تاریخ انتشار:۱۴۰۰/۰۸/۱۸ - ۱۲:۴۲ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 164058

سینماسینما، زهرا مشتاق

یکی از اهالی سینما در پستی اعلام کرده که اگر کسی بعد از سی سال کار زندگی آسوده ای نداشته باشد، مشکل از بی دست و پایی خودش است. ضمن احترام به نظر ایشان، باید گفت این نگاه در یک جامعه طبقاتی و پرشکاف معنایی ندارد. من آدم های بسیاری دیده ام که تمام عمر مثل بولدوزر کار کرده اند و هیچ دستاورد دندان گیری نداشته اند. حقوق معلمی گرفته اند. حقوق کارمندی. حتی آدم های تحصیل کرده ای که به قدر دانش و تخصص خود، درآمد که نداشته اند هیچ، جایگاه شان در اجتماع آنچنان که در شان و اندازه آنها بوده، تعریف نشده. در زندگیشان پول های قلمبه و برند و اساسا هیچ چیز لاکچری نیامده. فرصت و توانی برای سفرهای آن چنانی و عمل های زیبایی و بریز و بپاش هم نداشته اند. ته تهش سفره ابوالفضل بوده. آن‌هم نه سفره های از ما بهتران حاجی پسند با سخنران سلبریتی. از همین معمولی ها. در حد امام زاده معصوم و سه راه آذری به پایین. اصلا چرا راه دور برویم. در همین سینمای خودمان، سینماگران فرهیخته ای داریم که نه تنها قدر ندیده اند، که هرگز طرز فکرشان این نبوده که با سی سال که چه عرض کنم، چهل سال بار خودشان را ببندند و بروند. یعنی نگاه و اندیشه آنان به زندگی چنین نبوده. من فیلم سازان خیلی با شعور و مهمی می شناسم که سال هاست که خانه نشین هستند. در همین سینما کسانی هستند که صورتشان را با سیلی سرخ نگه می دارند. چون به جای آنها کسانی در سینما و جاهای دیگر جولان می دهند که آنجا حق و سهم شان نبوده و نیست. اما چه می شود کرد که در این روزگار که انگار قحط الرجال، یعنی دوره نبود آدم های بزرگ است که نیست؛ پرندگان ناچیز به جای عقاب نشسته اند. نمی دانم چرا در تمام این مدت تصویر نوبر کردانی روسری آبی و طوبا در زیر پوست شهر جلوی چشمم است. به خصوص طوبای نازنین با تمام رنج هایش که مقابل دوربین فیلمبرداری می گوید کاش شما بیایید از قلب آدم فیلم بگیرید.
این روزها تجمع های اعتراضی زیادی برگزار می شود. تجمع کارگران، معلمان. همه آنها سال های طولانی، خیلی طولانی کار کرده اند و خیلی زحمت کشیده اند. اما هرگز از دسترنج خویش چنان که باید و شایسته بهره ای نبرده اند. و خدا می داند که دست و پا چلفتی یا به عبارت محترمانه، بی دست و پا نبوده اند. به قول یک ترانه قدیمی زندگی ها جور وا جوره…

اصلا چرا راه دور برویم. در همین حرفه خودمان مثال بزنیم. زندگی هنرورها، دستیاران فیلم، آنهایی که دوره های طولانی بیکاری های اجباری داشته اند. فیلمنامه هایشان رد شده یا نتوانسته اند کاری بسازند. خب به نظرتان جدا از وجهه هنری و جایگاه اجتماعی، از کجا آورده اند بخورند، بپوشند، خرج زن و بچه بدهند یا اگر زن بوده اند و سرپرست خانوار چطور به تامین معاش پرداخته اند. روزهای پایان سال، در همین خانه سینما تصاویر غمناکی می توانید ببینید. از همکاران خودمان در صنف های مختلف که برای دریافت سبد غذایی صف می کشند. اسم هایی می بینید که باور نمی کنید. و خدا می داند که همه شان دو برابر سن شما زحمت کشیده اند. خود من که از سن خیلی خیلی کم دارم کار می کنم، تمام داشته ام یک خانه معمولی در وسط شهر است. تازه ماشین هم ندارم. و باز چرا راه دور برویم. در همین سینما آنها که می نویسند فکر می کنید چقدر حق التحریر برای نوشته شان می گیرند که بتوانند رنگ به رنگ برای خودشان بریزند و بپاشند. اینجاست که باید گفت زندگی ما، زندگی بعضی ها.

برچسب‌ها:

لینک کوتاه

نظر شما


آخرین ها