰۷/۱۴ - ۱۹:۳۳ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 190638
 سینماسینما، عزیزالله حاجی مشهدی

این روزها که بر پرده‌ی سینماها، کارهایی جز نمونه‌های کم بها و نازل نمی‌بینیم و از فیلم‌هایی که واجد ارزش‌های  فرهنگی -هنری  و فنی باشند، نمی‌توان نشانه‌یی یافت، تماشای برخی از نمایش‌های روی صحنه، برای من جایگزین مناسبی است تا از دنیای فیلم و تئاتر فاصله نگیرم. با این همه، حتی در جریان تماشای نمایش‌های چند ماهه‌ی اخیر نیز، فرقی نمی‌کند که در تماشاخانه‌ی سنگلج  اجرا شود یا در تالار حافظ و تئاتر شهر، خالی بودن تالارهای نمایشی، دل آدم را به درد می آورد. البته تعجبی هم ندارد. در جایی که با جمعیت ۷۰ یا ۸۰ میلیونی، کتاب‌هایش با شمارگان ۵۰۰ یا ۱۰۰۰ نسخه به چاپ می‌رسد،  تماشای یک نمایش در جمع ۱۰ یا ۲۰ نفره، آن هم کاری که حاصل تلاش و تمرین شبانه‌روزی و گاه چند ماهه‌ی یک گروه از دلشیفتگان هنر نمایش بوده  است، نباید چندان هم شگفتی آفرین باشد.    

تماشای نمایش «ماراساد شاه لیر را شکار می‌کند» به  نویسندگی، طراحی و کارگردانی نیما گودرزی در تالار حافظ نیز برای من با همین حسّ و حال همراه بود که گویا متاسفانه حتی دانشجویان رشته‌های سینما و تئاتر و منتقدان و نمایشنامه نویسندگان و کارگردانان هنرهای نمایشی هم این روزها رغبت چندانی برای تماشای کاری تازه از دوستان هم‌صنف و هم‌گروه خود ندارند! این تاسف زمانی پُررنگ‌تر و جدی‌تر و صد البته آزاردهنده‌تر می‌شود که بدانیم، بخشی از درآمد و دستمزد کار هنری افراد یک گروه نمایشی که قرار است در شرایط بد اقتصادی و افزایش عنان گسیخته‌ی هزینه‌ها، صرف هزینه‌های کمرشکن زندگی امروزشان  بشود، باید از محل درآمد ناچیز همین نمونه کارها تامین شود! به همین روی، بسیاری از این هنرمندان، تنها به جُرم دوست داشتن تئاتر، بدون کم‌ترین حمایت و پشتیانی مادی و معنوی، مجبورند که با سیلی صورتشان را سرخ نگه دارند. 

نمایش «ماراساد شاه لیر را شکار می‌کند» با برداشتی آزاد از دو نمایشنامه‌ی بسیار معروف «ماراساد» (Marat / Sade) نوشته‌ی پتر وایس (Peter Weiss) نمایشنا‌مه‌نویس و نقاش و فیلمساز تجربی سوئدی، زاده‌ی آلمان و  «لیرشاه» (King  Lear) اثر مشهور و تراژدیک ویلیام شکسپیر (William Shakespeare) می‌کوشد تا در ترکیبی تازه که تلفیقی از اجراهای کلاسیک و نوآوری‌های خلاقانه و تجربه‌گرایانه (Experimental) و نمایش مدرن (Modern theater) را به رُخ می‌کشد، آمیزه‌یی از فضایی سرشار از تضادها و تناقض‌ها را به تماشا بگذارد. ازسویی، در حالی که در  قلب پاریس، انقلابیونی پرچم آزادی را با شور و شوق در هوا می‌چرخانند و شادی و پایکوبی می‌کنند، از سویی دیگر، رنج گرسنگی و بی‌عدالتی و ناله‌های دردناک همان آدم‌ها، گوش فلک را کر می‌کند! شاید تنها دلخوشی این آدم‌ها، یک دقیقه چشم بستن و پناه بردن به رویا و به خاطر آوردن روزهای شیرین کودکی‌شان باشد! جایی که بازیگران نمایش، همراه با حرکات بازیگوشانه که به  راه رفتن خوابگردها شباهت دارد، همسرایی می کنند که: 

 «کاش می‌شد یه دقیقه چشم هامون رو ببندیم و به بچگی‌مون برگردیم!» 

