سینماسینما، امیر اثباتی؛
در متن قبلی اظهار خوشحالی کرده بودم که بالاخره یک نفر از اعضای شوراهای صدورِ اجازۀ ساخت و نمایشِ فیلمها حاضر شده دربارۀ روال و رَویه و عملکردِ این نهادِ نطارتی/هدایتی، ملاحظهکاری و عافیتجویی و پنهانکاری را کنار بگذارد و توضیحاتی از منظرِ خودش بدهد. قبلاً هم، در نامۀ سرگشادهای که در “سینماسینما” منتشر شد، از کمال تبریزی به عنوانِ عضوِ جدید شورای صدورِ اجازۀ نمایش، که خودش و فیلمهایش بارها گرفتار و قربانیِ این شورا شده بودند، همینها را پرسیده بودم ولی …متأسفانه پاسخی دریافت نکردم. البته رائد فریدزاده (رئیس سازمان سینمایی) درجلسهای که حکم اعضای جدید را میداد بر “شرع و قانون و اخلاق” به عنوان ملاکهای شورا تأکید کرد. خب مگر همۀ شوراها با تمسک به همین ملاکها عمل نمیکردند؟ پس چرا در هر دوره نتایج متفاوتی حاصل میشد و میشود؟ پرسش و مشکل، اساساً همین روالِ یک بام و چند هوایی این نهادِ قدیمیِ قَدَرقدرتِ حاکمیت و دولتهاست. مسئلۀ اصلی را هم پدیدۀ “سانسور” میدانم و برایم اصلاً مهم نیست که بعضیها از شنیدنِ مکررِ این واژۀ بهراستی زشت و تلخ و شوم برآشفته شوند؛ مشکلِ خودشان است. تفاوتِ میانِ مواردی که قربانیِ سانسور میشوند را هم با آنچه مغایر یا متفاوت با عرف و هنجارهای متعارفِ اکثریتِ جامعه است، و قاعدتاً فیلمسازان هم رعایت میکنند، کمابیش میفهمیم.
بله با سابقۀ بیش از چهل سال فعالیتِ حرفهای، از واقعیاتِ سینمای ایران بیخبر نبوده و نیستم. اما طبعاً تجربه و روایت و تفسیر و مواجهۀ هر یک از ما با این واقعیت، در جاهایی مشابه و در مواردی متفاوت است. چارهای نمیشناسم جز اینکه بگوییم و بشنویم و پیشنهادهایمان را برای قدری اصلاحِ امور در معرضِ آگاهی و سنجشِ افکارِ عمومی بگذاریم. خوشخیال نیستم که به توافقِ قطعی خواهیم رسید. متوجه هستم در نظامی که بهسر میبریم مبانیِ متفاوتِ دیدگاهها، منافعِ مادیِ ذینفعان و پشتوانۀ قدرتی که هر کدام در اختیار داشته باشند، بر شکلگیریِ شرایطِ حاکم مؤثرند.
در مورد واقعیتِ این سینما، با همۀ احترامی که برای محمدرضا هنرمند قائلم، با نقلِ قولی که از او شده و تحلیلی که -پس از استعفا از عضویت در همین شورا در دولتِ قبل- از سینمای ایران ارائه داده چندان موافق نیستم. البته من هم مثل او و بسیاری دیگر از سینماگران و… با دهها آسیب و بیماری که سینمای ایران گرفتارشان است آشنا هستم؛ درعینحال همچنان در مورد نقش و تأثیر شوراهای کذاییِ نظارتی در برقراری وضعیتِ موجود، بر نظر خودم پافشاری میکنم. سلطۀ بیسوادان و سودجویان و مبتذلپردازان بر میدانِ هنر و فرهنگ، حاصلِ پسزدنِ هنرمندانِ والا و اندیشمندی است که دیدگاههایی متفاوت و منتقد به شرایط دارند، تا امکان، توان و رغبتِ هنرورزی و آفرینش آثار هنری از ایشان دریغ شود و خانهنشین شوند و منفعل. شوراهای اجازۀ ساخت و نمایش، از اصلیترین اهرمهای اعمالِ این سیاست و راهبردِ ضد فرهنگی در عرصۀ سینما هستند.
عَلَم کردنِ غلطهای املاییِ بعضی فیلمنامهها – که واقعی است- و پرت بودنِ برخی فیلمنامهنویسان از ابتداییترین اصولِ فیلمنامهنویسی و شناختِ جامعه و … -که آن هم واقعی است- و تولیدِ بسیاری شبه فیلم -که آن هم واقعی و حاصلِ همین سیاستگذاری است- به هیچوجه توجیه نمیکند رفتارِ اعضای این شوراها را با فیلمسازانی معتبر که سابقۀ فیلمسازیشان از سنِ بعضی از ایشان بیشتر و دانش و تجربهشان فراتر از حدِ تشخیصِ آقایان است. اصلاً صلاحیتِ خودِ حضرات برای ارزیابیِ کیفیِ فیلمنامهها یا فیلمهای سینماگران با چه معیاری قابل تشخیص و پذیرش است؟ صرفاً چون کارمندِ مافوق -مثلاً معاون وزیر یا مدیرکلِ یا…- تشخیص داده یا صلاح دانسته و منصوب کرده؟ همین کافی است تا در عرصۀ تولیدِ آثار هنری که متفاوت است با تولید کنسرو و بتن و شلغم، اشخاصی را گمارد که یا دستِ بالا یک منتقد و سینمایینویسِ معمولی است یا تهیهکننده/کارگردانی در حد متوسط، یا … که مدتی در مقامِ کارمندِ نهادِ سانسور -در همان “پلۀ اول” میگویم- به خود اجازه میدهد بر اساسِ سلیقه و فهمِ شخصیاش از سینما و استانداردهایش و یا به استنادِ مقرراتیِ شکننده و تفسیرپذیر، در مورد فعالیتِ هر فیلمساز و سرنوشتِ هر فیلمی نظر بدهد و تصمیم بگیرد؟ فراتر از ترکیبِ اعضا، میشود و باید اساساً در موردِ نفسِ ضرورتِ شوراهایی با این ماهیت و سازوکار تردیدِ جدی کرد.
