تاریخ انتشار:۱۳۹۹/۱۱/۱۹ - ۰۱:۱۴ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 150217

سینماسینما، سام بهشتی

قصه گفتن در ملودرام اجتماعی، کار دشواری است. وقتی می خواهید تلخی و التهاب را در سینما تصویر کنید باید به جزئیات دقت کنید که چیزی بیرون نزند. کاشت و برداشت هایی که در قصه چیده شده؛ در زمان خودش و سر ضرب اتفاق بیفتد. مثل راه رفتن بر روی لبه تیغ می ماند.اگر در ملودرام فُرم روایت زبانش الکن باشد، محتوا از دست می رود و برعکس. «خط فرضی» از این قاعده تبعیت می کند، می خواهد یک قصه تلخ و شکننده را طوری روایت کند که تاثیرگذار باشد و این اتفاق در اجرا و پرداخت به درستی پیش می رود. قصه ملتهبی که از زاویه یک کارگردان زنِ تازه نفس روایت می شود. او نگاه عمیقی نسبت به جامعه پیرامون خود دارد و با هوشمندی یک «فروپاشی عمیق زنانه» را در پایان بندی به سینمایی ترین شکل ممکن به تصویر می کشد. مادری که بر اثر یک اتفاق با یک تراژدی مواجه می شود و در پایان دست به یک هاراگیری مادرانه می زند. «خط فرضی» سه ضلع دارد؛ نخست قصه شسته و رفته و فیلمنامه درست که حتی قصه های فرعی هم در روند روایت به شکل گیری محتوای اصلی کمک می کند. دوم تولد یک کارگردان که سلیقه ای به جامعه پیرامونش نگاه نمی کند و سوم حضور تاثیرگذار سحر دولت شاهی در نقش یک مادر است که با بازی آرام و درونگرا، بار دیگر ثابت می کند بازیگری است که می تواند در سخت ترین نقش ها هم حضورش جدی باشد. فراز و فرود شخصیت از ابتدا تا انتها و لحظه فروپاشی را تمیز اجرا می کند. این دولتشاهی سال های اخیر به شدت بازیگر منطقی و خوش فکری است. اما کارگردان خط فرضی یک انتخاب هوشمندانه دیگر هم در چینش بازیگرهایش داشته است و با انتخاب پژمان جمشیدی برای ایفای نقش «پدر» قصه اش یک چالش جدی برای جمشیدی ایجاد کرده است و پژمان با یک تغییر ساختار جدی در لحن و بیان، به جدی ترین شکل ممکن به این شخصیت جان بخشیده است و این تفاوت و دقت در جزئیات است که او را به بازیگری مهم تبدیل می کند.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها