سینماسینما، نوید جعفری
جهان بازیگری دنیای پر زرق و برق و پر هیاهویی است، از نظر آنها که بیرون این جهان حضور دارند زیبا و دلفریب و ساده به نظر می رسد اما کمتر کسی از دشواری ها و سختی ها و زحمات شبانه روزی بازیگری مطلع است.
در جهان بازیگری جمله معروفی هست با عنوان اینکه: نقش کوچک و بزرگ وجود ندارد بلکه بازیگران کوچک و بزرگ وجود دارند.
این جمله را بارها در دوره های بازیگری شنیده ام و بارها برای هنرجویان دوره های آموزشی تکرار کرده ام اما می دانم که دست یابی به این مهم بسیار دشوار است.
نخست بازیگری که بپذیرد که اگر چه نقش اصلی نیست اما می تواند درخشان ظاهر شود پس بدون اهمال کاری همه توان فکری و عملی اش را برای رسیدن به نقش طی کند و دوم فیلمنامه یا تئاتر نوشتی که این پختگی و مجال را به بازیگر برای ارائه نقش مهیا کند.
در گستره سینما و تئاتر موارد بسیاری از دیده شدن یک بازیگر در نقش های مکمل و حتی کوتاه وجود دارد که در تاریخ سینما و تئاتر ماندگار شدند.
به عنوان نمونه بازی «رویا نونهالی» در «خانه ای روی آب»،
«رضا کیانیان» در فیلم «سلطان»، «حامد بهداد» در فیلم «بوتیک» یا بازی های زنده یاد «پرویز فنی زاده» که چهره شاخص نقش های مکمل و کوتاه بود ، و برای منتقدان سینما بی تردید نقش آفرینی های او در «تنگسیر»، «گوزنها» و نقش مش قاسم در «دایی جان ناپلئون» چند مورد از این بازی های کوتاه اما به یاد ماندنی است که با نام آن آثار عجین شده است.
در میان آثار پر مخاطب این روزها مجموعه «پوست شیر» نمونه شاخصی در دستیابی بازیگر به نقشی مکمل است که می تواند مرجعی مورد توجه و آموزشی برای مخاطب و خصوصا علاقه مندان بازیگری باشد.
اگر به مثلث متن، بازیگر و کارگردان معتقد باشیم به بهترین شکل می توان این اتفاق را در پوست شیر مشاهده کرد، فیلمنامه ای در خدمت ژانر، کارگردانی هوشمندانه و رسیدن به فرم پر کشش و بازی بازیگرانی که در ضلع سوم مثلث در جای خود به خوبی قرار دارند.
«پوست شیر» در شکل داستان دو قطب اصلی و دو بازیگر اصلی شاخص دارد که در یک سو «هادی حجازی فر» را دارد و در سوی دیگر «شهاب حسینی» در میان تقابل این دو بازیگران فرعی و مکملی وجود دارند که اگر نباشند داستان اینچنین به سرانجام نمی رسد.
از بازی های تک قسمتی و تک سکانس توسط بازیگرانی همانند بابک کریمی و رامین راستاد و علیرضا اوسیوند و… تا ۵ شخصیت مکمل با بازی پانته آ بهرام، مهرداد صدیقیان، پردیس احمدیه، ژیلا شاهی و علیرضا کمالی که در اکثر قسمت ها به عنوان بازیگر مکمل حضور دارند.
بی تردید هر کدام از این بازیگران علاوه بر پیشینه بازی در نقش های اصلی و حضور صحنه ای قدرتمند پیشین در پوست شیر به خوبی از عهده نقش برآمده اند و بی گمان پرداخت به بازی هر کدام مجالی طولانی تر را می طلبد اما در این میان علیرضا کمالی در نقش رضا پروانه علاوه بر اینکه توانسته نظر عموم مخاطبان را جلب کند توانسته در زمینه بازیگری نظر مخاطبان خاص تر و سختگیرتر را هم جلب کند تا جایی که در هر قسمت منتظر حضور او بر صفحه باشند.
کمالی از دهه ۸۰ تا امروز در آثار سینمایی و سریالی مختلفی به ایفای نقش پرداخته است و اکثرا هم در نقش دوم حضور داشته است اما پوست شیر را می توان معرفی تازه او و تولد دوباره او دانست.
تولدی که اگر چه به واسطه متن و شخصیت پردازی ها بروز کرده اما بازی کمالی و خلاقیت او کار را به مرحله ای می رساند که نمی توان کسی جز او را در قامت رضا پروانه تصور کرد.