  اما، همگی به خوبی می‌دانند که خیلی زود باید از این خواب شیرین و کوتاه، بیدار شوند و دوبار به دست‌های خالی و به شکم‌های گرسنه‌ی خود بیندیشند! این واقع‌گرایی تلخ‌اندیشانه را شاید بتوان جانمایه‌ی نمایشنامه‌ی ماراساد دانست که به گونه‌یی در محتوای درونمایه‌ی خود یک حرف بزرگ سیاسی – تاریخی را که به انقلاب فرانسه یعنی بزرگ‌ترین رویداد سیاسی اجتماعی اروپا مربوط می‌شود، با نگاهی روانکاوانه مطرح می‌کند. به گونه‌یی که چهره‌ی رنجدیده‌ی انسان امروزی را که غرق در تنهایی خویش است و از اصالت خود بسیار دورافتاده است، در این نمایش به تماشا گذاشته می‌شود. تا آنجا که ردّ پای اندیشه‌های فیلسوفان بزرگِ اگزیستانسیالیست، همچون ژان پل سارتر (Jean-Paul Sartre) را  با تاکید بر «اصالت بشر»، به ما یادآوری می‌کند که به روشنی می‌گوید: «ما محکومیم به آزادی؛ به این معنا که هیچ انتخابی نداریم جز این که انتخاب کنیم و بار مسئولیت انتخاب‌مان را به دوش بکشیم.» 

فضاسازی داستان نمایش «ماراساد شاه لیر را شکار می‌کند» در یک تیمارستان، با نقش‌آفرینی بازیگرانی که همچون بیماران روانی روی زمینِ کف آسایشگاه غلت می‌زنند و بی‌تابی می‌کنند، در قالب آدم‌هایی که گویی در چنبره‌ی عقل و جنون سرگردان شده‌اند، نمایش را به روایتی دردانگیز از هستی انسان معاصر تبدیل کرده است که در چنگِ تقدیری ناخواسته اسیر شده است!

نمایش، در غیاب شخصیت لیرشاه (با بازی نیما گودرزی) که برای به تماشا گذاشتن چهره‌ی دراماتیکِ شخصیت جنون‌آمیز شاه لیر، حضوری کوتاه دارد،  با ۷ بازیگر محوری- ۴ زن و ۳ مرد-  که  در بیشترین بخش‌های نمایش، در کنار یکدیگر گویی نقش همسرایان یک گروه آواز را برعهده دارند، توانسته است تماشاگر خود را در فضایی ساده و بدون زرق و برق، به آدم‌های سرگشته در میان دایره‌ی عقل و جنون، به خوبی نزدیک کند و در حالی که بخش عمده‌یی از احساسات آدم‌های نمایش با زنجموره‌ها و بُغض‌های فروخورده و فریادها و خنده‌های جنون‌آمیزشان، واگویه می‌شود، مخاطب نمایش را نیز با دردهای خود همراه می‌کنند. 

در نمایش‌هایی از این دست، بی‌تردید هیچ یک از بازیگران برای بازی گرم‌تر و گیراتر خود مزیتی  بر دیگر بازیگران ندارند. مهم‌ترین امتیاز این گونه کارهای گروهی به هماهنگی و هم آوایی درست بازیگران برمی‌گردد که خوشبختانه در این نمایش، همه‌ی بازیگران به خوبی از عهده‌ی آن بر آمده بودند. 

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

 

آخرین ها