دفاع از لزومِ حذفِ نود درصدِ آثار سینمایی و سینماگران، به تشخیصِ “منِ” نوعی، هر که میخواهد باشد، روشی کاملاً ضد دمکراتیک و عمیقاً ضد فرهنگی است؛ حالا اسمش را بگذاریم “پالایش” یا هر چه، فرقی نمیکند؛ و مهم نیست توسط چه کسی یا گروهی. ریشههای مشکل در ساختاری است که شرایطِ کنونی را ایجاد کرده. ساختارِ مدیریتِ فرهنگی باید اصلاح شود.
حتماً در این سازوکارِ نظارتی/هدایتیِ یکسویه، بعضیها هم در برابرِ زور و قدرتِ شورا ناچار از تمکین و درخواستِ اعتماد و تندادن به امضای تعهدنامه میشوند. اما قطعاً همه نه. پرسیدهام و پاسخ گرفتهام. اعضای سابق شورا هم میدانند ولی چرا بعضی بر روایتِ نادرستِ خود تأکید میکنند؟ اثباتِ خودشان، به قیمتِ تحقیرِ دیگران؟ نمیدانم. لابد دلایلِ روانشناختی دارد.
بسیار موافقم و ضروری و مفید میدانم که کارنامۀ این سینما و مدیریتش در سی چهل سالِ گذشته بررسی شود؛ حتماً باید بررسی شود چرا بازارِ سینما در سالهایی کمرونق بوده؟ سالهایی با استقبالِ چشمگیرِ مخاطب روبهرو میشده؟ دورههایی در جشنوارههای متعدد افتخارآفرین بوده؟ و مدتی است بعضی سینماگران بدون اعتنا به شوراها و نظراتِ اعضای آنها فیلمهای موردِ نظرشان را میسازند و هر جا بخواهند به نمایش در میآورند؟… و چه کسانی “بزرگترین سانسور را در این سینما … برقرار ساختند تا از دغدغههای مردم و تاریخ و مفاخرشان فاصله بگیرد تا دیگر خود را نتوانند در آیینۀ آن ببینند…؟” و چه شد که کمدیهای “بفروشِ همراه با رقصِ مردانه و شوخیهای جنسی” در سالهای اخیر در مقیاسِ انبوه تولید و باعث افتخارِ وزیر و معاون و کارمندِ وزارتِ ارشاد شدند؟ چهطور سلیقۀ مخاطب تا این حد تنزل پیدا کرد؟
البته محضِ اطلاع، من هیچوقت در زمرۀ مدیران و کارمندانِ معذورِ! آن نبودهام، بر سینما “حکومت” نکردهام و دوستانم هم بیشتر غیرسینمایی هستند. اما زمانی که در مدیریت خانه سینما حضور داشتم در کنارِ همکارانِ صنفیام کوشیدم تا این نهادِ مدنی را که میخواست تا جایی که ممکن است مستقل بماند، مدیرانِ ارشادی و سینماییِ دولتِ موسوم به معجزۀ هزارۀ سوم و سینماگرانِ همسو و مشترکالمنافع با ایشان، قلعو قمع نکنند… و سرانجام ما موفق شدیم و ماندیم و آقایان رفتند. همچنان بهرغم انتقاداتِ بسیار به عملکردِ خانه سینما، و بیانِ صریحِ نظراتم در فضای عمومی، خودم را موظف به همراهی و حمایت از این نهاد مدنی میدانم و تلاش میکنم ایراداتش کاهش پیدا کند و نقش مستقل و کارآمد خود را در مناسباتِ سینمای ایران، به نفعِ سینما و آحادِ سینماگران، به درستی ایفا کند.
حالا هم به سهم خودم و کاملاً فردی، مطالباتِ صنفیام را پیگیری میکنم؛ کارمندِ خودم هستم! و تا جایی که بتوانم از “حقِ آزادیِ اندیشه و بیان” و حقوقِ دیگری که از ما سلب شده میگویم و مینویسم؛ هرچند که به مذاق بعضیها خوش نیاید و به نظرشان واژههایی “خوشگل و احساساتبرانگیز” باشد. برای من مفهومی بسیار عمیق و جدی دارند.
و بله سالهاست کمابیش در جریانِ آنچه در این سینما میگذرد هستم. اما معتقدم باید افکار عمومی هم آگاه شوند که واقعاً “کی به کیه و چی به چیه!” و دربارۀ همۀ ابعاد و جوانبش -نه فقط شوراهای نظارتی- گفتوگو کنیم. حتماً به نفع سینمای مظلومِ ایران است.