رضا پروانه معنای رفاقت است و کیست که دلش نخواهد رفیقی بامرام وهمدل چو او داشته باشد؟
مردی که در عین همراهی در مسیری که میداند دشوار و تاریک به نظر می رسد تردید به دل راه نمی دهد، از پایان نمی هراسد و ابایی از هیچ کاری ندارد.
اوست که همبند سابقش را برای دیدار خانواده نونوار می کند و هم اوست که با ساحل از در محبت صحبت می کند تا پذیرای پدر شود.
رضا پروانه شهر را ذره به ذره با نعیم از دل کتک کاری و دعوا و … شخم می زند تا سرنخی برای گمشده رفیقش بیابد.
همراه با او می خندد و در غم او اشک می ریزد، رضا پروانه اما همچنان که همراه است در نقش یک دلسوز واقعی نعیم را از خطرات دور می کند و حتی گاهی به همین واسطه باعث ناراحتی او می شود اما رهایش نمی کند.
در عین این ظاهر سخت تعبیری از همان ترانه می شود که قلب او، قلب پرنده است و این را می توان در لحظات حضورش در کنار مژگان دریافت، وقتی در میان سرفه هایش زیر باران لبخند می زند و از عشق سخن می گوید.
و برگ برنده اینجاست که همه آنچه ذره ذره در متن اصلی برای شخصیت رضا پروانه نگاشته شده است، با هوشیاری بازیگر به ثمر می نشیند.
رضا پروانه در نظر اول یک وردست یا نوچه نعیم به نظر می رسد، بر اساس الگوی کلیشه ای که سالها در سینمای ایران بسط پیدا کرده است در ابتدای داستان جز این انتظار نمیرود اما هر چه داستان پیش می رود، پا به پای گره افکنی های داستان شخصیت ها بیشتر خودشان را نمایان می کنند و در همین مسیر است که نقش رضا پروانه به مدد بازی خوب علیرضا کمالی خود را در کنار نقش های محوری اثبات می کند تا جایی که همذات پنداری مخاطب را برانگیزد.
علیرضا کمالی به خوبی مرز بین تیپ سازی های کلیشه ای و شخصیت پردازی را دریافته است.
هوشمندی کمالی برای ایجاد آن لحظه ها اینجاست که تنها به دیالوگ بسنده نمی کند او از سکوت همانقدر بهره می برد که از دیالوگ، از بازی های چشمی، حرکات دست، حفظ راکورد با سرفه ها و حتی مدل سیگار کشیدن غافل نمی شود تا به همان باورپذیری دست یابد که اصلی ترین هدف نهایی هر بازیگری است. و با همین تلاش اوست که می توان در مسیر داستان لایه های زیرین شخصیتی را شناخت که به سادگی و صادقانه همیشه رفیق است.
شخصیتی که در قالب بیرونی سخت و در درون شکننده و حساس است و کمالی با درایت از لبه تیز این تیغ به سلامت عبور کرده است و حفظ همین تعادل او را محبوب مخاطب کرده است.
کمالی در پوست شیر نشان داد که مدت زمان حضور در هر قسمت مهم نیست، حتی تعدد دیالوگ یا بازی های بیرونی که نصیب نقش اصلی ها می شود هم اهمیت چندانی ندارد بلکه کافی است آن نخ باریک اتصال و ارتباط با مخاطب به واسطه همذات پنداری و باور پذیری ایجاد شود و این همان کار بزرگی است که کمالی به واسطه تجربیات سالیان به دست آورده است.
او با دقت با با روندی قطره چکانی نقش را به مرحله ظهور می رساند بر اساس هر قسمت و با پیش برد داستان آهسته آهسته نقاب از چهره و درونیات رضا پروانه بر میدارد تا جایی که مخاطب بی آنکه احساس کند او را با خود همراه میبیند و با او همذات پنداری می کند.
کمالی در دو فصل گذشته پوست شیر لحظات ماندگاری را خلق کرده است که در هر قسمت وجهی متفاوت و پنهان از شخصیت را نمایان می کند و کافی است یکبار دیگر از ابتدا بازی او را این بار فارغ از داستان با دید موشکافانه تری بررسی کنیم تا متوجه توان بالای او در عرصه بازیگری شویم.
علیرضا کمالی در پوست شیر مزد تمام تلاش هایش در تئاتر و سینما و سریال را گرفته است، تمام نقش هایی که دیده شدند و بعضا دیده نشدند و این همان مجالی بود که او برای اثبات خود نیاز داشت.
حالا باید منتظر فصل پایانی مجموعه پوست شیر باشیم و ببینیم کمالی در کنار سایر بازیگران و داستان چه برگ برنده دیگری برایمان دارد.